26 feb. 2014

مظلومیت ایران به بهانه حقوق قومی




بدون تردید نوع حکومت در ایران برای غرب و شرق تفاوتی نمیکند آنچه که برای قدرتهای جهانی اهمیت دارد تامین منافع آنها در ایران است. با نگاهی به تاریخ صد سال اخیر به راحتی درمی یابیم که بسیاری به این نتیجه رسیده اند که منافعشان آنطور که باید در چهارچوب یک ایران یکپارچه و نیرومند تامین نمیشود و در این سالها از هیچ تلاشی برای تجزیه ایران فروگذار نکرده اند. این روزها هم بی بی سی فارسی و صدای امریکا پرچمدار این راه هستند.




این دو شبکه با تکیه بر شناختی که از روحیات مردم ایران دارند به طرزی موزیانه در حال پیشبرد اهداف خود هستند و آنچه که بی بی سی و صدای امریکا به شدت روی ان حساب میکنند عبارتند از :

۱- تغییر پذیری مردم تحت تاثیر تبلیغات رسانه. 

۲- برخورد احساساتی مردم با مسائل، بخصوص مسائل قومیتی. 


آنها با تکرار مداوم مسائلی از قبیل تحصیل به زبان مادری، فرهنگ ملل ایران، خشکاندن دریاچه ارومیه توسط فارسها، پایمال شدن حقوق ملل غیر فارس و ... سعی در تحریک احساسات مردم و تلقین این دروغ بزرگ را دارند که حقوق مردم در مناطقی که فارس نشین نیستند تنها به دلیل فارس نبودن پایمال میشود!

به عنوان مثال در این شبکه ها به ندرت میشنویم که به خشکیدن دریاچه بختگان یا زاینده رود بپردازند، اما موضوع دریاچه ارومیه بارها در برنامه های مختلف صدای امریکا و بی بی سی فارسی به بحث گذاشته شده است. هدف نویسنده انکار پایمال شدن حقوق مردم در ایران نیست بلکه باور دارد که حقوق تمامی مردم ایران فارغ از قومیت در سراسر ایران به شکلهای مختلف در حال پایمال شدن است اما پرواضح است که چنین رسانه هایی از مطرح کردن مسائل با نگاه قومیتی تنها یک هدف را دنبال میکنند و ان تجزیه ایران است. 

جالب آنکه هر جا بحث زبان مادری را مطرح میکنند با زیرکی تمام موضوع "تحصیل زبان مادری" و "تحصیل به زبان مادری" یکجا مطرح میشود و تعمدا از پرداختن به تفاوتهای این دو موضوع و تفکیک آنها اجتناب میکنند. بدین طریق با انحراف ذهن بیننده تمام آنچه را که در مورد "تحصیل زبان مادری " به حق پذیرفته شده و قابل دفاع است را همسنگ قرار میدهند با "تحصیل به زبان مادری" که موضوعی کاملا متفاوت و البته غیر قابل اجرا در سرزمینی مانند ایران است. 

البته باید اعتراف کرد که این شبکه ها تا حدود زیادی موفق عمل کردند و توانستند با استفاده از احساسات مردم آنها را به سمت تعصبات قومی سوق دهند. اما گویا حکومت ایران نیز با نفرت پراکنان قومی چه در داخل و چه در خارج مشکلی ندارد. در این بین ان که بیش از همه مظلوم واقع شده است ایران است.

پیمان شمشیردار

16 feb. 2014

اعتراضات نباید محدود به مسائل قومیتی باشند



هم میهنان و وطن پرستان گرامی پخش یک سریال، تنها مورد توهین آمیز از سوی دستگاه های جمهوری اسلامی به هویت و شخصیت و شعور ملت ایران نیست. 
البته که توهین به مردم بختیاری توهین به تمام ملت ایران است و همه ما باید نسبت به ان اعتراض کنیم اما این اعتراضات نباید محدود به مسائل قومیتی باشند. همگی با هم متحد شویم و هرجا که حق انسانی یک ایرانی نقض شد به ان اعتراض کنیم.
حقوقی که هر روز از ما ایرانیان سلب میشود و ظلمی که هر روز به ما میشود:
چپاول اموالمان 
فقری که بخاطر قدرت طلبی آقایان به ما تحمیل میشود 
حق دسترسی به حد اقل امکانات زندگی ( تحصیل رایگان - درمان رایگان ...)
حق آزادی بیان
حق انتخاب پوشش
حق انتخاب مذهب
.
.
.
حق شاد بدون و شاد زیستن



15 feb. 2014

آیا تا بحال عشق و محبت یکی از سران جمهوری اسلامی را به همسرش دیده اید ؟

نه که ندیدیم !

