توهین به یک عقیده، با توهین به یک گروه از انسان ها فرق دارد...!
فرق بسیاری است بین اینکه من بگویم اسلام بد است، با اینکه بگویم مسلمان ها انسان های بدی هستند...!
می توان یک عقیده را نقد کرد، حتی به آن عقیده توهین کرد و مسخره اش کرد، اما نمی توان به پیروان آن عقیده توهین کرد.
فرق بسیاری است بین نقد یا طنز و یا حتی فحاشی به یک عقیده (که آزاد است) با توهین به یک گروه از انسان ها. به صورت مشخص، اسلام به مانند یک ویروس می ماند که گروهی از انسان ها را بیمار کرده است. روشنگران با این ویروس می جنگند، از ویروس هم متنفر هستند. اما با بیمار سر جنگ ندارند، به بیمار نیز توهین نمی کنند.
آزادی بیان، بخش جداناشدنی دمکراسی است:
اصولا بدون آزادی بیان، دمکراسی نه شکل خواهد گرفت و نه حیاتش ادامه خواهد یافت!
دمکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم. حال تصور کنید کسی بیاید و مردم را فریب دهد، مردم تصور کنند او آدم خوبی است و در یک انتخابات واقعی، او را نماینده و مثلا رییس جمهور خود کنند.
انتخابات فوق، مانند دور اول احمدی نژاد ممکن است بدون تقلب برگزار شده باشد، اما واقعیت این است که چون قبل از انتخابات، آزادی بیان نبوده است، مردم نمی توانسته اند انتخاب صحیحی داشته باشند، لذا این انتخابات منصفانه منصوب نمی شود.
پایه و اساس دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، بر اساس عدالت بنا شده است، یعنی همه رای برابر دارند، حال برای اینکه رای برابر آنها، هم ارزش شود، تمام صاحب نظرات مختلف ، باید حق داشته باشند با آزادی حرف بزنند، وگرنه اصل عدالت زیر سوال می رود و رای دهندگان نمی توانند با سلامت و به آگاهی رای بدهند و رای آنها بی ارزش می شود.
هموطن مسلمانم، دموکراسی یعنی اینکه خود مردم بتوانند حکومت خود را مشخص کنند، حال برای اینکه بتوانند حکومت را عاقلانه انتخاب کنند، باید حق داشته باشند که درباره هر چیزی شک کنند، به هر چیزی انتقاد کنند و هر چیزی را زیر سوال ببرند.
همین مثال ساده می توان دید که هیچ نظام مردم سالاری، بدون دمکراسی معنا نخواهد یافت.
عدالت یکی دیگر از پایه های مهم دمکراسی است، ممنوعیت سخن گفت درباره عقیده ای خاص، این اصل را زیر سوال می برد!
تضمین توهین به عقاید دیگران در اعلامیه جهانی حقوق بشر:
ما دو اصل زیربنایی در اعلامیه جهانی حقوق بشر داریم، اصل آزادی بیان و اصل آزادی اندیشه:
ماده ی ۱۸:هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب [دین]، و آزادی علنی [و آشکار] کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت تنها، چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و دیده بانی آن در محیط عمومی و یا خصوصی است.
ماده ی ۱۹:هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده ای بدون [نگرانی] از مداخله [و مزاحمت]، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای بدون ملاحظات مرزی است.
بر طبق اصل آزادی اندیشه، آزادی هر انسانی برای داشتن هر گونه اعتقادی، به رسمیت شناخته شده است. یعنی من نوعی، می توانم به الله، بودا، یا یک اسپاگیتی پرنده به عنوان آفریننده اعتقاد داشته باشم.
اما در اصل نوزدهم، می بینم که آزاد بیان است و در این اصل، به صراحت حق انتشار اطلاعات و افکار، تضمین گردیده است.
اصول فوق، هیچ تناقضی با یکدیگر ندارند. خلاصه ساده این دو اصل این است که من می توانم هر عقیده ای داشته باشم، اما آقای ایکس هم می تواند عقیده و افکار مرا نقد کند.
در اصول نوزدهم، هیچ شرط و تبصره ای برای آزادی بیان گذاشته نشده است و نگفته که مثلا آزادی بیان در صورتی مورد قبول امضا کنندگان است که به عقاید دیگران توهین نکنید!
لذا می توان به صراحت گفت که آزادی توهین به عقاید دیگران، در اعلامیه جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است.
شما هیچ جای دنیا هیچ فعال حقوق بشری پیدا نمی کنید که بگوید من از اعلامیه جهانی حقوق بشر دفاع می کنم، اما مثلا آقای ایکس حق ندارد راجع به اسلام مطلب بنویسد!!
- اصولا احترام گذاشتن به عقاید دیگران، کار غیر عملی است...!
گاهی اوقات، باور داشتن به یک عقیده، به تنهایی می تواند به توهین به عقاید دیگران محسوب شود!
به دلیل وجود میلیونها عقیده و دین مختلف در سرتاسر دنیا، اگر بخواهیم به یک عقیده خاص احترام بگذاریم، به عقاید دیران بی احترامی کرده ایم! به عنوان مثال: اگر بخواهیم به عقاید شیعه ها احترام بگذاریم(مثلا اینکه عمر کودک فاطمه را کشته است)، باید به بخشی از عقیده اهل تسنن، بی احترامی کنیم!!
با همین مثال فوق می بیند که اصولا احترام گذاشتن به عقاید دیگران کار غیر عملی محسوب می شود و هر انسانی در هر حالی به عقاید دیگران بی حرمتی می کند!
- چرا فقط عقاید دینداران باید مورد احترام باشند؟!
اگر قرار به احترام گذاشتن به عقاید دیگران است، چرا فقط باید به ادیان احترام گذاشت؟! عقاید هیتلر و چنگیز هم باید مورد احترام قرار گیرند. به عقیده چنگیز چه ؟! خامنه ای نیز عقیده خودش را دارد و خودش را نماینده خدا می داند ، پس باید به عقیده او هم احترام گذاشت ؟!
چه کسی گفته دینداران تافته جدا بافته هستند و باید از شرایط ویژه برخوردار باشند؟! بر طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر، همه انسان ها برابر هستند، هیچ گروهی (مثلا دینداران) از حق ویژه برخوردار نمی باشند.
- بین توهین و نقد، فرقی نیست، همانقدری که نقد عقاید آزاد است، توهین به آنها نیز آزاد است..!
هیچ فرقی بین نقد و توهین نیست. مثلا چه کسی می خواهد تعیین کند که نوشته من در نقد دین، توهین است یا نقد؟! اصولا یکی از روش های نقد، طنز است و به مسخره گرفتن سوژه، روش کار افراد طناز است.
مثلا در استدلال مسلمین، اگر کسی بگوید اسلام دین وحشی گری است، به اسلام توهین کرده است، در حالی که با مطالعه قران می بینم که واقعا اسلام دین خشونت است، یا مثلا اگر گفته شود محمد قران را از روی تورات کپی کرده است، به اسلام توهین شده است، در صورتی که صرفا یک واقعیت بیان گردیده است.
آیا قرار است یک شورا، مانند شورای نگهبان، مسول رسیدگی بشود و بگوید کدام مطلب نقد است و کدام مطلب توهین است؟!
از همه مهمتر،
کجای اعلامیه جهانی حقوق بشر، گفته است که شما فقط حق دارید یک عقیده را نقد کنید و نمی توانید به آن توهین کنید؟!
- با نقد یا توهین به دین، یک دیندار آزار می بیند، آیا این عمل غیر اخلاقی و نقض حقوق بشر نیست؟
فرض بفرمایید من مشغول نقد دین هستم و بگویم از نظر من محمد پیامبر، یک بچه باز است. می دانیم که چنین سخنی برای مسلمانان، بسیار ناراحت کننده خواهد بود. آیا چنین عملی نقض حقوق انسانی آنها است؟!
پاسخ به این سوال را با یک مثال ساده آغاز می کنم. مثلا در برخی از مناطق خاص دنیا، گاو را می پرستند، آیا خوردن همبرگر توسط دیگران، توهین به آنها نیست؟!
ناراحت شدن یک انسان دیگر، نمی تواند حقوق انسانی یک نفر دیگر، مانند آزادی بیان او را، سلب کند. بر اساس قران، باید زنان را کتک زد و برده داری کرد، آیا ناراحت شدن یک مسلمان، باید باعث شود که چنین موضوع مهمی مورد بحث قرار نگیرد؟!