پس سران جمهوری اسلامی ترویج عشق و محبت را از شاهزاده رضا پهلوی یاد بگیرید.



13 feb. 2014

اقتصاد مال خر است




امروز خبرها حکایت داشت از کاهش ارزش سهام بعضی شرکت ها در بازار بورس تهران، بطوری که بعضی از سهامداران در نامه ای سرگشاده به رهبر ایران خواهان کمک از وی شدند. 

حال سوال اینجاست که آیا واقعا این سهامداران معنای اقتصاد را متوجه نمیشوند یا همچون رهبر پیشینشان گمان میکنند که اقتصاد مال خر است ولذا جناب خامنه ای میتواند به عنوان خر صاحب اقتصاد مشکل اینان را حال کند؟

و سوال مهمتر اینکه جامعه ای که به وقت نیاز ولی فقیه را شایسته دخالت در هر موضوعی میداند آیا لایق یک دموکراسی به مفهوم واقعی ان میباشد؟ آیا جز این است که این افراد با چنین استمداد هایی از ولی فقیه به ولایت مطلقه او مشروعیت میبخشند؟ 

جای بسی تاسف است که هنوز مردمانی در ایران میزیند که کسی را که خود عامل تمام بدبختی یک کشور و نابودی تمامی عرصه های اقتصادی و اجتماعی است را راه حل مشکل میدانند. و جای تاسف بیشتر اینکه هنوز نمیدانند که حتی در نظام دیکتاتوری ایران هم، حداقل به روی کاغذ، رهبر اجازه دخالت در اقتصاد را ندارد.




11 feb. 2014

اصلاح طلبان جوابگو باشند!




برگه های توزیع شده در راهپیمایی امروز ۲۲ بهمن درباره توافق ژنو






7 feb. 2014

اندر احوالات یک ملت انقلابی


سی و چند سال پیش بود که شاه گریه کرد و رفت…!
مردم ریختن تو خیابون و شادمانه شیرینی و شکلات پخش میکردن...
چند تا بچه داد میزدن شاه فراری شده سوار گاری شده…!
یه شیرین عقل دیگه ای هم داد میزد مَمَد دِماغ دَر رَفت…!
مَمَد دِماغ دَر رَفت…!
مردم جلوی ماشین ها رو میگرفتن و تا راننده رو پیاده نمیکردن که برقصه نمیذاشتن بره…!
بیچاره ها نمیدونستن که این آخرین رقص عمرشونه…!
عکس شاه رو از روی اسکناس ها رو درآورده بودن و با خوشحالی بههم نشون میدادن و نمیدونستن عکس شاه اعتبار اون کاغذ ها بود…!
هر دلار هفت تومان بود…!
و هر تومان کلی ریال با ارزش…!
یک عکس بزرگ از شاه رو در محل خانه آیت الله شیرازی نصب کرده بودن که یک جفت شاخ داشت و از دندانهای دراکولایی اش خون میچکید…!
خون جوانان وطن بود به اصطلاح…!
و سالها گذشت از اون روز….
و سالها گذشت…!
دیگه مردم از شاه بعنوان مَمَد دِماغ یاد نمیکنن
دیگه کسی نمیگه شاه فراری شده سوار گاری شده…!
بلکه آه میکشن و میگن خدا بیامرزدش…!
نور به قبرش بباره ایشالله…!
دیگه رقصیدن جُرم شد…!
پولها بی ارزش شد…!
دلار افسار برید…!
نفت که سر سفره نیامد که بماند نان هم پرکشید…
برکت هم رفت…!
نه آب و برقی مجانی شد و نه اتوبوسی…!
ارزان شدن پیشکش ….
کمر شکست این قبض های لعنتی….!
معنویاتمان هم بر باد رفت…!
سر در گریبونیم ما خود کرده های بی تدبیر…
در پی لقمه ای نان که روزی قوت مسکینان بود …!


35 سال دستاورد انقلاب اسلامي :
٨٠٠٠ پزشك بيكار ،
٧ ميليون جوان بيكار ،
ازهر١٠ ازدواج ۴ طلاق ،
۳ ميليون معتاد ،
٦٨% افسردگي ،
رسيدن سن فحشا به ۱۲ سالگي ،
فروش سالانه ١٣ هزار كليه ،
٤٢% زير خط فقر ،

!


*برگرفته از نوشته یک دوست *

6 feb. 2014

پوپولیسم از جنس روحانی







این روزها نه تنها روحانی در مشکل خود ساخته "سبد کالا" گرفتار شده، که برف و سرما هم گریبان گیر او شده تا بیش از پیش هویدا شود که جمهوری اسلامی در این ۳۵ سال هیچ کار زیربنایی در هیچ زمینه ای انجام نداده است. نه آمار درستی از افراد کم بضاعت وجود دارد که بتوان از آنها همزمان با حذف یارانه ها حمایت کرد، نه سیستم شهری درستی پایه ریزی شده که بتوان با حوادث طبیعی مقابله کرد و به داد مردم گرفتار رسید.

اما به نظر میرسد مهمترین مشکل دولت گرفتاری های مردم نیست، بلکه توافق ژنو و فشار تندروهاست، تا آنجا که دست به دامان دانشگاهیان شده تا به این طریق شاید بتواند اندکی از فشار تندروها بکاهد. حالا روحانی با درسی که از دوران محمد خاتمی و حتی احمدی نژاد گرفته، میداند که باید حمله کند. دراین حمله ها هم گویا نیاز به جانفشانی اهل علم دارد.

چه بسیار معلم، استاد، و دانشجو که یا در اوین و رجایی شهر در بندند، یا همچون محمد ملکی تحت فشار و ارعاب هر روزه. جناب روحانی، چه کسی پاسخگوی زخم هایی است که بر پیکر قشر فرهیخته کشور خورده است؟ در کدام فضای باز سیاسی از دانشگاهیان انتظار نقد و اظهار نظر دارید؟ آیا آنها میتوانند در هر زمینه اظهار نظر کنند یا فقط اجازه دارند از شما حمایت کنند؟


به قول جعفر پناهی گویا که با یک پوپولیست جدید سروکار داریم، این بار با لبخند و ژست مدبرانه که اتفاقا قشر فرهیخته را هدف گرفته از سینماگر تا دانشگاهی.




4 feb. 2014

روحانیون و قدرت



جنگ ایران و روس در دوره قاجار، زمینه های اجتماعی تازه ای برای افزایش قدرت روحانیون در کنترل حکومت ها فراهم آورد. فتحعلی شاه برای بسیج مردم علیه لشگر کشی های روس به پشتیبانی و حمایت روحانیون نیاز داشت. مجتهدان با حکم جهاد علیه کفار روس به حمایت شاه برخاستند. این یک فرصت تاریخی را به روحانیون داد که در سرنوشت سیاسی کشور مداخله فعال داشته باشند و کم کم شاه و قدرت حکومت را در قبضه حمایت و اقتدار خود بگیرند. چنین تجربه ای هم به حکومت گران و هم به خود روحانیون فهماند که مجتهدان شیعه تا چه اندازه قدرت دارند. 

در دوره قاجار تا پیش از حکومت ناصرالدین شاه، قدرت این مجتهدان تا بدان جا رسید که نه تنها در امور داخلی ایران مداخله میکردند بلکه با خارجی ها هم علیه حکومت ایران زد و بند میکردند. (ملا احمد نراقی نظریه پرداز ولایت فقیه بود و سید شفتی که در اصفهان داعیه حکومت در سر داشت و با تحریک انگلیس به فکر خودمختاری هم افتاده بود که البته با لشگر کشی محمد شاه بساط او بر چیده شد)

در دوره ناصری و پس از ان قدرت روحانیون و مراجع تقلید به طرز عجیبی باز هم گسترش یافت و رنگ و بوی سیاسی بیشتری به خود گرفت. در شهرهای بزرگ حاکمان واقعی مجتهدان بودند و صرفا هم به قدرت سیاسی محدود نمیشد. از لحاظ اجتماعی تا ایجاد دادگستری و محاکم عدلیه در دست اینان بود تا جایی که بین "حکومت شرع" و "حکومت عرف" بر سر مرافعات مردم و نحوه قضاوت اختلاف ایجاد میشد. 

در جریان انقلاب مشروطه نیز روشنفکران (از هر نوع) در مبارزه با استبداد قاجار و در جهت برپایی نظام پارلمانی در ایران رهبری روحانیون را در انقلاب پذیرفتند. چون نفوذ کلمه اینان را در مردم میشناختند، از یک سو مشروطیت و دست آوردهای ان را با موازین شرع تطبیق و مفاهیم ان را به مفاهیم شرعی تقلیل دادند و از سویی دیگر برای مشروعیت بخشیدن به خاست ها و مبارزات سیاسی خود در پس روحانیون ایستادند تا کار مبارزه سیاسی را به پیش ببرند. اما با برقراری نظام پارلمانی قدرت سیاسی و اجتماعی روحانیون باز هم مسله آفرین شد و در عمل از عوامل اصلی شکست مشروطیت در ایران بود.

تجربه خام همان مشروطیت در همان دوره کوتاه نشان داد که مداخله دین ورزانه روحانیون در اداره سیاسی جامعه به نفع مشروطیت نبود. مداخلاتی که بیشتر بر اساس قدرت شرعی صورت میگرفت و نه موازین سیاسی دموکراسی.

مجد السلام کرمانی که زمانی رییس طلاب حوزه اصفهان بود و از مشروطه خواهان به نام مینویسد: " ورود آنها (روحانیون) به مجلس دو عیب بزرگ داشت، یکی آنکه عنوان مشروطیت را که به کلی خارج از امور دیانت بود، داخل در امور دیانت کردند و مثل سایر مسائل شرعیه رای و عقیده علما را در ان مدخلیت دادند..."

همچنین میگوید " یکی از اسباب انحطاط مجلس ورود آخوندها بود در او، و اگر یک مرتبه دیگر مجلس و مشروطیت در این مملکت پیدا شد، حتما باید مراقب باشند جنس عمامه به سر را در مجلس راه ندهند، اگر چه با عنوان وکالت هم باشد، والسلام."

سردار سپاه، رضا شاه بعدی، زمانی از راه رسید که ایران خسته از همه افت و خیزها تشنه امنیت و آرزومند یک حکومت مقتدر مرکزی بود. او قهرمان توانمند و مقتدر مشروطیت بود که توانست دو خواست مهم مشروطیت ایران، یعنی ایجاد حکومت مقتدر مرکزی و مدرن ساختن جامعه سنتی عقب مانده را با همه تناقضاتی که در مدرنیسم و تجدد ایرانی وجود داشت به پیش ببرد و در ظرف مدت بیست سال چهره جامعه ایران را به کلی دگرگون ساخت. او با اقتدار توانست قدرت شرع و روحانیون را محدود کند و حکومتی مدرن و غیر مذهبی را با همه ملزومات ان بنا نهد.

حال با چنین پیشینه و تجربه تاریخی از جنس عمامه به سر، سوال اینجاست که چطور انقلابیون سال ۵۷ باز به مراجع شیعه روی آوردند برای پیشبرد اهداف سیاسی خود. آیا روشنفکران ان دوره توان مطالعه مسائل هفتاد سال پیشتر از خود و تجزیه و تحلیل ان را نداشتند؟ آیا نمیتوانستند به جای تکیه بر روحانیونی که جز خیانت، تاریخ چیزی از آنها به خاطر ندارد، به قانون و دستاردهای مشروطیت تکیه کنند و در جهت اصلاح نواقص برایند؟ آیا علت را باید در بیسوادی و بی اطلاعی روشنفکران ان دوران جست یا در منافع شخصی آنان؟ 


۱. مطالب تاریخی برگرفته از کتاب مشروطه ایرانی به قلم ماشاء الله آجودانی میباشد .
۲. درمطالب بعدی نمونه های مفصلی از خیانت های روحانیون به ایران و ایرانی در این صفحه منتشر خواهد گردید.  


3 feb. 2014

نامه حمید بابایی از شکنجه گاه اوین








حمید بابایی دانشجوی مقطع دکترا در دانشگاه لی یژ بلژیک که پس از ورود به ایران، به اتهام جاسوسی بازداشت و به شش سال حبس محکوم شده است،  در نامه ای از روندهای موجود در دستگاه های امنیتی انتقاد کرده و میگوید اینجا خبری از اعتدال و تدبیر و امید نیست. 
اينجا مردمانى زحمتکش و مغزهايى مشکل گشا مورد بى مهرى قرار گرفته اند و با احکامى ظالمانه محبوس اند.

متن کامل نامه آقای حمید بابایی به شرح زیر است:
همه جاى ايران سراى من است حتى اگر خاکى از آن اوين باشد

در طى مسافرتى که به ايران داشتيم وقايع ناگوار و غير انسانى برايمان رقم خورد و مسافرت و تعطيلاتمان تبديل به يک تراژدى غمبار براى خودم و همسرم گشت. و دستگاه اطلاعاتى با رفتار سرشار از رأفت اسلامى خود، استقبالى گرم از خودم و همسرم به عمل آورد.

آنچه در اين مدت از نحوه برخورد وزارت اطلاعات متوجه شدم اين است که اين نهاد امنيتى بسيار درمانده، دستپاچه و ناتوان از احاطه بر بسيارى از مسائل بوده و اقدامات و تصميمات نادرست و رايج در ساير ارگان هاى کشور، در اين وزارت خانه نيز رواج دارد اين نهاد امنيتى عدم توانايى خود را با ارعاب و محکوم کردن مردم پوشش مى دهد و با زندانى کردن افراد بى گناه قدرت نمايى مى کند تا ايجاد ارعاب و ترس کند. حتى بسيارى در اين بين قربانى مى شوند تا براى سايرين ايجاد ترس و ارعاب شود.

به راستى که کشور عزيزمان غرق در هرج و مرج شده است. براى مردمى با چنين فرهنگ غنى و ريشه تاريخى چنين وضعيتى بسيار اسفناک است. اينجا سرشار از شگفتى و حرفهاى متناقض است. دورادور که حرف هايى دولتمردان را مى شنيدم با شوقى بسيار و به عزم خدمت به ميهنم به ايران آمديم اما افسوس که روزى درد نصيبمان گشت. از روز اول تا کنون شاهد رفتارهاى به شدت زشت و به دور از اعتدال وزارت اطلاعات بوده ايم که به هيچ وجه مستحق آن نبوديم.

از روز اول تاکنون حتى يکبار به وضوح تفهيم اتهام نشدم و حتى در دادگاه نيز کيفر خواستى برايم خوانده نشد و در کمال شگفتى ديدم که به تحمل ۶ سال حبس تعزيرى محکوم شدم اين چگونه سيستم قضايى است که اجازه مى دهد از يک سو افرادى با فساد هاى مالى بيشمار اقتصادى در جامعه جولان دهند و از دستگيرى و محاکمه آنها عاجز و ناتوان است اما من که تمامى عمرم را صرف مطالعه و تحقيق براى کشورم کرده ام به چنين سرنوشتى دچار شوم در حالى که حتى يک مدرک عليه من ارائه نشده است.

بگذريم در اينجا يادآورى يک نکته برايم شيرين است. و به مانند مرهمى است بر آنچه به ما گذشت. آن نکته اين است که خوشحالم که خود را در کنار هموطنان دربند خود، در بند ٣۵٠ اوين مى بينم اينجا از نزديک به واقعيات و حقايقى رسيدم که در هيچ کتاب و روزنامه و سايت شبکه تلويزيونى يافت نمى شود.

اينجا هم دانشگاهى هاى قديمى من در دانشگاه شريف محبوس اند و پس از سال ها توانستم بار ديگر آنها را از نزديک در بند ٣۵٠ اوين ملاقات کنم. اينجا تعدادى از نخبگان و اساتيد دانشگاههاى برتر کشور، فعالين کارگرى، مدنى و دانشجويى محبوس اند، افرادى که ساليان عمر خود را وقف پيشرفت سازندگى و آبادانى کشور کرده اند. اينجا دانشگاه است. اينجا اوين است. اينجا خبرى از اعتدال و تدبير و اميد نيست. اينجا مردمانى زحمتکش و مغزهايى مشکل گشا مورد بى مهرى قرار گرفته اند و با احکامى ظالمانه محبوس اند. اينجا در نهايت تاسف احکامى قرون وسطايى حاکم است. اينجا مردمى درد آلود محبوس اند و به قول مهدى اخوان ثالث:

بى شک اينجا ديگر اقليمى است

هيچ مى دانى که زندان چيست؟ از کدامين قاره است اين بوم؟

هيچ مى دانى که اين بوم، آشيان، اين شوم، از چه اقليمى است؟

اصلش اول يادگار از کيست؟

حمید بابایی - بند ٣۵٠