اصولا سیستم دفاعی ادیان اینچنین است که پیروان آنها، چون توان بحث منطقی را ندارند، از ناراحت شدن و دست زدن به خشونت، برای مبارزه با منتقدین استفاده می کنند. آیا باید اجازه داد چنین روش غیر اخلاقی،جلوی گفتن واقعیت و حقیقت را بگیرد؟!
در حقیقت، رفتار دینداران که برای توقف نقد به دینشان، ناراحت می شوند، غیر اخلاقی است...!
- مسیر دمکراسی در ایران، از نقد اسلام می گذرد.
اگر این رژیم سرنگون شود و اسلام نقد نشده باشد، این گروه از ملاها می روند و گروه دیگری بر سر کار خواهند آمد، چرا که همچنان اسلام در جامعه قدرت و ریشه دارد. قبلا نیز نگاشته بودم که:
- سو استفاده رژیم اسلامی از نقد دین و یا توهین به اسلام
بسیاری معتقدند که اگر اسلام را نقد کنیم (بخوانش توهین کنیم)، باعث خواهد شد که رژیم اسلامی از افراد ساده لوح مذهبی در داخل کشور سو استفاده کند و به آنها بگوید که دمکراسی به معنای توهین به عقیده آنها است و مبارزه آزادی خواهی را کند کند.
در پاسخ به چنین استدلالی، باید گفت که اصولا چنین افراد ساده لوحی، به هر بهانه ای قابل کنترل و بازی دادن هستند. اگر کسی آنقدر ساده لوح است که در عصر ارتباطات، بعد از اینکه کشورش به یغمای رژیم آخوندی رفته، همچنان چشمش به دهن ملای مسجد است، بازی دادنش خیلی راحت است.
آن ملای فوق، اگر این بهانه نیز نباشد، بهانه دیگری خواهد یافت. به یاد می آورم یکی از آخوندها، بر بالای منبر می گفت که دمکراسی به معنای مجبور کردن کودکان به همجنسگرایی است و ببیند در غرب، همجنس گرایان آزاد هستند! و صد البته که چنین افراد ساده لوح پای منبری نیز باور می کردند!
- چرا اگر بخواهین توهین به عقاید را از دمکراسی بگیریم، دمکراسی از بین خواهد رفت؟
اگر برای آزادی بیان قید و بندی بگذاریم و بگوییم مثلا نقد یا توهین به دین آزاد است، وارد دایره بی برگشتی شده ایم که به مسلخ بردن آزادی بیان خواهد انجامید.
قدم بعدی این خواهد بود که معترضین به قید و بند برای آزادی را سانسور کنیم، بعد باید آنها را حذف کنیم و الی آخر...! بی نیاز از توضیح است که این روش به دیکتاتوری خواهد انجامید.
- روش غلط غرب در برخورد با اسلام، یک فاجعه آفریده است:
در این چند دهه ، رسم بر این بوده که کشورهای اروپایی ، انتقاد از اسلام را کاری نادرست بدانند، چون منجر به واکنش خیلی تند مسلمین می شود. اینکه مسلمین در قبال نقد معقول از دینشان ، دست به خشونت می زنند، نباید دلیل بر این شود که انتقاد از یک عقیده مضحک، کاری بد تلقی شود.
اصولا همان واکنش تند ، نشانه مضحک بودن آن عقیده است...!!
این محافظه کاری احمقانه، در دراز مدت، سنگ بنای دیوار کجی را بنا گذاشته که به فاجعه تروریسم اسلامی انجامیده است.
- یک مثال ساده از نیاز یک جامعه دمکرات، به نقد ادیان:
تصور کنید در یک حکومت دموکراسی، بخواهند درباره اینکه آیا بچه بازی قانونی باشد یا نه، تصمیم بگیرند، برای این تصمیم گیری ، باید عقاید مخالف و موافق ، یکدیگر را به چالش بکشند و حال مثلا می بینم که در اسلام بچه بازی (ازدواج با دختر نه ساله) مجاز است، لطفا برای من توضیح بدهید ، چگونه می شود بدون اینکه اسلام را نقد کرد، درباره قانونی بودن بچه بازی تصمیم منصفانه گرفت؟
در خاتمه اینکه، برای رهایی از فلاکت اسلامی، هیچ گزینه ای ندارید، غیر از اینکه حاضر به تفکر شوید، غیر از اینکه بپذیرید بقیه حق دارند به عقیده شما توهین کنند تا مشخص شود کدام عقیده غلط است.
منبع : گمنامیان
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar