22 dec. 2012

رضا شهابی ؛ قسمت اول / از تاسیس سندیکا تا اعتصاب اول در اوین


رضا شهابی ؛ قسمت اول / از تاسیس سندیکا تا اعتصاب اول در اوین


رضا شهابی یکی از موسسین سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه می باشد که در زمستان سال ۸۳ تاسیس شد . وی در ادامه و در خرداد ۱۳۸۴ به عضویت هیئت مدیره این سندیکا انتخاب شد

از عملکردهای جدی این سندیکا که از پس از انقلاب ؛ اولین تشکل غیر دولتی کارگران بود؛ می توان به اعتصاب کارگران شرکت واحد در زمستان ۱۳۸۴ اشاره کرد که به دنبال دستگیری منصور اسانلو رییس هیات مدیره سندیکا اتفاق افتاد.

در پی این اعتصاب، نیروهای امنیتی به منازل برخی از کارگران شرکت واحد هجوم برده و علاوه بر کارگران تعدادی از اعضای خانواده های آنها را نیز بازداشت کردند. مدت کوتاهی پس از این اعتراض کارگری تعدادی از اعضای سندیکای واحد از جمله رضا شهابی از کار اخراج شدند.

رضا شهابی روز ۲۲ خرداد سال ۸۹ توسط ماموران امنيتی بازداشت و زندانی شد. آن زمان اتهامات وارده به آقای شهابی امنیتی اعلام شده بود.

رضا شهابی که بلاتکلیف و در بند ۲۰۹ زندان اوين به سر می برد روز یک‌شنبه ۲۹ آبان‌ماه به کلینیک شهید عراقی واقع در خیابان شهید عراقی اعزام شد و دکتر پیمان گودرزی پس از معاینه و دیدن ام.آر.آیی که پیش‌تر از او گرفته شده بود، اعلام کرد که غضروف مابین مهره های ۳، ۴، ۵، ۶ و ۷ ستون فقرات او از بین رفته و این مهره ها بر روی عصب فشار وارد می‌ کنند و احتمال پاره شدن اعصاب و در نتیجه از کار افتادن دست و پای چپ رضا بسیار زیاد است. وی همچنین از درد شدید در ناحیه‌ی گردن، کمر و دست رنج می‌برد و قلب و کلیه‌اش وضعیت خوبی نداشت .بر همین اساس دکتر دستور داده است تا او به صورت اورژانسی در بیمارستان بقیة‌الله بستری و عمل شود و طول مدت درمان برای این عمل را در حدود ۶ ماه اعلام کرده است.

با اینحال اجازه درمان آقای شهابی داده نشد و وی پس از چند روز به زندان بازگردانده شد.

رضا شهابی در واکنش به این رفتار اعلام کرد :« دیگر توان تحمل این بلاتکلیفی را ندارم و با توجه به وضعیت وخیم جسمانی و درد شدید در ناحیه‌ی ستون فقرات، کمر، گردن و دست و مشکلات کلیه و قلب، اگر به سرعت به وضعیت من رسیدگی نشود از ابتدای آذرماه دست به اعتصاب غذا خواهم زد و تا روشن شدن تکلیف‌ام به آن ادامه خواهم داد
وی در ادامه و با اشاره به جنبش ۹۹ درصدی ها،گفت : «حرف‌هایی را که اکنون مردم در سراسر جهان می‌زنند و می‌گویند ما ۹۹ درصد زحمت‌کش جامعه هستیم را ما از سال ۸۴ می‌زدیم، حال چگونه است که مسئولین از این اعتراضات حمایت میکنند و من را دقیقاً به دلیل گفتن همین حرف ها ۱۹ ماه است که بازداشت غیرقانونی کرده اند. مگر من قاچاقچی هستم یا از دیوار کسی بالا رفته ام؟ مگر تاکنون جز دفاع از حقوق صنفی کارگران کار دیگری کرده ام که مستحق ماه ‌ها زندان و تازه آن هم بدون محاکمه باشم؟! در این مدت که این جا بودم دزدها و قاچاقچی‌ها آمدند و رفتند، اما من هنوز بلاتکلیف در زندان مانده‌ام.

آقای شهابی که بلاتکلیف , یکسال حضور در بازداشت بدون صدور رای دادگاه را سپری می کرد در ادامه تاکید کرد: در صورت عدم پاسخدهی مسئولین، از ابتدای آذرماه دست به اعتصاب خواهم زد و تا روشن شدن تکلیفم به آن ادامه خواهم داد، حتا اگر به قیمت جانم تمام شود
وی سرانجام اول آذر و پس از بی توجهی مسوولان به سلامتش ؛ در شرایط وضعیت جسمانی‌ ؛ اعتصاب غذای خود را آغاز کرد.

رضا که طی مدت اعتصاب غذای خود از ملاقات هم محروم شده بود ؛ روز یکشنبه ۲۰ آذرماه و پس از ۲۰ روز اعتصاب ؛ به جای بیمارستان به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد. مسئولین زندان در واکنش به اعتراض رضا گفتند:فشار خون تو بسیار پایین است و به همین دلیل باید به بند ۳۵۰ منتقل شوی و نه بیمارستان

برگرفته از : فعالان در تبعید

4 dec. 2012

فیلم بسیار زیبا و مستند " باراکا "


لطفا پلک نزنید!




" باراکا "

این فیلم که محصول سال ‌١٩٩٢ كشور آمريكا به كارگرداني «ران فريكه» و نویسندگی «كنستانتين نيكولاس» و برادرش است در كشورهايي چون ايران، آرژانتین، استرالیا، برزیل، چین، اکوادور، مصر، فرانسه، هند، اندونزی، ایتالیا، ژاپن،اسراییل، کنیا، کویت، نپال، لهستان، عربستان سعودی، تانزانیا، تایلند، ترکیه، ایالات متحده آمریکا، واتیکان, تانزانيا، كامبوج و نپال فیلمبرداری شده و در بيشتر كشورهاي دنيا به نمايش در آمده است. این فیلم در زمان اکران، سر و صدای زیادی به پا کرد.

باراكا فيلمي بي‏كلام درباره‌ آيين و رسوم و مذاهب و روند تكوين جامعه بشري است و در آن مناسك ديني و سنتي فرهنگ‏هاي گوناگون نشان داده مي‏شود.

برخی از مکان‌های فیلمبرداری شده که در فیلم آمده‌است بدین قرار است.

آسیا

ایران: مسجد امام، حرم علی بن موسی الرضا، اصفهان، تخت جمشید، شاه چراغ، شیراز.

آفریقا

مصر: قاهره، شهر مردگان، کانراک، مجموعه هرم گیزا، رامسسیوم.

کنیا:‌ دریاچه ماگادی، مارا کیچان تمبو مانیاتا، مارا ریانتا مانیاتا، ماسایی مارا.

تانزانیا: دریاچه ناترون.




12 nov. 2012

بیانیه سازمانهای پادشاهی در حمایت از زندانیان سیاسی



حکومت جمهوری اسلامی همواره از سوی سازمانهای حقوق بشری محکوم به نقض قوانین منشور جهانی حقوق بشر میباشد.

حکومت نامشروع حاکم بر ایران از همان ابتدا حکومتش با اعدام درجه داران ارتش شاهنشاهی ایران که ضامن یکپارچگی ایران بودند قوانین بین الملی را زیر پا گذاشت و با اعدام های گسترده دهه ۶۰ ماهیت حقیقی خویش را آشکارتر نمود.

این در حالی است که همچنان حکومت اسلامی ملایان احکام اعدام بسیاری را صادر کرده است به مانند (( سعید ملک پور ، وحید اصغری،عبدلرضا قنبری، لقمان و زینال مرادی، غلامرضا خسروی، علی زاهد)) و حبس های طولانی مدت به مانند (( ماهان محمدی،احمد کریمی، پیمان عارفی، حامد روحی نژاد، دکتر نادر بابایی، آرش صادقی ،حسن سی سختی ، مصطفی نیلی ،کیوان صمیمی،جعفر اقدامی ،حسن فرجی)) که حبس های این زندانیان خود گویا وضع کنونی نقض حقوق بشر و آزادی بیان در ایران است.

موج گسترده دستگیریهای پس از خیزش مردمی در سال ۲۰۰۹ و تجاوز به زندانیان در کهریزک و کشته شدن زندانیان زیر شکنجه به مانند (( کیانوش آسا،محسن روح الامینی ، امیر جوادی فر)) و اعدام زندانیان سیاسی به مانند (( آرش رحمانی ، علی زمانی، فرهاد وکیلی، آرش کمانگر ، محمد حاج آقایی ، جعفر کاظمی)) به روشنی فاجعه نقض حقوق بشر در ایران را آشکارتر میکند.

حکومت فاشیستی ایران بدترین رفتار انسانی را با زندانیان سیاسی در پیش گرفته است . عدم درمانگاه مجهز و دارای حداقل استاندارد پزشکی در زندان و رسیدگی نکردن به زندانیان بیمار تا کنون جان بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی را گرفته است به مانند (( حسن ناهید ، محسن دکمه چی، اکبر محمدی، هدی صابر)) همچنین زیر پا گذاشتن و بی توجه ای به حقوق اولیه زندانیان سیاسی به مانند : ملاقات حضوری ، حق مرخصی ، آزادی مشروط ، حق داشتن تلفن ، امکانات ورزشی در زندان ، داشتن مددکار ، اجازه تحصیل و ……. موجب خشم زندانیان سیاسی را فراهم کرده است که بدین سبب زندانیان سیاسی اعتراض به حق خود را با نخورمانی ( اعتصاب) خوراک به نمایش میگذرانند به مانند ((نسرین ستوده)) این شیر زن ایرانی که صدای خویش را با نخورمانی سیاسی به جوامع بین الملی نشان میدهد.

در این هنگامه که حکومت بر آمده از شورش ۵۷ برای فعالین سیاسی ، اجتماعی ، مدنی ، مذهبی ، عقیدتی، فرهنگی چنین فضایی را ایجاد نموده که با کوچکترین اظهار نظری هزینه سنگین بر فعالین تحمیل میکند و همچنان با تجاوز ، اعدام ، شکنجه ، سلول انفرادی و حبس های طولانی مدت کنشگران ایرانی را آزار میدهد . ما جریانهای پادشاهی که خود نخستین قربانی فجایع حکومت اسلامی و شورشیان ۵۷ میباشیم ، پیوسته با حمایت از حقوق زندانیان و با توسل به رهکارهای قانونی در تلاش میباشیم تا از طریق دادگاهای بین الملی حاکمیت اسلامی را تحت تعقیب قرار داده و عزم خود را جزم کرده ایم تا بتوانیم جلوی روند اعدامها، شکنجه ها ، حبس های طولانی مدت زندانیان سیاسی را بگیریم و در این راه دست یاری به تک تک میهن پرستان دراز میکنیم .

در این شرایط که زندانیان سیاسی ایران از حقوق خود محروم میباشند ما صدای آنان خواهیم بود ، از این رو از تمام اقشار ملت برای گردهمایی حمایت از زندانیان ستم دیده کشورمان دعوت به عمل می آوریم تا در تظاهرات ۱۷ نوامبر استکهلم صدای مظلوم قهرمانان ایرانمان باشند.

امروز خویشکاری هر میهن پرستی است تا صدای زندانیان سیاسی باشد و آوای بی پناه آنان را به گوش جهانیان برساند .

۱۷ نوامبر صدای زندانیان سیاسی خواهیم بود.

امضا کنندگان:

سازمان رستاخیز نوین ایران

انجمن پادشاهی ایران

پرچمداران انقلاب مشروطیت ایران

جنبش سیاسی اجتماعی پیروان نظام مشروطه به پادشاهی رضا شاه دوم

حزب لیبرال ایران

سازمان پیشگامان


10 nov. 2012

مرگ یک زندانی دیگر وضعیت وخیم زندانیا‌ن در ایران را ثابت می‌کند!



فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران با انتشار بیانیه ای مشترک، ضمن اشاره به مرگ "ستار بهشتی" در زندان، نسبت به وخامت اوضاع زندان ها در جمهوری اسلامی ابراز نگرانی نمودتد.

متن این بیانیه بشرح زیر است :


در روز سه شنبه، ۱۶ آبان، مسئولان زنـــدان بــــه اعضای خــــــانواده ستار بهشتی، وبلاگ نگار، اطلاع دادند که او در زندان درگذشته است و آن‌ها باید کفن و دفن او را تدارک ببینند. ستار بهشتی در شکایتی در تاریخ ۱۱ آبان ـ زمانی که هنوز در بند عمومی ۳۵۰ به سر می‌برد ـ به مسئولان زندان نوشته بود که «پلیس تولید و تبادل اطلاعات» (فتا) او را در تاریخ ۹ آبان بدون حکم جلب دستگیر کرده است. او همچنین آثار شکنجه روی بدن خود که را طی دو روز پیش از آن متحمل شده بود به هم بندان خود نشان داد. او در همان روز ۱۱ آبان دوباره به بازجویی فراخوانده شد و دیگر بازنگشت. سرانجام جنازهء او بدون این که در اختیار خانواده‌اش قرار گیرد در تاریخ ۱۸ آبان با شتاب دفن شد.

در چند سال گذشته، تعداد قابل توجهی از زندانیان عقیدتی، شامل اعضای اقلیت‌های قومی کرد، عرب و بلوچ، جان خود را در زندان‌های مختلف از جمله اوین، رجایی شهر، ارومیه، اهواز و زاهدان در زیر شکنجه یا در شرایط به شدت مشکوک از دست داده‌اند. مشخصات در حدود ۲۰ نفر از این قربانیان در گزارش مشترک فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران در سال گذشته منتشر شد، اما تعداد واقعی بسیار بیشتر است. چندین زندانی عقیدتی نیز ظرف چند روز پس از آزادی ظاهراً در پیامد شکنجه و رفتارهای ظالمانه دیگر در زندان درگذشته‌اند. تعداد نامعلومی از زندانیان عادی هم در زندان فوت کرده اند.

سازمان‌های ما به شدت از این نگران هستند که موارد مرگ در زندان یا مورد تحقیق قرار نگرفته و یا بر آن‌ها سرپوش گذاشته شده است و مجرمان با بهره‌مندی از معافیت از مجازات به پست های دیگر دولتی منصوب شده‌اند. سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران، که در مرگ عکاس خبری زهرا کاظمی در سال ۱۳۸۲ نقش مستقیم داشت و در رویدادهای منجر به مرگ حداقل سه معترض بازداشت ‌شده در بازداشتگاه کهریزک در سال ۱۳۸۸ نیز متهم شد اکنون مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی شده است.

در هفته‌های اخیر، دولتمردان ایران حمله‌های خود را به زندانیان عقیدتی زن افزایش داده‌اند. به ویژه، خانم نسرین ستوده، وکیل سرشناس حقوق بشری در اعتراض به فشار علیه خانواده و دختر ۱۲ ساله خود و نقض حق ملاقات از روز ۲۶ مهرماه ناگزیر از اعتصاب غذا شده است. پس از این که پارلمان اروپا در تاریخ ۵ آبان ماه نسرین ستوده را برنده جایزه آزادی اندیشه ساخاروف اعلام کرد، واکنش دولتمردان ایران انتقال او به سلول انفرادی در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در زندان اوین بود. خانم ستوده از شهریور ۱۳۸۹ در حبس خودسرانه به سر می‌برد و به شش سال زندان و ۱۰ سال ممنوعیت از اشتغال به حرفه وکالت محکوم شده است. وضعیت سلامتی او باعث نگرانی جدی است.

از سوی دیگر، ۹ زندانی عقیدتی زن از تاریخ ۹ آبان ماه در اعتراض به «رفتار توهین‌آمیز و آزار جنسی» به دست مأموران زندان دست به یک اعتصاب غذای یک هفته‌ای زدند. مسئولان زندان به جای تحقیق درباره این شکایت، آن‌ها را تهدید به تنبیه و حبس در سلول انفرادی کردند.
عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر رئیس جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران امروز گفت: «ما توجه گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران و گزارشگر ویژه شکنجه را به وضعیت وخیم زندانیان ایرانی تحت یک رژیم به شدت بی رحم جلب می‌کنیم. ما از تمام کشورهای عضو سازمان ملل می‌خواهیم که با حمایت از قطعنامه‌ای در باره وضعیت حقوق بشر در ایران در مجمع عمومی سازمان ملل در ماه دسامبر پایبندی خود را به آرمان‌های اعلامیه جهانی حقوق بشر نشان‌دهند.»

8 nov. 2012

ستار بهشتی در زندان اوین کشته شد



به گزارش کلمه ماموران امنیتی ایران در تماس تلفنی با خانواده ستار بهشتی، از آنها خواسته‌اند روز چهار‌شنبه (۱۷ آبان/ ۷ نوامبر) جنازه این زندانی را از کهریزک تحویل بگیرند.

این زندانی سیاسی هفتم آبان ماه بازداشت و به شدت شکنجه شده بود.

خواهر ستار بهشتی در تماس با خبرنگار به گزارش کلمه گفت: «شوهرم را خواستند و به او گفتند برو مادرش را آماده کن. قبر بخر. فردا بیا جنازه را تحویل بگیر. همین.»

بر این مبنا شاهدان عینی از زندان اوین نیز در جریان ملاقات با خانواده‌هایشان گفته‌اند که ستار بهشتی در بازجویی‌ها به شدت شکنجه شده و آسیب دیده بود و آثار کبودی و شکنجه را می شد بر بدن این زندانی دید.

سایت بازتاب نیز با اعلام خبر درگذشت ستار بهشتی حین بازجویی به به مسئولان هشدار داده است: «نگذارید به سرنوشت پرونده کهریزک تبدیل شود».

«ستار بهشتی، وبلاگ‌نویس، زیر شکنجه کشته شد»



a

نا بر گزارش‌ها ستار بهشتی وبلاگ‌نویس که در روزهای اخیر توسط "پلیس فتا" بازداشت شده بود، زیر شکنجه ماموران کشته شده است. عموی این وبلاگ نویس می‌گوید، علت فوت را جویا شدیم ولی به ما گفتند "خفه شوید" و به شما ربطی ندارد.


بنا بر گزارش‌ها ستار بهشتی "وبلاگ نویس و از فعالان شبکه‌های اجتماعی"، ۳۵ ساله زیر شکنجه ماموران امنیتی کشته شده است. مادر ستار بهشتی روز سه‌شنبه ۱۶ آبان به سایت "سحام‌نیوز" گفته است: «از ما خواسته اند فردا صبح پس از هماهنگی با ماموران به کهریزک مراجعه کنیم و جنازه را تحویل بگیریم". عموی ستار حسینی نیز گفته است: «تا امروز هیچ خبری از وی نداشتیم. تا اینکه امروز دامادمان را احضار کرده‌اند و به وی می‌گویند که ستار فوت کرده و به مادر و خواهر وی اطلاع دهید. هنگامی که علت فوت را جویا شدیم به ما گفتند خفه شوید و به شما ربطی ندارد.»

در همین زمینه سایت "بازتاب" نیز در گزارشی با عنوان "درگذشت یک وبلاگ‌نویس حین بازجویی، نگذارید به سرنوشت پرونده کهریزک تبدیل شود" نوشته است، درگذشت تاسف‌بار این جوان که احتمالا به دلیل قصور یا تقصیر عوامل دخیل در پرونده وی صورت گرفته است، یادآور خاطرات تلخی نظیر مرگ زهرا کاظمی در زندان اوین، مرگ زهرا بنی یعقوب، پزشکی در همدان، مرگ هاله سحابی و پرونده کهریزک است که تا کنون، هیچ یک به نتیجه قطعی نرسیده است.

آن‌طور که در گزارش سایت بازتاب آمده است: «رسیدگی دقیق و علنی به پرونده ستار بهشتی و محاکمه قاصران و مقصران این پرونده، انتظاری است که افکار عمومی از مقامات قضایی، به ویژه دادستان تهران دارند تا بدون اثرپذیری از فشارها، اعتماد مخدوش شده به اقتدار دستگاه قضایی در پرونده های مذکور را ترمیم کند.»

پیش از این "سایت کلمه" از قول شاهدان عینی از زندان اوین گزارش داده بود که وی در بازجویی‌ها به شدت مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفته و آثار کبودی و شکنجه بر تن و صورت و سر این زندانی سیاسی مشهود بوده است.

دستگیری ستار بهشتی در منزل

بنا بر این گزارش‌ها ستار بهشتی یک‌شنبه ۷ آبان (در چند گزارش این تاریخ سه‌شنبه ۹ آبان ذکر شده است) ۲۸ اکتبر، با یورش ماموران امنیتی به منزل پدری‌اش در رباط کریم دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شد. زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که ستار بهشتی یک شب را در آن‌جا سپری کرده بود، روایت کرده‌اند که بدن این جوان زیر ضرب و شتم له شده بود و به گفته آن‌ها حتی یک جای سالم در بدنش نبود. بر این اساس ستار بهشتی که در بازجویی‌ها تحت فشار برای اعتراف و پذیرفتن خواست بازجویان پلیس فتا بوده است، پس از مقاومت به صندلی بسته می‌شده و مورد ضرب و شتم قرار می‌گرفته است.

فاطمه بهشتی خواهر ستار بهشتی نیز گفته است که شوهر او را خواسته‌اند و به او گفته‌اند "برو مادرش را آماده کن، قبر بخر، فردا بیا جنازه را تحویل بگیر". به گفته خواهر ستار بهشتی وقتی ماموران برادرش را برده‌اند، او سالم بوده و حتی قرص سردرد هم نمی‌‌خورده است. خواهر ستار بهشتی همچنین درباره تهدید خانواده توسط ماموران امنیتی می‌گوید که: «گفته اند با هیچ جا مصاحبه نکنید، اگر مصاحبه کنید پدرتان را در می آوریم. داداشم کاری نکرده بود، چی کار مگر کرده بود؟ از آن سه‌شنبه که (ستار را) بردند تا الان هیچ خبری ازش نداشتیم که امروز خبرش را برایمان آوردند.»

بنا بر گزارش‌ها تا ظهر روز چهارشنبه ۱۷ آبان (۷ نوامبر) هنوز جنازه این وبلاگ‌نویس توسط پزشکی قانونی کهریزک به خانواده او تحویل داده نشده است.

17 sep. 2012

کتک خوردن یک روحانی توسط دختر «بدحجاب» پس از «امر به معروف»



مگر میشود یک آخوند از یک دختر کتک بخورد و ازش شکایت نکند ؟ اصلا هیچ آدم عاقلی میاد دست رو کسی‌ بلند کند آن هم به این وضعیت؟ مگر اینکه طرف باهاش کاری کرده باشه یا رفتاری کرده باشه که خون جلو چشم دختر را گرفته !! حالا اگه شکایت هم نکرده احتمالش هست که خودش یک ریگی به کفش خودش بوده .هیچکس نه، اون هم شماها ! فکر کن ! واقعا خیلی‌ خندیدیم .




خبرگزاری مهر وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی، امروز دوشنبه (۲۷ شهریور) با انتشار گزارشی از ضرب‌وشتم یک «روحانی آمر به معرف و ناهی از منکر» در شهرستان شهمیرزاد در استان سمنان توسط دو دختر «بدحجاب» خبر داده است.


«حجت‌الاسلام سید علی بهشتی»، که پیش نماز مسجد جامع شهمیرزاد است، در شرح ماجرای کتک خوردن خود در روز ۳۱ مرداد ماه سال جاری، به دلیل آنچه «امر به معروف» نامیده، به خبرگزاری مهر گفته است:

«خیلی قادر به راه رفتن نیستم اما از آنجایی که قصد داشتم بعد از ماه مبارک رمضان نیز درب مسجد به روی مومنان بسته نشود، برای اقامه نماز ظهر عازم مسجد شدم، دو دختر جوان در حال گذر بودند که یکی از آن‌ها بد‌حجاب بود. محترمانه تذکر دادم: «خانم خودت را بپوش» که در جوابم گفت: «تو چشما‌هایت را ببند»، این حرف او برای من بسیار سنگین و ناراحت کننده تمام شد.

در آن لحظه متاسف شدم که بد‌حجاب‌ها خواسته باشند به افراد متدین امر کنند چشم‌هایتان را ببندید، دوباره تذکر دادم اما نه تنها خودش را نپوشاند، بلکه به من توهین هم کرد، از او خواستم دیگر توهین نکند اما شروع به فریاد زدن و تهدید کردن کرد، «من را هل داد و به زمین انداخت»، با کمر به زمین افتادم و دیگر نفهمیدم چه اتفاقی افتاد، فقط ضربات لگد این دختر را که به جانم افتاده بود و توهین می‌کرد حس می‌کردم.

هنوز جای کتک‌ها داغ بود، لذا درد بر من چیره نشده بود، با‌‌ همان حال نماز جماعت را امامت کردم تا ثوابش برای سایرین ضایع نشود، بعد از نماز از حال رفتم وقتی به حال آمدم متوجه شدم که اورژانس من را به بیمارستان ۱۵ خرداد مهدیشهر منتقل نموده است.

در بیمارستان عکس، سی تی اسکن و سایر مراحل تشخیص بیماری را طی نموده و چون حال مناسبی نداشتم، شبانه به بیمارستان امیرالمومنین (ع) سمنان اعزام شده و سه روز در آن بیمارستان بستری شدم و در ‌‌نهایت تشخیص پزشکان کوفتگی مهره‌های کمر بود که بعد از گرفتن نوار قلب و…، راه درمان را در استراحت مطلق دیدند، بنده در حال حاضر برای غذا خوردن و حتی احتیاجات شخصی خود را با کمک همسرم برطرف و انجام می‌دهم.»

به نوشته‌ی خبرگزاری مهر، وی درحالی‌که گفتگو برایش مشکل بود، افزود: «…در هنگام حادثه فقط یک جوان مسجدی به همراه همسرش بر بالینم حاضر شد و آن دختران را شناسایی کرد، با اینکه در این روز‌ها از لحاظ روحی و جسمی، بد‌ترین روزهای زندگیم را سپری می‌کنم، اما شکایت نکردم، چون معتقدم که اجر درد کشیدنم در قبال انجام وظیفه الهی و واجب امر به معروف و نهی از منکر با هیچ چیزی قابل قیاس نیست، اما اگر دادستان و مسوولان از جنبه عمومی، خواهان برخورد با این اهانت‌کنندگان به لباس شریف روحانیت، سادات و از همه مهم‌تر به دستورات اسلام می‌باشند، حرفی ندارم، البته طوری این مسأله باید هشدار داده شود که مقدمه‌ای برای مقابله با وضعیت اسف‌بار حجاب در شهمیرزاد شود.»

در همین ارتباط حسن رجبی، دادستان مهدیشهر که شهمیرزاد از توابع این شهرستان می‌باشد، در خصوص آخرین روند این پرونده به خبرنگار مهر گفت: «نباید انتظار داشته باشید که درباره موضوع محرمانه ضرب و شتم در انظار عمومی به شما پاسخگو باشم، حضور شما به عنوان خبرنگار نزد بنده اصلا صحیح نیست، تا تحقیقات تمام نشود، اجازه نداریم هیچ‌گونه اظهارنظر و مصاحبه‌ای داشته باشیم، اما مطمئن باشید که موضوع در مرحله تحقیقات قرار دارد.»

خبرگزاری مهر در ادامه‌ی این گزارش می‌نویسد: «متاسفانه این چندمین باری است که قداست لباس روحانیت آن هم در قامت یک آمر به معروف و ناهی از منکر، از بین رفته وشان روحانیت به راحتی مورد توهین قرار می‌گیرد، اتفاقاتی نظیر این حادثه که برای حجت الاسلام سید علی بهشتی در شهمیرزاد رخ داد، کم نیست؛ پیش از این حجت‌الاسلام سید محمود مصطفوی منتظری در خیابان ۳۰ متری نیروی هوایی تهران، حجت الاسلام فرزاد فروزش امام جماعت دانشگاه علوم پزشکی تهران در خیابان شریعتی پایتخت، یک روحانی در منطقه تهران‌پارس و حاج آقا خیراندیش مسوول دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشکده کشاورزی دانشگاه شیراز و… همگی به خاطر انجام به تکلیف شرعی خود و انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر کتک خورده و در برخی موارد دچار صدمات جبران‌ناپذیری شده‌اند.»

ایران در تاریخ؛ سخنرانی برنارد لوئیس، معمار تجزیه ایران، در دانشگاه تل آویو





در برگردان این نوشته، اگر لازم بود چیزی بر متن اصلی نوشته افزوده شود، در داخل قلاب [] آوردم
بر گرفته از تار نگار فردا
FARDA.US

پروفسور برنارد لوئیس خاورشناس یهودی تبار انگلیسی و استاد بازنشسته مطالعات خاورمیانه در دانشگاه پرینستون است که یکی از برجسته ترین متخصصان در زمینه تاریخ خاورمیانه محسوب می شود.

تاثیرات فکری برنارد لوییس، به عنوان یک متخصص اسلامشناس، در سیاستگذاریهای چند دهه گذشته آمریکا بی اندازه است. به عقیده جیکوب ویسبرگ، ستون نویس مجله نیوزویک، برنارد لوئیس مهمترین تاثیر فکری را در ایده تهاجم به عراق داشته. اصطلاحاتی مانند «بنیادگرایی اسلامی» یا «نبرد تمدنها» هم از ابداعات لوییس است. گفته می شود ساموئل هانتینگتون، استاد پیشین علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد، نظریه نبرد تمدنها را با الهام از ایده لوییس مطرح کرد.

لویییس همچنین به عنوان تئوریسین طرح تجزیه ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه هم شناخته شده. طرح تجزیه خاورمیانه یا (بعدها) «خاورمیانه بزرگ» که با عنوان «پروژه برنارد لوییس» مشهور است، نخستین بار در نشست بیلدلبرگ در سال ۱۹۷۹ مطرح شد بر پایه این طرح، ایران باید به شش یا هفت تکه تقسیم شود؛ این ایده پیشتر در عراق اجرا شده و الان به جای یک عراق، در واقع سه عراق وجود دارد. به باور دیک چینی، معاون رییس جمهور پیشین آمریکا، در قرن جدید، دانشمندان، قانونگذاران، دیپلماتها و رسانه ها دنباله رو خردمندی لوییس خواهند بود.

متن زیر بخشی از سخنرانی برنارد لوییز در سال ۱۹۹۹ و با عنوان «ایران در تاریخ» است که برای دانشجویان و اساتید در دانشگاه تل آویو ایراد شد و به بررسی تاریخ و دستاوردهای ایرانیان می پردازد. این سخنرانی بعدا در سال ۲۰۰۴، توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد و در قالب بخشی از یک کتاب کامل بچاپ رسید.


ایران در تاریخ

برای تلاش در جهت بدست آوردن چشم اندازی از ایران در تاریخ، من تصور می کنم که باید از حمله اعراب در قرن هفتم [میلادی] آغاز کنیم. مجموعه وقایع تاریخسازی که به ظهور اسلام انجامید، گسترش پیامِ پیامبر محمد و انتقال آن از عربستان به شرق و غرب و پیوستگی سرزمینهای بسیار از اقیانوس اطلس و پیرنه تا مرزهای چین و هند و فراتر از آن در [سراسر] امپراتوری تازه عربی-اسلامی. این وقایع به صورتهای گوناگون در ایران نگریسته می شود: از جانب برخی [به عنوان] ظهور ایمان واقعی و پایان دوران جاهلیت و کفر، موهبتی انگاشته می شود؛ و از جانب برخی دیگر تهاجم و انقیاد کشور به وسیله نیروهای بیگانه، شکست ملی تحقیر آمیزی محسوب می شود. هر دو این دیدگاهها البته درست است بسته به اینکه از چه زاویه ای به موضوع نگریسته شود.

چیزی که من می خواهم در همان ابتدا نظر شما را بدان جلب کنم، تفاوت عمده و حقیقتا قابل توجه در آن چیزی است که در ایران اتفاق افتاد و آنچه در تمام کشورهای دیگر خاورمیانه و شمال آفریقا – که توسط اعراب اشغال شده و در قرن هفتم و هشتم به صورت بخشهایی از خلافت اسلامی درآمده بودند – رخ داد.

این کشورهای دیگری که تمدن های باستانی داشتند، کشورهای عراق، سوریه، مصر و شمال آفریقا، در طی مدت کوتاهی، اسلامی و عربی شدند. مذاهب قدیمی شان به کل از میان رفت یا به اقلیتهای کوچکی محدود شد؛ زبانهای کهنشان تقریبا محو شد. برخی [از این زبانها] در کتب مقدس و ادعیه باقی ماندند، برخی هنوز در روستاهای دورافتاده مورد استفاده است اما در بیشتر جاها و در میان بیشترمردم، زبانهای کهن فراموش شده است. هویتی که این زبانها ارایه می کردند جایگزین شده و و تمدنهای کهن در عراق، سوریه و مصر به آنچه امروز جهان عرب می خوانیم تبدیل شده است.

ایران حقیقتا اسلامی شد اما عربی نشد؛ پارسیان پارسی ماندند و پس از وقفه ای خاموشی، ایران دوباره به عنوان عنصری جداگانه، متفاوت و مجزا در اسلام هویدا شد و نهایتا عنصر جدیدی را به خود اسلام هم افزود. [به لحاظ] فرهنگی، سیاسی و از همه مهمتر مذهبی، مشارکت ایرانیان در این تمدن تازه اسلامی بی اندازه مهم است. تاثیرات ایرانیان در تمام زمینه های فرهنگی شامل شعر عربی هم دیده می شود و مشارکت شاعران ایرانی که شعرهایشان را به تازی سرودند، مشارکت بسیار عمده ای است. از یک جهت اسلام ایرانی، دومین ظهور اسلام است. اسلام تازه، گاه با عنوان «اسلام عجم» شناخته می شود. این اسلام پارسی بود که بجای اسلام اصلی اعراب به مناطق دیگر و مردمان دیگر برده شد؛ به ترکان، ابتدا در آسیای مرکزی و سپس در خاورمیانه و در کشوری که امروز ترکیه نامیده می شود و البته به هند [هم برده شد]. ترکان عثمانی گونه ای از تمدن ایرانی را به دیوارهای وین بردند. یک سیاح ترک در قرن هفدهم [میلادی] – که به عنوان بخشی از سفارت عثمانی به وین رفته بود – با کنجکاوی متوجه شد زبانی که در آنجا گفتگو می شود، گونه نادرستی از پارسی است. آنچه او مشاهده کرد، قطعا خویشاوندی پایه ای میان زبانهای هند و اروپایی است و این حقیقت که آلمانی ها می گویند «ایست» و پارسی ها می گویند: «است». تقریبا یک چیز برای فعل «to be»، در حال ساده سوم شخص مفرد.

در زمان تهاجم عظیم مغولان در قرن سیزدهم [میلادی]، اسلام ایرانی نه تنها به مولفه ی مهمی تبدیل شد، بلکه به صورت مولفه اصلی در اسلام درآمد و برای قرنهای متمادی مرکز اصلی تمدن و قدرت اسلامی در کشورهایی بود که حتی اگر ایرانی هم نبودند، دستکم با تمدن ایرانی شناخته می شوند. برای مدتی این برتری با آخرین مرکز قدرت در دنیای عرب، سلاطین مملوک در مصر، به چالش کشیده شد. اما حتی این سنگر هم از میان رفت و پس از تنازع میان پارسیان و عثمانیان برای اینکه چه کسی باید مصر را اشغال کند، و عثمانیان در آنچه ممکن است حذف مقدماتی در مسابقه نامیده شود، پیروز شدند، اسلام عربی تحت سلطه اعراب تنها در عربستان و پایگاههای دورافتاده ای مانند مراکش ادامه حیات داد. مرکز جهان اسلام تحت تسلط کشورهای ترکی و پارسی بود که هر دو به وسیله فرهنگ ایرانی شکل گرفتند. مرکز عمده اسلام در اواخر قرون وسطی و در اوایل دوران مدرن، مراکز قدرت سیاسی و فرهنگی مثل هند، آسیای مرکزی، ایران، ترکیه، همگی بخشی از تمدن ایرانی بودند. اگرچه بخش عمده آن به اشکال مختلفی از ترکی و زبانهای دیگر محلی تکلم می کردند، زبان فرهنگی و ادبیشان پارسی بود. عربی قطعا زبان کتاب مقدس و شریعت بود اما پارسی زبان شعر و ادبیات محسوب می شد.
استثنای ایرانی

چرا این تفاوت[وجود دارد]؟ چرا در جایی که تمدنهای باستانی عراق، سوریه و مصر مستحیل و فراموش شد، تمدن ایران ادامه ی حیات داد و باز به شکل جدیدی ظهور کرد؟

پاسخهای متعددی به این پرسش ارایه شده. یک توضیح اینکه، [این اختلاف] به علت تفاوت در زبان است. مردم عراق، سوریه، فلسطین به گونه های مختلفی از زبان آرامی تکلم می کرند. آرامی یک زبان سامی است که با عربی ارتباط دارد و احتمالا تغییر از آرامی به عربی بسیار آسان تر از تغییر از پارسی – [به عنوان] یک زبان هند و اروپایی – به عربی است. در این استدلال نقاط قوتی وجود دارد. اما زبان قبطی، زبان مصریان، زبان سامی نبود , این موضوع از عربی شدن مصر جلوگیری نکرد. قبطی برای مدتی در میان مسیحیان ادامه حیات داد اما نهایتا حتی در میان آنها هم مرد به جز به عنوان زبان مذهبی که در تشریفات کلیسای قبطی بکار می رود.

برخی این تفاوت را به علت فرهنگ برتر پارسیان می بینند. فرهنگ برتر، فرهنگ پست تر را تحلیل می برد. آنها این گفته معروف لاتینی را به عنوان مشابهی [برای ایران] بکار می برند:«یونان تسخیر شده، تسخیرگران تندخوی خود را تسخیر کرد»؛ به عبارت دیگر رومی ها فرهنگ یونانی را گرفتند. این [شباهت] وسوسه انگیز است اما متقاعد کننده نیست. رومی ها یونان را تسخیر و بر آن حکمرانی کردند همانطور که اعراب ایران را تسخیر کرده و بر آن حکمرانی کردند، اما رومی ها، [زبان] یونانی را فرا گرفتند و تمدن یونانی را تحسین می کردند؛ آنها کتابهای یونانی را خواندند، ترجمه و از آن پیروی کردند. عربها، پارسی یاد نگرفتند، پارسیان عربی یاد گرفتند و تاثیر مستقیم ادبیات پارسی بر عربی محدود است و تنها از تبدیل پارسی حاصل شده است.

شاید نمونه مشابه تر آن چیزی است که در انگلستان و پس از ۱۰۶۶ [میلادی] رخ داد؛ اشغال آنگلو ساکسون ها به وسیله نورمن ها و تبدیل زبان آنگولا ساکسونی تحت تاثیر فرانسه نورمنی به چیزی که امروز انگلیسی می نامیم. شباهت جالبی میان اشغال انگلستان توسط نورمن ها و اشغال ایران توسط اعراب وجود دارد. زبان جدیدی با از کار افتادن و ساده کردن زبان قدیمی بوجود آمد و تعداد بسیاری از واژگان زبان اشغالگر وارد شد. پدید آمدن یک هویت تازه و عمیق هر دو اشغالگر و اشغال شده را در برگرفت. به عنوان یک پسربچه در مدرسه در انگلستان به یاد می آورم که درباره تهاجم نورمن ها می آموختم. به ما آموزش داده بودند که به طریقی هر دو طرف قضیه را ببینیم؛ مشروعیت جدیدی در اثر تهاجم ایجاد شد، در مورد ایران بر خلاف انگلستان [این مشروعیت] با مذهب جدیدی بر پایه وحی جدید پشتیبانی می شد.

بیشتر مردم اشغال شده دیگر در عراق، در سوریه و در مصر، تمدن بالاتری از تمدنی داشتند که کوچ نشینان اشغالگر از صحراهای عربستان با خود آورده بودند. با اینحال آنها مستحیل شدند و پارسیان نشدند. بنابر این ما می توانیم باردیگر این پرسش را که هنوز به آن پاسخی ندادیم، تکرار کنیم . یک توصیح احتمالا بیشتر پذیرفتنی دیگر به تفاوتهای سیاسی مربوط است؛ عناصر قدرت و حافظه. این کشورهای دیگر که به وسیه اعراب اشغال شدند – عراق، سوریه، فلسطین و مصر – برای مدتهای مدید استانهای تحت تسلط امپراتوریهای دیگر در نقاط دیگر بودند. آنها بارها و بارها اشغال شدند و مدتها پیش از آنکه اعراب به این منطقه بیایند، متحمل تغییرات سیاسی، فرهنگی و سپس مذهبی شدند. در این مناطق تهاجم عربی-اسلامی به معنای یکبار دیگر تغییر ارباب و یکبار دیگر تغییر آموزگار بود اما این موضوع در ایران صحت ندارد. ایران هم در زمان اسکندر تسخیر شد و به صورت بخشی از امپراتوری عظیم هلنی در آمد اما تنها به صورت مختصر. ایران هیچگاه توسط روم تسخیر نشد و بنابر این تاثیر فرهنگی تمدن هلنی در ایران بسیار کمتر از کشورهای شرقی، مصر و شمال آفریقا، در جاهایی است که در آن [تمدن هلنی] نگهداری و توسط نهادهای امپراتوری روم اعمال می شد.

تاثیر تمدن هلنی در ایران در زمان اسکندر و جانشینان مستقیم اش بدون تردید قابل ملاحظه است؛ اما سطحی تر و ناپایدار تر از سرزمینهای مدیترانه ای است و با تجدید حیات ملی، سیاسی و مذهبی ایرانیان در دوران پارت ها و ساسانیان خاتمه پیدا کرد. یک امپراتوری جدید در ایران شکل گرفت که زقیب و هم مرتبه امپراتوریهای روم و بعدها بیزانس بود.

این بدین معنا است که در زمان حمله عرب و بلافاصله پس از آن، پارسیان بر خلاف همسایگانشان در غرب، با حافظه اخیرشان حمایت می شدند حتی می شود گفت با حافظه جاری شان از قدرت و افتخار. این حس افتخار باستانی و مباهات به هویت در نوشته های پارسی دوران اسلامی بخوبی دیده می شود

ما این تفاوت را به طرق مختلف مشاهده می کنیم: در انتخاب نامهای اشخاص و در پیدایش یک نوع شعر حماسی ملی که هیچ نظیری در عراق، سوریه، مصر و هیچکدام از این مناطق دیگر ندارد؛ در هلال حاصلخیز و در سمت غرب آن، نامهایی که والدین بر روی فرزندان خود می گذارند بیشتر نامهای قرآنی یا نامهایی از عربستان [در دوران] بت پرستی است. علی، محمد، احمد و مانند آن. این نامها در ایران و در میان پارسیان مسلمان هم رواج دارد اما علاوه بر این، آنها از نامهای مشخص پارسی مانند: خسرو، شاپور، مهیار و نامهای دیگری که از گذشته پارسیان – از گذشته نزدیکشان، دوران ساسانیان، اما به هر حال گذشته شان – آمده استفاده می کنند. ما هیچ عراقی را پیدا نمی کنیم که فرزندش را بختنصر یا سناخریب بنامد یا مصریان فرزندانشان را توت عنخ آمون یا آمون هوتپ نمی نامند. این تمدنها حقیقتا مرده و فراموش شده اند. [اما] حس غرور پارسیان در تاریخ مدفون نشده است بلکه نگاه داشته و به خاطر سپرده شده. تاریخ آنها هم به جز بخشهای اخیر آن، کمتر از افتخارات کهن بابلی ها و مصری ها فراموش نشده و از میان رفته. همه آنچه که آنها داشتند افسانه و حماسه بود؛ یادگاری ناقص از اخیر ترین دورانهای پیش از اسلام ایران و نه پیش از آن.

نگرش اسلامی به تاریخ احتمالا می تواند توضیحی برای این موضوع باشد. چرا باید کسی برای خواندن تاریخ خودش را به زحمت بیاندازد، اهمیت تاریخ در چیست؟ تاریخ ثبت کارکرد مشیت خدا برای بشر است. و از دیدگاه یک مسلمان – مخصوصا یک مسلمان سنی – تاریخ اهمیت خاصی در نشان دادن پیشینیان پیامبر اسلام، همراهان و همینطور فرمانروایان هدایت شده اسلام دارد که الگوی رفتار و قوانین صحیح را ارایه کردند. قطعا این بدین معنا است که تنها تاریخی که اهمیت دارد تاریخ مسلمانان است و تاریخ بربرهای خوش منظر در نقاط دور و حتی بربرهایی که نیاکان شخص بودند هیچ ارزش اخلاقی و مذهبی ندارد و بنابر این ارزش حفظ کردن هم ندارد. [از اینرو] زمانیکه پارسیان بار دیگر، پس از اشغال [اعراب]، صدایشان را بدست آوردند، حافظه شان را از دست دادند. البته همانطور که خواهیم دادید نه به صورت دایمی.

تاریخ ایران باستان پیش از ساسانیان، آخرین [سلسله] پیش از اسلام، [نیز] با تغییرات متعدد از میان رفت. زبان باستانی با پارسی اسلامی جایگزین شد. متون کهن فراموش شد و با متون عربی – که برای نیاز فنوتیک پارسی تعدیل شده بود – جایگزین شد. زبان و متون کهن در میان اقلیت کوچکی از مومنان دین زرتشت ادامه حیات داد اما این اهمیت زیادی نداشت. حتی نامهای اشخاص که چند لحظه پیش هم بدانها اشاره کردم، مگر در دوران اخیر، فراموش شده بود بنابر این برای نمونه نام کورش که در دوران مدرن به عنوان بزرگترین پادشاه ایران باستان تحسین می شود، فراموش شده بود. پارسیان نام اسکند [مقدونی] را به صورت اسکندر بیاد می آورند اما نام کورش را بیاد نمی آورند. اسکندر در میان پارسیان بهتر از پادشاهان پارسی بخاطر سپرده شده است.
ایران، یونان و یهودیان

اطلاعات مختصری که از ایران باستان بجا ماند، توسط دو ملت ثبت شده بود، یهودیان و یونانیان؛ تنها مردمی که درخاورمیانه باستان حافظه، صدا و زبانشان را حفظ کردند. هر دو یهودیان و یونانیان کورش را بخاطر می آورند، پارسیان بخاطر نمی آورند. تنها یونانیان و یهودیان آنچه را درباره ایران باستان بجا مانده بود، تا دوران نسبتا مدرن حفظ کردند،[تا] زمانی که مخازن اطلاعات به گستردگی توسط شرقشناسان گسترش پیدا کرد؛ یعنی باستانشناسان و زبانشناسان اروپایی که راهی را برای بازیابی متون قدیمی و کشف رمز متون باستانی پیدا کردند.

اجازه دهید که برای لحظه ای مکث کنم تا نگاهی به تصویر بجا مانده از ایران در انجیل و متون کلاسیک یونانی بیاندازیم که به وسیله ی یونانیان و یهودیان حفظ شده است. همانطور که می توان انتظار داشت کشمکش طولانی – که با تهاجم پارسیان به یونان آغاز شد و با حمله تلافی جویانه اسکندر به اوج رسید- بر نگاه یونانی مسلط شده است. [این درگیری] زمینه اصلی تاریخنگاری یونان باستان است؛ همینطور تباین دموکراسی یونانی و حکومت مطلقه ایرانی موضوع مهمی برای نوشته های سیاسی یونانی است. اما علیرغم اینکه تاریخ عمدتا یکی از موضوعات مورد مناقشه است، لحن نوشته های یونان باستان درباره پارس، عمدتا محترمانه و برخی اوقات حتی غمخوارانه است. یک نمونه قابل توجه، نمایش «پارسیان» اثر «آشیل» است – که خود او یکی از سربازان بجا مانده از جنگهای ایران بشمار می رود – و حقیقتا نسبت به شکست ارتش پارسی غمخواری نشان می دهد.

انجیل تصویر ویژه مثبتی را از ایران باستان نشان می دهد [آنهم] در نوشته ای که عموما در ارتباط به غریبه ها، حتی در ارتباط با مردم خودش چندان بخشنده نیست. نخستین ظهور نام پارس به صورت «پاراس» در کتاب حزقیال است که پاراس به عنوان یکی از سرزمینهای بیگانه برای اشاره به حدود عالم نام برده شده. پاراس اهمیتی مانند کاربرد مدرن «تولی» دارد. نام [پارس] در داستان نوشته دیوار، در مهمانی «بیل شازار» ظاهر نمایشی تری پیدا می کند. زمانی که نوشته “Mene mene, tekel upharsin” حکمران بی نوای بابل را آگاه می کند که او سنجیده شده و قلمروی او سهم مادها و پارسها خواهد شد.

و بعد البته کورش می آید که به ویژه در بخشهای آخری [کتاب] اشعیا به او اشاره شده، جایی که کارشناسان انجیل به آن اشعیای دوم می گویند و بخشهایی از کتاب اشعیا است که به دوران پس از اشغال بابل مربوط است. زبانی که برای [توصیف] کورش بکاربرده شده متحیر کننده است. در متن عبری از کورش به عنوان تقدیس شده توسط خدا و مسیح نام می برد. احترامی که به کورش ادا شده نه تنها از تمامی پادشاهان غیر یهودی بلکه تقریبا از تمام فرمانروایان یهودی هم بیشتر است.

ناگزیز این پرسش پیش می آید – چرا؟ چرا انجیل با چنین اصطلاحات درخشانی از یک پادشاه کافر یاد می کند؟ حتما که یک پاسخ واضح وجود دارد، چون کورش، بلفور زمان خودش بود. او حق بازگشت یهودیان به سرزمینهای خود را به رسمیت شناخت و موجودیت سیاسی ایشان را احیا کرد. اما این حقیقتا این پرسش را پاسخ نمی دهد بلکه دوباره آن را مطرح می کند. برای چه او اینکار را کرد؟ مجموعه ای از تهاجمات، گروههای کثیری از اقوام گوناگون را – همانطور که امروزه از آن نام میبریم- تحت تسلط پارسیان قرار داده بود؛ چرا باید کورش برای یکی از آنها چنین قدمی بردارد؟ ما تنها [توضیح] طرف یهودی قضیه را می دانیم، ما [توضیح] طرف پارسی را نمی دانیم و برای دانستن آن تنها باید حدس زد. پیشنهاد من این است که احساس همبستگی میان ایشان که مذهب اخلاقی و روحانی داشتند و از همه جهت از جانب چندخدایان نادان و بت پرستان محصور شده بودند، وجود داشت. این حس نزدیکی در آخرین کتاب عهد عتیق و همینطور در نوشتجات بعدی یهودی دیده می شود. برای نمونه تعدادی لغات پارسی که در انجیل و بعدها در نوشتجات پسا انجیل یهودی دیده می شود.

این مواجه دین ایرانی و دین یهودی تاثیر مهمی در تاریخ جهان دارد. ما می توانیم نشانه های قطعی از تاثیر پارسیان را تشخیص دهیم. [این تاثیر] هم به صورت عقلانی و هم مادی بر روی یهودیت پس از تبعید و بنابر این بر روی مسیحیت و همینطور در جهان یونانی-رومی و بیزانسی و بنابر این نهایتا در [تمام] اروپا [اعمال شده است].

اجازه بدهید که چند مثال بزنم؛ نخست از جنبه کاربردی. منابع اولیه عربی به ما می گویند که پارسیان یک ابزار جدید برای سواری اختراع کردند که به آن رکاب می گویند و پیش از ایشان شناخته نشده بود. ما به آسانی می توانیم بگوییم چرا این ابزار – که در حمل و نقل، ارتباطات و همینطور جنگ انقلابی پدید آورد – چنین تاثیر عمده ای داشت. یک سرباز سواره در زره، بر روی یک اسب جوشن پوشیده با نیزه، زمانی که در خطر به زیر کشیده شدن از اسب است، می تواند با کمک رکاب، حمله به مراتب مهلک تری را تدارک ببیند تا بدون استفاده از آن. ما داستانهای روشنی را – علی الخصوص از بیزانسیها – درباره ظهور جنگ افزار جدید و ویرانگری شنیدم، [ظهور] یک سوار مسلح بر روی اسب – یک کاتافراکت.

رکاب همچنین به پارسیان کمک کرد تا سیستم پستی را ایجاد کنند. سیستم آنها – که از جانب یونانیان با تحسین از آن یاد می شود- شامل شبکه ای از پیک ها و جایگاه های پستی در سراسر قلمرو [امپراتوری] بود. [این سیستم] در زبان عربی با عنوان «برید» شناخته می شودکه البته از فعل فارسی «بردن» به معنای حمل کردن، گرفته شده است. اسب پستی پروردوس بود و لغت آلمانی «فاید» هم از همینجا آمده است. اختراع دیگری که به ایران نسبت داده می شود - اگر جه شواهد در اینجا متضاد است – [اختراع] آسیاب؛ استفاده از باد و آب برای تولید نیرو است. آسیاب نخستین و برای هزاره ها تنها راه تولید انرژی بجز از طریق عضلات انسان و حیوانات بشمار می رفت.

در حوزه دیگر پارسیان مخترع بازیهای تخته ای، علی الخصوص شطرنج شناخته می شوند که هنوز از واژگان پارسی استفاده می کند – [لغت] شاه – و همینطور بازی ای که با نامهای مختلف تریک ترک، شیش-بش، تخته نرد و نامهای دیگر شناخته می شود.

برای انتساب به پارسیان ما مبنای مستحکم تری داریم و در اینجا به موضوع اصلی تاریخ فرهنگی باز می گردیم، به کتاب، به کتابی که به صورت کدکس بود. جهان رومی-یونانی و همینطور خارمیانه از طومار استفاده می کرد. کدکس که شکل کنونی آن را کتاب می نامیم، به نظر می رسد که ریشه در ایران دارد. تاثیر فرهنگی این اختراع مشخصا بی اندازه است.

اما اجازه بدهید تا به آنچه که نهایتا موضوع مهم تری است بازگردم و آن تاثیر ایده ها است. مفهوم ستیز میان نیروهای تقریبا مساوی خوب و شر، از ایران و از دین ایرانی آمده. شیطان به شکلی که شما می شناسید، در زمان تولد ایرانی بود و البته الان منزل و اسامی بومی در جهان غرب دارد. ایده قدرت شیطان مخالف و تقریبا برابر، مشخصه دین پارسی باستان دارد: اهریمن سلف شیطان، مفیستوفل یا هر چیز دیگری است که ما برای نامیدنش بکار می بریم که همراه با ایده داوری [روز جزا] و کیفر بهشت و جهنم [از ایران آمده]. و اینجا باید یادآوری کنیم که بهشت هم یک لغت پارسی است. “Para” [در پارسی] برابر “peri” یونانی است. “peridesos” در پارسی باستان به معنای محصور با دیوارها است.

ظهور نجاتبخش هم به نظر پیشینه ی ایرانی دارد. در این داکترین در آخرالزمان شخصیتی از نطفه پراکنده شده زرتشت ظهور می کند و خوبی را بر سراسر زمین حکمفرما می کند. این موضوع بی اهمیت نیست که ایده ظهور نجاتبخش در انجیل عبری تا زمان بازگشت از بابل دیده نمی شود و این همان زمانی است که یهودیان تحت تاثیر پارسیان قرار گرفتند. اهمیت باور به ظهور نجاتبخش در سنت یهودی-مسیحی معلوم است. همراه با این ایده و ممارست به ساختار مذهبی – گروهی از ملایان با رتبه های [متفاوت] که تحت ریاست ملای اعظم، موبدان موبد، ملای ملایان، هستند. همینطور این نوع القاب مانند: ملای ملایان، پادشاه پادشاهان و مانند آن مشخصا ایرانی است. [این نوع القاب] در دوران باستان مرسوم بود و به [زبان] عربی هم رفته: امیر الامرا – امیر امیران؛ قاضی القضات – قاضی قاضی ها؛ شاید حتی عنوان پاپ در رم – خدمتکار خدمتکاران خدا – هم نشان از نفوذ غیر مستقیم ایرانیان باشد. تمام ایده کلیسا، نه به مفهوم ساختمان، [بلکه به مفهوم] محل عبادت تحت سلسله مراتب و زیر نظر رهبر عالی نمونه از [سنت] زرتشتی است.

دین باستانی ایران [هنوز] زنده است. مذهب زرتشت هنوز آیین گروه کوچک و تحلیل رفته – اما نه اقلیت بی اهمیت – در هند و پاکستان و تا اندازه ای ایران است. آنها نوشته ها و دانش زبان باستانی را حفظ کردند و از اینجا نخستین شرقشناسان اروپایی قادر شدند تا زبان پارسی میانه را بیاموزند و از طریق آن زبانهای باستانی تر ایرانی را کشف کنند.
ایران و شیعه گری

برای حداقل هزار سال، ایران با دین اسلام و در سده های اخیر با اسلام شیعه آمیخته شده – که برخی از آن به عنوان تجلی دوباره نبوغ ملی پارسیان در تغییر اسلام یاد می کنند. برخی حتی فراتر رفتند – نویسندگان اروپایی قرن نوزدهم مانند گوبینو، ادعا می کردند که شیعه گری غلبه آریایی گری ایران بر سامی گری اسلام است. این ایده ها که امروزه بی اعتبار قلمداد می شود در آن روزگار طرفدارانی داشت و هنوز هم پیروانی دارد.

اشکالی که در چنین نظریاتی وجود دارد این است که شیعه گری همانند خود اسلام به وسیله اعراب به ایران آمد. نخستین شیعیان در ایران – و برای مدت زیادی به همین روال – اعراب بودند. شهر قم سنگر و مرکز شیعه گری در ایران یک بنیاد عربی است و نخستین ساکنین آن عرب بودند. (به خاطر می آورم یک دوست پارسی که مرا در قم می گرداند به بیابان اطراف شهر اشاره کرد و گفت: “چه کسی به جز اعراب می تواند یک شهر در چنین جایی بسازد؟) شیعه گری قرنها بعد به صفویان معرفی و عرضه شد و خاطرنشان می کنم که آنها ترک بودند. تا آن زمان ایران به گستردگی یک کشور سنی [مذهب] بود. اما بدون تردید با برپایی دولت شیعه صفوی، دوران جدید – یکی از مشخصه های متمایز شیعه ایرانی – آغاز شد.

ورود صفویان دوران جدیدی در تاریخ پارسیان است. برای نخستین بار در قرنهای بسیار، یک کشور متحد [تحت] سلسله [صفوی] ایجاد شد. صفویان با خود برخی خصایص تازه حایز اهمیتی آوردند. یکی از آنها که پیشتر اشاره کردم اتحاد بود. در زمان نخستین اشغالگران عرب، تمام ایران تحت تسلط یک فرمان و آن هم فرمان خلیفه در مدینه و سپس دمشق و سپس بغداد بود. اما با فروپاشی خلافت، ایران هم به قطعات مختلف تحت تسلط حکمرانان محلی فروپاشید. صفویان برای نخستین بار قلمرو متحد ایران را – کم و بیش در محدوده مرزهای کنونی و نه فقط مناطق از یکدیگ دور افتاده بلکه پارس و خراسان و و بقیه آن را تحت یک حکمران- احداث کردند، که از آن زمان به همین شکل باقی مانده است، به جز تنوع بی اندازه قومی که تا امروز مشخصه کشور است. برای مثال اگر نگاهی به پیرامون بیاندازید از شمال غرب که آذربایجانیهای ترکزبان ساکن هستند به سوی جنوب و کردها و جنوب آنها که ترک های بیشتری – قشقاییان – حضور دارند و جنوب آنها که اعراب خوزستان هستند. در جنوب شرقی بلوچ ها و سپس ترکمن ها حضور دارند. این [وضع] محیطی را شکل می دهد که در تمام اطراف مرکز، مردمی با زبان غیر پارسی حضور دارند با اینحال فرهنگ پارسی زبان و نسخه مشخصی از اسلام شیعه کمک کرد تا همبستگی که به وسیله صفویان اعمال شده و توسط جانشینانشان حفظ شد، [تا امروز] نگاه داشته شود.

شیعه گری خصیصه ی مهم دیگری هم با خود آورد و آن تمایز با همه همسایگان از عثمانیان در غرب، از کشورهای آسیای مرکزی در شمال شرقی و از کشورهای اسلامی هندی در جنوب شرقی بود. مشخصا تمام اینها کشورهای سنی مذهب بودند. درست است که پارسی به عنوان زبان کلاسیک، زبان ادبی و در آن زمان حتی زبان دیپلماتیک توسط هر سه همسایه یعنی عثمانیان، آسیای مرکزی ها و هندیها بکار می رفت اما اختلاف اساسی میان قلمرو شیعه و سنی پابرجا ماند.

پیشرفت دیگر در این دوره – علی الخصوص در اواخر دوران صفوی و جانشینان آن – بسط مفهوم ایران بود. من تا کنون از دو اصطلاح پرژن و پرشیا برای اشاره به مردم و سرزمین استفاده کردم – چنانکه تا دوران اخیر در زبانهای غربی مرسوم بود. نام ایران باستانی است اما کاربرد کنونی اش مدرن است. ما نخست این نام را در کتیبه های کهن پارسی برای مثال در کتیبه داریوش می یابیم؛ در زبان پارسی باستان او خود را پادشاه آریایی ها معرفی می کرد. ایران و «آریایی» دو لغت یکسان و در زبانهای باستانی ایران و هند به معنای «نجیب» هستند. پادشاه، پادشاه آریونوم بود که حالت اضافی جمع است [به معنای] پادشاه آریایی ها.

[نام ایران] در اساطیر و حماسه های اوایل قرون وسطی، در شاهنامه و در داستانهای جنگهای عظیم ایران و توران زنده ماند. این نام بار دیگر در قرن نوزدهم به عنوان نام کشور - بیشتر در میان عموم تا استفاده رسمی – متداول شد. اما استفاده رسمی از آن مربوط به خیلی بعدتر احتمالا تحت تاثیر رایش سوم است. حکومت وقت آلمان که به تسهیلات و کمکهای متعدد ایران نیازمند بود، به مردم آن کشور اطمینان داد که آنها ایرانی هستند که به همان معنای آریایی است و بنابر این آنها با تمام همسایگانشان متفاوتند و از آنها برترند و قوانین نورمبرگ مشمول آنها نمی شود. و در این زمان بود که نام کشور در زبانهای خارجی هم مانند فارسی، رسما به ایران تغییر کرد.

اجازه دهید تا به بزنگاه دیگری در تاریخ بپردازیم، به انقلاب اسلامی و به محصول آن جمهوری اسلامی. [انقلاب اسلامی] حقیقتا یک انقلاب بود. عنوان انقلاب در دوران مدرن خاورمیانه بیشتر برای مجموعه کودتاها، شورش ها، ترورها و جنگ های داخلی و مانند آن بکار می رود. اما آنچه در ایران اتفاق افتاد – چه بهتر چه بدتر – یک انقلاب واقعی بود همانطور که انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب روسیه، انقلابهای واقعی هستند؛ و مانند آنها، انقلاب ایران تاثیر شگرفی بر همه ی کشورهایی گذاشت که در فضای مشابهی به سر می بردند، به عبارت دیگر در جهان اسلام.

همانند انقلابهای پیشین، نظرات متباینی درباره انقلاب ایران وجود دارد. بر پایه یکی از آنها ما اعمال و گفته هایی را می بینیم که نام ایران و حتی نام اسلام را برابر با رژیم خون آشام متعصبی قرار داده که در داخل ستم و در خارج و داخل ترور می کند. و بر پایه دیدگاه دیگر که خودشان ترجیح می دهند ارایه کنند، ما راه حلی برای تشخیص و درمان تمام بیماریها و دردها منطقه می بینیم. راه حلی که بر راهکارهای اجنبی و کفر آمیز ارجحیت دارد.

در حال حاضر با پایان یافتن دستورات مستقیم خارجی و حتی کاهش مستمر نفوذ خارجی در منطقه، یک الگوی آشنا دوباره در منطقه هویدا می شود. امروز دوباره دو قدرت عمده در منطقه وجود دارد؛ اینبار جمهوری ترکیه و جمهوری اسلامی ایران. در قرن شانزدهم در هر دو کشور دو قدرت رقیب وجود داشتند، سلطان عثمانی و شاه صفوی که نسخه های سنی و شیعه از اسلام ارایه می کردند و برای رهبری جهان اسلام می جنگیدند.

یک هزار سال پیش از آن، در قرن ششم میلادی، در همان دو کشور، دو رقیب، امپراتوران بیزانس و ساسانیان ایران، تمدنها و نگرش رقیب را از جهان در بر داشتند. هر دو بیزانسی ها و ساسانی ها به وسیله اسلام تسخیر و درهم شکستند؛ هر دو سلطانهای عثمانی و شاهان صفوی با نیروهایی از خارج و همینطور از داخل قلمرو کنار زده شدند.

امروز رقیبان، دو نظام هستند؛ هر دو با انقلاب بر سر کار آمدند؛ هر دو ایدئولوژیهای مشخصی را در بر دارند – دموکراسی سکولار در ترکیه و خداسالاری اسلامی در ایران. همانند دورانهای گذشته هیچکدام در برابر دیگری نفوذ ناپذیر نیست. در ترکیه ما حزب مذهبی را می بینیم که یک پنجم آرا را در انتخابات آزاد از آن خود کرد و نقش مهمی در سیاست ملی بازی می کند. ما نمی دانیم چه تعداد از ایرانیان دموکراسی سکولار را ترجیح می دهند، چون در خداسالاری اسلامی، آنها حق اظهار تمایلاتشان را ندارند اما نشانه های مختلف دلالت دارد که تعدادشان کم نیست.

نزاع میان این دو کشور و در مناطق دیگر جریان دارد؛ میان دو نسخه متفاوت از آنچه که در اصل تمدن مشترکی است. نتیجه این نزاع معلوم نیست.









15 sep. 2012

یک استاد آلمانی که بیش از ۷۰ سال عمر دارد به من چنین میگوید که مرا زیادی به فکر انداخت شما در جوابش چه میگوید؟






می گوید پیش از انقلاب بسیار به ایران سفر کرده است و بعد از انقلاب یک بار که برای همیشه اش بس بوده! شیفته ی عمر خیام و حافظ و اصفهان و طبیعت کردستان است.امروز بعد از ساعتی حرف از خاورمیانه و اعراب و تاریخ و پرسپولیس شد و بلاخره رو به من وعصبانیتهایم نسبت به اعراب گفت:شما ایرانی ها هم
یشه به تاریخ تان می بالید و این واقعن حق شماست اما هرگز با هیچ کدام از شما آشنا نشده ام که برای یک بار هم که شده از خودتان حرف بزنید و بگویید حداقل در همین ۱۰۰ سال اخیر چه کرده اید؟ همیشه ناراضی هستید و همیشه می نالید.همیشه مقصرهایی وجود دارند که شما را از پیشرفت بازداشته اند و همیشه اعراب ۱۴۰۰ سال پیش مقصرهای اصلی این بازی هستند. اگر تمام این ۱۴۰۰ سال شما به این حال گذشته باشد دلیل حال و روز امروزتان را می فهمم.با هر کدام از شما ایرانی ها که آشنا می شوم از تاریخ تان حرف میزنید بی آنکه پاسخگوی امروزتان باشید و همیشه می اندازید گردن دیگران یا پدرانتان. همیشه از حمله اعراب حرف می زنید و گویی همین دیروز اتفاق افتاده است و طی این ۱۴۰۰ سال دست و پای ما برای تغییر بسته بوده است اگرچه یادتان می رود اینطور نبوده و حتا بعد از اسلام شما هنرمند و دانشمند و فیلسوفهایی که می بایست باشید بوده اید.کمی به اوضاع خودتان چه قبل از انقلاب رضا خان چه قبل از انقلاب خمینی و چه حالا نگاه کنید .. هرگز راضی نیستید :( بلاخره کی می خواهید از خودتان حرفی بزنید؟می گفت: پیش از انقلاب که به ایران می آمدم همه به نظر خوشبخت میر سیدند و این را می شد حداقل از سر و وضع و خانه زندگی ها و رقص و پایکوبی ها فهمید.ولی باز هم همه ناراضی از شاه بد می گفتند.بعد از انقلاب که آمدم اثرات مخرب جنگ را دیدم و نمی توانستم درک کنم چرا دست به کار ساختن نمی شوید.برایت متاسفم پریسای عزیز که نمی توانم در این زمینه همراهت شوم!! تو را نمی گویم ولی این عقاید نژاد پرستانه درباره ی اعراب را بسیار شنیده ام. اعراب امروز در دنیا پیشرفته تر، آبرودارتر، دوست تر، همراه تر و موفق تر هستند و من برای آن بیشتر ارزش قائل هستم تا برای مردمانی که همیشه شاکی از همگان و مغرور به آنچه که دیگر نیست یعنی تاریخ. من خوب می دانم حکومت شما هر چه باشد متعلق به یک کشور دیگر نیستند و جزئی از کل همان مردمان هستند.در آن کشور هیچکس به فکر ساختن نیست.شما اگر نخبه باشید فراری ،اگر بی پول باشید جنایتکار،اگر معمولی باشید سکوت کنندگان بزرگ،اگر بی سواد باشید دین دار و انقلابی و اگر ثروتمند باشید فراری از هویت واقعی تان هستید.وقتی از اینکه اعراب پر رویی می کنند و سن کشورشان به سن پدربزرگ من قد نمی دهد حرف زدم،گفت:در جلسه ای بودم که استاد جغرافیایی اهل پرتغال می خواست درباره ی هویت اصلی اعراب حوزه خلیج فارس صحبت کند.در میان حرفهایش می گوید: آنها ۷۰ سال پیش وجود نداشتند! ناگهان همه اعضای جلسه استاد جغرافیا را به سکوت وا می دارند و می گویند: اتفاقن همین نکته ی قوت است و نشان دهنده ی اینکه:اعرابی که وجود نداشتند امروز سرمایه های غرب را به هر شکل ممکن به سمت خودشان جذب می کنند و در حال سازندگی و کسب رضایت بیشتر مردمشان هستند این اتفاقن می تواند مایه ی افتخارشان باشد.یادتان نرود که بشر همیشه در حال فتح کردن است.اگر نتوانید دفاع کنید و خودتان را نشان بدهید دیگرانی هستند که داشته های شما را ببرند و این قانون طبیعت است که حالا با پروتوکولها و کتابهای قانون بین المللی رنگ و لعاب شده! ربطی به ایرانی بودن یا عرب و غربی ندارد.



29 aug. 2012

دیده بان حقوق بشر: قانون جدید مجازات اسلامی ایران سرکوب را قانونی می کند





به گفته دیده بان حقوق ایران بر خلاف موازین حقوق بین الملل مرتکبان جرایم غیرجدی را اعدام می کند

یک سازمان بین المللی مدافع حقوق بشر از قانون جدید مجازات اسلامی ایران انتقاد کرده و آن را مغایر موازین جهانی حقوق بشر دانسته است.
دیده بان حقوق بشر با صدور بیانیه ای تحت عنوان "قانونی کردن سرکوب: ارزیابی قانون جدید مجازات در ایران" خواستار لغو قانون جدید مجازات اسلامی در ایران شده که به تصویب مجلس شورای اسلامی و تایید شورای نگهبان رسیده و ظاهرا در مرحله امضا و ابلاغ رئیس جمهوری است.

دیده بان حقوق بشر با اشاره به بررسی انجام شده بر روی این مصوبه، گفته است که قانون جدید بسیاری از مشکلات قانون کنونی را مرتفع نکرده و افزوده است که "برخی از اصلاحات انجام گرفته در متن جدید، حقوق متهمان و محکومان را حتی بیش از گذشته زیر پا می گذارد و به قضات اجازه می دهد تا به صدور احکامی مبادرت ورزند که حقوق متهمان و محکومان را نقض می کند در حالیکه قانونگذاران و مقامات قضایی ایران این اصلاحات را تلاشی جدی برای انطباق با تعهدات بین المللی ایران نسبت به رعایت حقوق بشر توصیف کرده اند."

جو استورک، معاون مدیر بخش خاورمیانه دیده بان حقوق بشر، گفته که اصلاحات صورت گرفته گامی در راه اصلاح مواردی از قانون مجازات اسلامی قبلی محسوب نمی شود که به دولت اجازه حبس، شکنجه و اعدام کسانی را می دهد که از حکومت انتقاد می کنند و افزوده است که "اگر ایران واقعا می خواهد به تعهدات حقوق بشری خود عمل کرده باشد باید کاملا و بدون قید و شرط اقداماتی اسفناک مانند اعدام کودکان، قطع اعضای بدن و سنگسار را ممنوع کند."

قانون جدید مجازات اسلامی اواخر سال شمسی پیش به تصویب مجلس رسید و پس از تایید شورای نگهبان، جهت امضا و ابلاغ برای رئیس جمهوری ارسال شد اما هفته گذشته، سایت الف به نقل از معاون وزارت دادگستری گزارش کرد که شورای نگهبان ظاهرا برای انجام تغییراتی دیگر در این قانون، متن آن را از رئیس جمهوری پس گرفته است.

دیده بان حقوق بشر با هشدار در این مورد که ممکن است قانون جدید به زودی تصویب و اجرایی شود، یادآور شده است که قانون مجازات اسلامی کنونی که از سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰) "به طور آزمایشی" در ایران به اجرا گذاشته شده "منعکس کننده استنباط روحانیون حاکم بر ایران از قوانین فقه شیعه جعفری است و شامل صدور مجازات های اختیاری موسوم به تعزیرات است که در قوانین شریعت وجود ندارد اما مبنای قوانین امنیتی است که براساس آنها، مخالفان سیاسی در دادگاه های انقلاب محاکمه و محکوم می شوند."

در بیانیه این سازمان مدافع حقوق بشر آمده است که قانون جدید تغییراتی را در سه گروه مجازات مندرج در قانون شریعت اعمال می دارد که عبارتست از "حدود" یا جرایمی مانند زنا و شرب خمر که قوانین شرعی مجازات های مشخصی را برای آنها تعیین کرده، دوم قصاص یا تلافی که عمدتا در مواردی مانند ارتکاب قتل عمد به کار می رود و بالاخره، دیات که به معنی پرداخت پول خون به قربانیان جرایم دیگر است.


قانون مجازات اسلامی به تصویب مجلس و تایید شورای نگهبان رسیده اما ظاهرا هنوز امضا و ابلاغ نشده است

در قانون جدید، صدور حکم اعدام برای مجرمان خردسال و برای جرایمی که براساس قوانین بین المللی جرایم جدی تلقی نمی شوند حفظ شده و علاوه بر این، قانون جدید در مورد بسیاری از جرایمی که برای آنها مجازات اعدام منظور شده صراحت ندارد.

یکی دیگر از نواقص موجود در قانون جدید، ابهامات مربوط به "جرایم امنیت ملی" است که در برخی موارد، استفاده افراد از حقوق اساسی آنان را اقداماتی مجرمانه دانسته است.

قانون جدید اجازه صدور احکامی مانند سنگسار، شلاق و قطع اعضای بدن را می دهد که مجازات های تحقیرآمیز، وحشیانه و شکنجه محسوب شده و از نظر موازین حقوق بین المللی مردود است و همچنین، شامل نگرشی تبعیض آمیز نسبت به زنان و اقلیت های دینی است.

اعدام کودکان، سنگسار، ارتداد و جرایم امنیتی

دیده بان حقوق بشر تاکید می ورزد که برخلاف اظهارات برخی مقامات دولتی ایران، قانون جدید اعدام محکومان زیر هجده سال تمامی جرایم را منع نمی کند و تنها برای کودکانی که مرتکب جرایم تعزیری، مانند جرایم مرتبط با با مواد مخدر می شوند، به جای اعدام، مجازات های تربیتی و بازپروری پیش بینی کرده است.

در عین حال، این قانون همچنان سن بلوغ قانونی را برای پسران پانزده سال و برای دختران نه سال تعیین کرده و در نتیجه، اگر قاضی به این نتیجه برسد که یک دختر نه ساله یا پسر پانزده ساله قدرت تشخیص ماهیت و عواقب عمل مجرمانه خود را داشته است، می تواند او را در ارتباط با اتهاماتی مانند "محاریه با خدا" یا لواط یا قتل به اعدام محکوم کند.

بیانیه دیده بان حقوق بشر یادآور می شود که جمهوری اسلامی ایران در صدر فهرست کشورهایی قرار دارد که افراد زیر هجده سال را اعدام می کنند و در حالیکه دولت با تعویق اجرای حکم تا زمانی که محکوم خردسال به سن هجده سالگی برسد، وانمود می کند که افراد زیر هجده سال در این کشور اعدام نمی شوند. در سال ۲۰۱۱ شمار افراد خردسالی که در ایران به اعدام محکوم شده و در انتظار اجرای حکم بودند دست کم به یکصد و چهل و سه نفر می رسید.


با وجود لغو برخی مجازات های خشونت آمیز در قانون جدید، قضات می توانند با استناد به منابع دیگر می توانند چنین احکامی را صادر کنند

دیده بان حقوق بشر، با اشاره ضمنی به اینکه براساس موازین حقوق بین الملل، کشورهایی که هنوز مجازات اعدام را لغو نکرده اند هم باید صرفا برای "جرایم جدی" (عمدتا شامل قتل عمد) به صدور و اجرای حکم اعدام مبادرت ورزند، گفته است که ایران باید صدور حکم اعدام برای برخی از جرایمی که با این تعریف منطبق نیست لغو کند از جمله شامل برقراری روابط جنسی "نامشروع" به شرط رضایت طرفین است. در عین حال، قانون جدید برای اتهامات دیگری شامل "توهین به پیامبر اسلام" و داشتن و فروش مواد مخدر هم مشخصا مجازات اعدام پیش بینی کرده است.

در این قانون، به قضات اجازه داده شده است تا با اتکای به احکام شریعت و فتاوی مراجع، افراد را به جرم ارتداد به اعدام و به جرم زنا به سنگسار محکوم کنند و به این ترتیب، در حالیکه در متن قانون مصوب، جرمی به نام ارتداد و حکمی به نام سنگسار وجود ندارد، اما قضات اجازه دارند خارج از متن قانون مدون، به صدور و اجرای چنین احکامی مبادرت ورزند.

براساس این بیانیه، محتوای قانون جدید مجازات اسلامی به خصوص در مورد "جرایم امنیتی" بسیار مبهم است در حالیکه دادگاه های جمهوری اسلامی به طور مستمر افراد را به جرم استفاده از حقوق اساسی خود مانند حق آزادی بیان، آزادی اجتماع و شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز محکوم و مجازات می کنند.

در ماده ۲۸۷ قانون جدید که به تعریف جرم "افساد فی الارض" اختصاص دارد، قانونگذاران دامنه این تعریف را که در گذشته معمولا برای مخالفان سیاسی "متهم" به عملیات مسلحانه یا ارتباط با "گروه های تروریستی" به کار می رفت، گسترش داده و در نتیجه، فعالیت های سیاسی مسالمت آمیزی مانند "انتشار اکاذیب" یعنی تبلیغات سیاسی، "اداره و مدیریت مراکز فساد و فحشا" یا "آسیب به اقتصاد نظام" نیز در صورتی که "مخل به نظم عمومی و امنیت ملی باشد" مشمول مجازات اعدام شده است.

دیده بان حقوق بشر یادآور می شود که از ژانویه سال ۲۰۱۰ تا کنون، جمهوری اسلامی دست کم سی نفر را به اتهام محاربه با خدا و افساد فی الارض اعدام کرده است.

این سازمان مدافع حقوق بشر ضمن مخالفت با مجازات اعدام به دلیل اینکه خشونت آمیز بوده و در معرض قضاوت فردی، تعصب و خطای انسانی قرار دارد، تاکید می ورزد که در قوانین ایران، این مجازات برای جرایمی پیش بینی شده است که در قوانین بین المللی مستوجب اعدام نیست و از مقامات جمهوری اسلامی می خواهد تا این مجازات را کلا لغو کنند.

معاون مدیر خاورمیانه دیده بان حقوق بشر در مورد قانون جدید مجازات اسلامی گفته است: "اصلاحات انجام شده در این قانون به بهبود سابقه و وجهه اسفناک ایران در زمینه اجرای عدالت کمکی نمی کند و اصلاحات واقعی در قوانین کیفری این کشور مستلزم تعلیق و بازنگری کامل قوانین کیفری موجود است که در دست مقامات این کشور، از جمله در قوه قضاییه، به ابزاری برای سرکوب مستمر مردم تبدیل شده است."

24 aug. 2012

دهها امدادگر داوطلب در آذربایجان شرقی دستگیر شدند



به گزارش "ادوارنیوز" نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی با حمله به اردوهای امدادگرایان داوطلب که از شهرهای مختلف ایران برای کمک به زلزله زدگان به استان آذربایجان شرقی آمده اند دست کم ۴۵ نفر از آنان را دستگیر کرده اند. به گفتۀ شاهدان عینی این حملات و دستگیری ها با خشونت نیز همراه بوده است. پیشتر سایت "کلمه" وابسته به میرحسین موسوی نوشته بود که نیروهای
امنیتی در برخی دیگر از حملات شان به اردوهای فعالان اجتماعی با مقاومت مردم و حکم قضایی روبرو شدند. با این حال، سایت "کلمه" افزوده است که نیروهای امنیتی با در دست داشتن "احکام مخدوش" حملات خود را علیه امدادگرایان داوطلب از سر گرفتند و اکنون بیم آن می رود که کمک های اهدایی مردم که با کامیون ها به مناطق زلزله زده منتقل شده به دست آسیب دیدگان نرسد. یکی از فعالان مدنی در گفتگو با سایت کلمه گفته است که پیش از حملات به فعالان اجتماعی، سپاه پاسداران ایران خواستار ضبط کمک های ارسالی مردم و تمرکز آنان در انبارهای تحت کنترل خود شده بود. در روزهای گذشته شماری از فعالان اجتماعی و مردم عادی در تبریز و ارومیه که قصد داشتند کمک های مردمی را مستقیماً به دست زلزله زدگان برسانند توسط نیروهای امنیتی و سپاه پاسداران دستگیر شدند. نیروی انتظامی حتا به تجمع آرام مردمی که در تبریز به یاد قربانیان زمین لرزۀ آذربایجان شمع روشن کرده بودند حمله برده و شماری از افراد را دستگیر کردند. در پی تجربۀ زمین لرزۀ بم، اینبار مردم عادی و به ویژه جوانان داوطلب در اقصی نقاط کشور کوشیدند کمک های خود را مستقیماً به دست آسیب دیدگان زمین لرزه در آذربایجان شرقی برسانند. سایت "الف" وابسته به احمد توکلی نمایندۀ اصولگرای مجلس از این تحول به عنوان شاخص بی‌اعتباری حکومت ایران و بی‌اعتمادی مردم نسبت به مقامات و نهادهای حکومتی یاد کرد.



چالش یعنی چه؟



گاه طوری می‌شود که ما به جای اینکه را برویم، فقط آرزو می‌کنیم و در خیال می‌پرورانیم که روزی خواهیم رسید. روان ما با تأثیرپذیری از چنین حالتی،‌ احساس نیاز خواهد کرد و چون ما هیچ حرکتی در این راه نمی‌کنیم، روان، برآشفته شده و ما را وادار به بروز دادن واکنشهای نابهنجار و غیرعادی خواهد کرد. مثلا گریه می‌کنیم، عصبی می‌شویم، حس یأس و ناامیدی به ما دست می‌دهد و... . چرا؟... چون به جای این
که از نردبان بالا برویم و به پشت‌بام برسیم، بام را نگاه می‌کنیم و می‌گوییم: ای‌کاش آن بالا بودم!!
طبیعتا چون به آن بالا نمی‌رسیم، خسته و عصبی می‌شویم و گناهش را بر گردن بخت و اقبال یا همسایه بغلی می‌اندازیم! گاه آنقدر پریشانیم و عجولانه به هر دری می‌کوبیم که راه اصلی را فراموش می‌کنیم، و تعلقات موذیانه ذهنی بر ما چیره می‌شوند.
در اینجاست که رابطه آزادی و وصال برای من مفهوم پیدا می‌کند. به نظر من، راه را آزادانه و با آرامش باید پیمود. هرچه از بند ذهنیات انباشته شده‌ی غیر واقعی و چموش خود آزادتر شویم، به وصال نزدیکتر می‌شویم. گفتم «چموش» ، چون ذهن سیال است و بی‌توقف می‌تازد، اما عمل با سرعتی که ذهن می‌رود، نمی‌تواند همراه شود، بنابراین بنــــــد می‌شود. پس هرچه رهاتر باشیم، احتمال رسیدنمان بیشتر است.



سازمان حقوق بشر ایران: هشدار دربارەی اعدام‌های دستەجمعی در هفته‌های آیندە



خبرگزاری هرانا - سازمان حقوق بشر ایران در مورد احتمال شروع موج جدیدی از اعدامها در هفته های آینده در ایران هشدار داده و از جامعه جهانی در خواست کرده تا در هفته های آینده توجه ویژه ای به ایران داشته باشند.

درخواست از سازمان ملل و رهبران کشورهای شرکت کننده در اجلاس غیر متعهد‌ها در تهران

سازمان حقوق بشر ایران، ۱۳ اوت: سازمان حقوق بشر ایران در مورد احتمال موج جدیدی از اعدام‌ها در هفته‌های آیندە در ایران هشدار می‌دهد.

گزارش‌های رسیده حاکی از آن است که مقامات ایرانی در حال برنامه ریزی برای اعدام تعداد زیادی از زندانیان (اعم از زندانیان سیاسی و متهمین به جرم جاسوسی) هستند.

گمان می‌رود کە بعد از پایان اجلاس شانزدهم جنبش غیر متعهد‌ها که قرار است از تاریخ ٢۶ تا ٣١ اوت سال جاری در تهران برگزار شود، اعدام‌ها اجرا شوند، لذا از مقامات عالی رتبەی چهل کشور عضو جنبش غیر متعهد‌ها و ناظرین و سازمانهای بین المللی مانند سازمان ملل انتظار می‌رود که به این موضوع توجه نشان دهند. سازمان حقوق بشر ایران از جامعە جهانی درخواست دارد تا در هفته‌های آینده توجه ویژه‌ای به ایران داشته باشند. محمود امیری مقدم سخنگوی سازمان حقوق بشر ایران امروز اظهار داشت: گزارش‌های فراوانی حاکی از آن است که مقامات ایرانی در هفته‌های آیندە برای انجام اعدام‌هایی برنامەریزیهایی کردەاند. ما عمیقا نگران اعدام‌های احتمالی هستیم و از جامعە جهانی درخواست می‌کنیم تا قبل از اینکه دیر شود عکس العملی نشان دهند. وی افزود: ما علی الخصوص از سازمان ملل و رهبران کشورهای جنبش غیر متعهد‌ها درخواست می‌کنیم که به پیامدهای مجازات اعدام در ایران توجه و رسیدگی کنند.

ماه رمضان که در بیست اوت به پایان رسید هیچ گزارشی از اعدام منتشر نشد. انتظار می‌رود که اخبار اعدام‌ها در ماه آتی انتشار یابد. بر اساس گزارش سالانه سازمان حقوق بشر ایران در مورد مجازات اعدام، در سالهای گذشته، بعد از ماه رمضان تعداد اعدام‌ها رشد قابل توجهی داشته است. در سال ٢٠١١ حداقل ٧٢ نفر در هفته‌های اول بعد از رمضان اعدام شدند.

در چند ماه گذشته مقامات ایرانی چند بار اعترافاتی از اشخاص در رسانه‌های دولتی در مورد جاسوسی یا همکاری با اسرائیل پخش کردند. در ۶ اوت، تلویزیون دولتی اعترافهای را از ١۴ مظنون (۶ زن و ٨ مرد) در ارتباط با قتل ۵ دانشمند هسته‌ای پخش کرد. بعضی از اشخاصی که اعترافاتشان پخش شد عبارتند از: بهزاد عبدولی، فیروزه یگانه، مریم زرگر، رامتین مهدوی موشایی، آرش خردکیش و مازیار ابراهیمی.

سازمان حقوق بشر ایران معتقد است که اعترافات گرفته شدە از زندانیان کافیست تا به صورت کاملا جدی ان‌ها را در معرض خطر اعدام قرار دهد. در ماه می‌سال جاری، زندانی دیگری به نام مجید جمالی فش بعد از اعترافاتش در تلویزیون دولتی در تهران به دار آویخته شد. تعداد زیادی از زندانیان در معرض خطر قریب الوقوع اعدام قرار داشتە و نیاز به توجه فوری دارند.

غلامرضا خسروی، ۵٠ ساله در سال ٢٠٠٨ در رفسنجان کرمان (جنوب شرق ایران) دستگیر شد. اتهام اولیه او وابستگی و حمایت از سیمای آزادی (یک ایستگاه تلویزیونی متعلق به مجاهدین خلق) بود. غلامرضا خسروی بعد از محاکمهٔ دوم از طرف دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شد. وی متهم به محاربه و ارتباط با مجاهدین خلق است. حکم اعدام او از طرف دیوان عالی کشور در ٢١ آوریل تایید شدە است. به گفتهٔ منابع داخلی در ایران، حکم وی قرار است در ١٠ سپتامبر اجرا شود.

عبدالرضا قنبری، ۴۴ ساله معلمی که در تظاهرات عاشورای ۱۳۸۸ (دسامبر ٢٠٠٩) بازداشت شد. وی با توجه به اتهام محاربه که ادعا می‌شود در ارتباط با مجاهدین خلق بوده محکوم به اعدام شدە است. در خواست وی از دادگاه تجدید نظر از طرف دیوان عالی کشور رد شدە است. او هر لحظه امکان دارد که اعدام شود.

احمد دانشپور مقدم، ۴٢ ساله و محسن دانشپور مقدم ۶٩ ساله، پدر و فرزند، نیز در ارتباط با تظاهرات عاشورا دستگیر شدەاند. آن‌ها بە اتهام محاربه در ارتباط با مجاهدین خلق محکوم به اعدام شدەاند. این دو زندانی نیز هر لحظه امکان دارد اعدام شوند.

نگرانی‌های دیگری در مورد اعدام قریب الوقوع سعید ملک‌پور، ٣٧ ساله، برنامەنویس اینترنتی وجود دارد که اتهام اصلی او محاربه، توهین به مقدسات اسلام است. حکم اعدام وی از طرف دیوان عالی کشور در ژانویه ٢٠١٢ تایید شدە است. او نیز هر لحظه امکان اعدام شدن دارد.

همچنین بیش از ٢٠ زندانی سیاسی کرد در لیست اعدام در ایران هستند که هر لحظه امکان دارد اعدام شوند.

19 aug. 2012

محمدصفرلفوتی ،روزنامه نگار و وب نگار مازندرانی ، به دادگاه انقلاب فراخوانده شد.


به گزارش رهسا نیوز، محمدصفرلفوتی متخلص به ” فریاد ” ، روزنامه نگار، خبرنگار، وب نگار و فعال سیاسی و دانشجوئی به اتهام های واهی مانند نشراکاذیب ، تشویش اذهان عمومی ، اقدام علیه امنیت ملی ، تبلیغ علیه نظام از طریق ارتباط با گروههای ضد انقلاب و … در ۲۲ آذرماه ۹۰ درجلوی محل کارش (شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی غرب مازندران) توسط نیروهای امنیتی و لباس شخصی اداره کل اطلاعات استان مازندران به همراه مامورین اداره اطلاعات شهرستان های چالوس و نوشهر دستگیر و پس از تفتیش منزل مسکونی و ضبط برخی لوازم شخصی ، بمدت ۳۵ روز در بند انفرادی تحت “شکنجه سفید” در بازداشتگاه شهیدکچوئی اداره کل اطلاعات استان مازندران واقع درشهرستان ساری ، بازداشت و سپس در۲۷ دی ماه ۹۰ با قراروثیقه ۵۰ میلیون تومانی موقتاً آزاد شده بود، مجددن با دریافت احضاریه ای ، به دادگاه انقلاب مازندران فراخوانده شد!
لفوتی که فعالیت حرفه ای خود در عرصه اطلاع رسانی و آگاه سازی و عضویت در گروهها را از ۱۵ سالگی آغاز نموده و نوه پسری “مرحوم صفرلفوتی” از نمایندگان مجلس شورای ملی مازندران و نوه دختری “مرحوم محمدعلی خان تیرگرفاخری” از شعرا و علمای صاحب نام کلارستاق مازندران است ، از جمله جوانان روزنامه نگاری است که با وجود فضای خفقان و حساس کنونی ایران ، اقدام به نگارش ،انتشار و انعکاس مقالات ، گزارش ها و تحلیل های انتقادی شدید در خصوص مسائل سیاسی و اجتماعی و دردفاع از حقوق شهروندان می نمود.
او ۳ دوره پی درپی در انتخابات کارگری به عنوان نماینده منتخب ۲۰۰ تن از کارگران قراردادی اداره کل شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی غرب استان مازندران انتخاب گردیده بود ، ولی بعلت مشاجره ای با پیمانکار بخش خصوصی شرکت نفت چالوس در پیگیری مطالبات کارگران و نیز انتشار مقاله جنجالی “بمب اتم در چالوس کشف شد!” درانتقاد از گسترش مخازن ذخیره سازی سوخت مازندران در قلب منطقه مسکونی شهرستان توریستی چالوس ، از شهریور ماه سال گذشته تا کنون تمامی حقوق و مزایایش مسدود ، از کار معلق و شخص دیگری را به صورت انتصابی بعنوان نماینده کارگران منصوب نموده اند.
محمدصفرلفوتی موسس اولین مجموعه خوابگاههای خصوصی خودگردان زنجیره ای دانشجوئی دخترانه وپسرانه در استان مازندران و نیز صاحب امتیاز،مدیرمسئول وسردبیر ماهنامه تجربی تمبر پست اولین نشریه تجربی درخصوص تمبروتمبرشناسی بعدازانقلاب درایران و اولین سرپرست خانه روزنامه نگاران جوان دراستان مازندران و همکار تحریریه بسیاری از نشریات و جرائد با گستره توزیع سراسر کشور و شمال ایران در غرب مازندران وشهرستان های چالوس ونوشهر و خبرگزاری های مختلف بود که سخنرانی آتشینش پس از انتخابات ۸۸ و درخواست برگزاری انتخاباتی آزاد درایران ، باعث تعطیلی اجباری تمامی شعبه های مجموعه خوابگاه های خصوصی خودگردان زنجیره ای دانشجوئی دخترانه وپسرانه قائم (عج) درشهرهای غرب استان مازندران ونیز پلمب دفترکارمطبوعاتی اش در شهرستان های چالوس ونوشهر گردید.
او مدیریت وبلاگ خبری فریاد۶۰ را برعهده داشت که پس ازاعتراض فرمانداروقت شهرستان نوشهرنسبت به انتشاروانعکاس مقاله و اخبار مربوط به خرید وفروش آرا در انتخابات مجلس هشتم ، فیلتر و سپس کاربری آن نیز با دستورکارگروه تعیین مصادیق محتوی مجرمانه ،توسط بلاگفا کاملا مسدود گردید که چندی پیش درکمال ناباوری ، رفع مسدودی شده است!.

18 aug. 2012

تعداد زندانیان به وضعیت هشدار رسیده است





ایران امروز به نقل از اعتدال : الله یار ملک شاهی رییس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی اعتدال ،گفت: لایحه مهم در دست بررسی در کمیسیون قضایی بحث همکاری های بین المللی جمهوری اسلامی ایران با اکثر کشورها و استرداد مجرمین و تبادل زندانی ها است که تاکنون 12 ماده آن مصوب شده است.
نماینده مردم کوهدشت در مجلس شورای اسلامی افزود: در حال حاضر تعداد زندانی ها به وضعیت هشدار در کشور رسیده است و تعداد زندانیان بسیار بیشتر از ظرفیت زندان های ماست ؛ البته ساخت زندان های جدید موثر است ، اما کافی نیست.
عضو فراکسیون اصولگرایان رهروان ولایت گفت: سالیانه نزدیک به بیست درصد به جمعیت زندانی ها افزوده می شود که رقم زیادی است ؛ شاید برای بحث زندانی ها باید فرهنگ سازی در رفتار قضایی قضات ایجاد کنیم که کمتر از مجازات حبس استفاده کند.
وی افزود: در قوانین فعلی ، این ظرفیت برای قضات وجود دارد که مجازات های جایگزین حبس و ماده 22 قانون مجازات اسلامی است که باشرایط خاص تخفیف در مجازات حبس است را اعمال کنند و باید مدیریت کلان دستگاه قضایی با دستور العمل ، سخنرانی و بخشنامه قضات را به این سمت هدایت کند تا کمتر مجازات حبس تعین کند.
رییس کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: مجازات حبس زمانی ضرورت دارد که مجرم موجب نا امنی در جامعه باشد ، نه اینکه یک اختلاف خانوادگی منجر به حبس شود که خود این حبس ، مشکلات اجتماعی زیادی را به همراه دارد.
وی گفت: باید مجازات حبس برای سرقت و جرائمی باشد که ناامنی ایجاد می کند و افرادی شرور هستند ، شامل حبس شوند ؛ برای هر عنوان نباید مجازت حبس دهیم ، این کار باعث شده است قبح حبس در کشور از بین رفته است آدم خوب برای جرائم مختصر مالی و خانوادگی محکوم به حبس شده است و آدم بد هم محکوم به حبس شده است و همین امر قبح مجازات حبس را از بین برده است .
وی در خاتمه تاکید کرد: باید افراد مستحق حبس زندانی شوند و برای جرائم غیر ضرور مجازات های جایگزین استفاده شود.

20 juli 2012

مراسم سومین سالگرد کشته‌شدگان کهریزک در تهران برگزار شد


این سه نفر در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری دستگیر و بعد از انتقال به کهریزک، کشته شدند.


از تهران گزارش شده که سومین سالگرد سه نفر از کشته شدگان بازداشتگاه کهریزک "با حضور خانواده و دوستان این سه تن در مسجد نور تهران" برگزار شده است. 



خبرگزاری مهر گزارش داده که سومین سالگرد سه تن از کشته شدگان بازداشتگاه کهریزک؛ محسن روح‌الامینی، محمد کامرانی و امیر جوادی‌فر؛ پنجشنبه شب در تهران برگزار شد.

در جریان اعتراضات پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ ایران، عده ای از معترضان دستگیر و به بازداشتگاه کهریزک منتقل شدند و چند نفر از آنها در این بازداشتگاه جان خود را از دست دادند.

به نوشته خبرگزاری مهر، این افراد "به گواهی پزشکی قانونی بر اثر ضربات وارده به نسوج نرم و شرایط بد نگهداری کشته شدند. اما با واکاوی بیشتر دلیل کشته شدن آنها توسط سازمان قضایی نیروهای مسلح دو تن از مباشران انتظامی به اعدام محکوم شدند و حکم چندین نفر دیگر هم توسط دیوان عالی کشور تایید شده است."

اما با گذشت سه سال هنوز پرونده قضاتی که دستور انتقال این افراد به بازداشتگاه کهریزک را صادر کرده بودند، باز است و خانواده های کشته شدگان می گویند که "در آرزوی محاکمه قضات متخلف هستند."

بر اساس گزارش کمیته ویژه مجلس، سعید مرتضوی، دادستان سابق تهران و مدیر عامل فعلی صندوق تامین اجتماعی در جلسه‌ای با اعضای این کمیته گفته بود که دلیل انتقال برخی از بازداشت شدگان به کهریزک "فقدان ظرفیت زندان اوین" بوده است.

او علت مرگ سه تن از بازداشت شدگان روز ۱۸ تیر ۱۳۸۸ را، ابتلای آنها به بیماری مننژیت قلمداد کرد اما کمیته ویژه مجلس این اظهارات آقای مرتضوی را رد کرد و آنها را "خلاف واقع" دانست.

اتهام بدرفتاری با زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی همواره مطرح بوده و از سوی مقامات تکذیب شده است و در مورد بازداشت شدگان تظاهرات پس از انتخابات نیز گزارش هایی از آزار و شکنجه آنان انتشار یافت و تکذیب شد.

اما در مورد کهریزک، پیگیری گزارش هایی در مورد ضرب و جرح شدید و تجاوز جنسی به بازداشتیان از سوی شخصیت های سرشناس منتقد دولت و سرانجام، انتشار خبر درگذشت برخی از بازداشت شدگان، باعث واکنش آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی به این موضوع شد.

در زمان وقوع ماجرای کهریزک، سعید مرتضوی سمت دادستانی تهران را بر عهده داشت و اگرچه بعدها، برخی ماموران جزء به عنوان مسئولان "فاجعه کهریزک" معرفی شدند، اما کمیسیون ویژه مجلس مامور رسیدگی به این موضوع، نتیجه گرفت که اعزام بازداشت شدگان اعتراضات پس از انتخابات به کهریزک غیرقانونی و آقای مرتضوی مسئول این اقدام بوده است.



اگرچه آقای مرتضوی این اتهام را مردود دانست، اما بعدا از سمت های قضایی معلق شد هر چند با تعلیق از این سمت ها، محمود احمدی نژاد، او را به سمت رئیس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز منصوب کرد.

در همان زمان قوه قضائیه علاوه بر آقای مرتضوی، حکم تعلیق حسن دهنوی (مشهور به قاضی حداد)، معاون امنیت وقت دادستان تهران، و علی اکبر حیدری فر، دادیاری که دستور انتقال معترضان انتخابات ریاست جمهوری به بازداشتگاه کهریزک را داده بود را صادر کرد.

در اواخر سال گذشته دولت آقای مرتضوی را به عنوان مدیرعامل صندوق تامین اجتماعی معرفی کرد که اعتراض مجلس را به دنبال داشت. نمایندگان دوره قبلی مجلس تهدید کردند که عبدالرضا شیخ الاسلامی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی را به دلیل انتصاب دادستان سابق تهران، به مدیریت عامل صندوق تامین اجتماعی استیضاح خواهند کرد اما نمایندگان مجلس جدید موضوع استیضاح را پیگیری نکرده اند.

نام سعید مرتضوی به عنوان قاضی شعبه ۱۴۱۰ دادگاه کارکنان دولت، معروف به "دادگاه مطبوعات" در دهه ۷۰ خورشیدی مطرح شد.

سعید مرتضوی در مقام قاضی دادگاه مطبوعات احکام متعددی برای بازداشت روزنامه‌نگاران و توقیف نشریات صادر کرد.

آقای مرتضوی زمانی مورد توجه رسانه های بین المللی و نهادهای حقوق بشری قرار گرفت که زهرا کاظمی، خبرنگار ایرانی – کانادایی در زندان اوین تهران و در جریان بازجویی توسط آقای مرتضوی به شکل مشکوکی کشته و جسد او به سرعت به خاک سپرده شد.

براساس گزارش های رسمی، درگذشت خانم کاظمی در زندان ناشی از "برخورد جسم سخت" با سر او بود اما ماهیت این جسم سخت و نحوه برخورد آن مشخص نشده است.

زهرا کاظمی به خاطر "عکاسی غیرمجاز" از مقابل زندان اوین بازداشت و به همین زندان منتقل شده بود.









19 juli 2012

ممانعت بهداری زندان از درمان هانیه (شراره) فرشی


هانیه (شراره) فرشی، زندانی سیاسی بند نسوان زندان اوین که از بیماری حاد کلیه و مثانه رنج میبرد، از رسیدگی های درمانی و پزشکی محروم شده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، با وجود اینکه وضعیت جسمی هانیه (شراره) فرشی وخیم گزارش شده است و لکه های خون در ادرار وی دیده شده، پزشکان بهداری زندان اوین از درمان و رسیدگی های معمول پزشکی و همچنین تحویل دارو و به وی ممانعت کردند.

گفتنی است، هانیه فرشی بر ای ادامه درمان خود نیاز به آزمایشات پزشکی و عکسبرداری سی تی اسکن دارد که توسط مسئولین از انتقال به بیمارستان برای انجام معاینات و آزمایشات پزشکی اش ممانعت بعمل آمده است.

هانیه (شراره) فرشی ۳۸ ساله در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران قاضی مقیسه به اتهام توهین به مقدسات و توهین به رهبری به ۷ سال حبس تعزیری محکوم شد.

مبنای صدور این حکم، ارسال چند ای-میل و فعالیت اینترنتی و نیز اعترافات خانم فرشی بوده که به نظر می‌رسد در شرایط زندان انفرادی و تحت فشارهای روحی بازجویان بر روی وی صورت گرفته است.

این درحالی است که بر اساس گفته‌های مادر هانیه، وی تا پیش از بازداشت سابقه‌ی فعالیت سیاسی نداشته است.

بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:

• بخش دوم ماده ۲۲ کنوانسیون حقوق زندانیان: زندانیان بیماری که نیاز به معالجات ویژه و تخصصی دارند باید به موسسات تخصصی یا بیمارستان های غیرنظامی در خارج زندان منتقل شوند. بیمارستان مورد اشاره باید تجهیزات لازم، تخت کافی، لوازم دارویی مناسب و پزشک متخصص و آموزش دیده برای مراقبت های پزشکی و درمانی از زندانی بیمار را داشته باشد.
• ماده ۲۴ کنوانسیون حقوق زندانیان: پزشک زندان موظف است همه گونه آزمایش پزشکی را به محض ورود هر زندانی به زندان و همینطور در صورت لزوم به عمل آورد. بنابراین چنانچه زندانی مبتلا به بیماری جسمی یا روانی باشد، در اسرع وقت باید کشف شود و اقدامات لازم نظیر جداسازی زندانیان مشکوک به بیماریهای عفونی یا مسری و باقی اقدامات درمانی و پزشکی در مورد آنها به انجام برسد. در مورد زندانیانی که مبتلا به نقص فیزیکی (جسمی) یا روانی هستند خدمات توانبخشی باید ارائه شود. پزشک زندان همچنین موظف است میزان ظرفیت فیزیکی هر زندانی را برای کار و فعالیتهای جسمانی تعیین کند.
• ماده ۲۵ کنوانسیون حقوق زندانیان: پزشک زندان موظف است مراقبت سلامت جسمی و روانی زندانیان باشد و باید بصورت روزانه و با دقت تمام زندانیان بیمار را ویزیت کند، اعم از همه کسانی که از بیماری شکایت دارند و یا حتی زندانیانی که تصور می شود تمارض می کنند.
• ماده ۱۰۲ آئین‎نامه اجرایی سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور: بهداری موسسه یا زندان مکلف است دست کم ماهی یکبار نسبت به‌تست پزشکی کلیه محکومان اقدام نماید.
• ماده ۱۰۳ آئین‎نامه اجرایی سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور: در موارد ضروری خروج محکوم از زندان برای معالجه بایستی با تایید بهداری زندان و اجازه رییس موسسه یا زندان و موافقت قاضی ناظر باشد. در موارد فوری محکومی بیمار به دستور پزشک یا بهداری زندان و اجازه رییس موسسه یا زندان یا جانشین او به بیمارستان اعزام می‌گردد و مراتب باید در اسرع وقت به صورت کتبی به قاضی ناظر گزارش شود.
• ماده ۱۱۲ آئین‎نامه اجرایی سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور: هرگاه محکومی تازه وارد نسخه یا داروئی همراه داشته باشد اخذ و در اختیار بهداری زندان قرار می‌گیرد تا به تجویز پزشک به او داده شود و هرگاه دارو جنبه حیاتی برای وی دارد بایستی فوراً پس از معاینه و تجویز پزشک در اختیار وی قرار گیرد.
• ماده ۱۱۳ آئین‎نامه اجرایی سازمان زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی کشور: زندانیان به محض احساس کسالت جریان را به مسئول امور نگهبانی زندان اطلاع داده و با اخذ معرفی‌نامه به بهداری موسسه یا زندان اعزام و دارو و دستورهای لازم پزشکی را دریافت می‌دارد.

5 juli 2012

نحوه دفاع شما از اسلام را با گروگانگیری پدر یاشار دیدیم، دیگر نحوه مسلمان کردن ایرانیان را خودمان تجسم می کنیم!

رژیم اسلامی که تحت نظر آخوندها اداره می شود، با بی شرمی؛ در پاسخ به انتقاد یک وبلاگ نویس از خرافه های اسلامی، پدر او را گروگان گرفته است! اینجا


با دیدن این رفتار، این نکته به ذهن متبادر می شود که وقتی رفتار این دین در قبال تنها انتقاد چنین رفتار وحشیانه ای است، می توان تجسم کردم که چگونه مردم ایران و غیر مسلمین مجبور به پذیرش اسلام شده اند!


چند نکته را کنار هم بچینید:


- یک مثال از رفتار حکومت اسلامی در حال حاضر:
شیوه دفاع مسملین از اسلام، بامزه است! پدر یک وبلاگ نویس، که هیچ گناهی نداشته است، به دلیل اینکه پسرش با طنز، به نقد اسلام پرداخته است، توسط رژیم ایران، دستگیر شده و گروگان گرفته شده است.
رژیم ایران می گوید او باید به ایران بیاید (که با شکنجه و مرگ ربرو می شود) تا پدرش را آزاد کند!
- دستورات قران درباره رفتار با منتقدین یا غیر مسلمین:
در دین اسلام و طبق آیه بیست و نه توبه، الله به صراحت دستور می دهد که غیر مسلمین یا باید اسلام بیاورند، یا یک پول کلان را سالیانه به عنوان جزیه پرداخت کنند و یا باید کشته شوند و زن و بچه های آنان نیز برده خواهند بود!
آیا را اینجا ببینید:
آیه بیست و نهم: قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ
ترجمه: با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى‏آورند و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانيده‏اند حرام نمى‏دارند و متدين به دين حق نمى‏گردند جنگ گنید تا با [كمال] خوارى به دست‏خود جزيه دهند


بر اساس این منطق ، غیرمسلمانان (چه کفار و چه اهل کتاب مانند مسیحی ها) ،تنها سه راه پیش روی خود دارند:


روش اول: یا باید مسلمان شوند و طبیعتا خمس و زکات بدهند(پول زور به رهبر مسلمین و محمد)
روش دوم: یا باید جزیه بدهند(بخشی عمده ای از درامد تک تک افراد جامعه)
روش سوم: یا باید جهاد کنند و بدست مسلمین کشته شده و زن و فرزندان آنها به اسارت و بردگی گرفته شوند. (مانند قتل عام قبیله بنی قریظه توسط محمد و تجاوز پیامبر اسلام به صفیه)


- روش مسلمانان نیز در برخورد با غیرمسلمین و جنگ با آنها بسیار وحشیانه و خشن است، چه آنکه قرآن می گوید:

مائده 33: إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ / ترجمه: سزاى كسانى كه با [دوستداران] خدا و پيامبر او مى‏جنگند و در زمين به فساد مى‏كوشند جز اين نيست كه كشته شوند يا بر دار آويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت‏يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين رسوايى آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت
- رفتار خود پیامبر اسلام در قبال انتقاد
خود پیامبر اسلام نیز به همین روش های غیر اخلاقی و زننده، در مقابل انتقاد واکنش نشان می داده است.
چند نمونه از افرادی که به دستور مستقیم محمد، به دلیل توهین به او کشته شده اند:
§ الحویرث الن نقیذ بن وهب: او به دلیل مسخره کردن محمد و به دستور مستقیم محمد و توسط علی ابن ابی طالب به قتل رسید. منبع: تاریخ طبری، جلد هشتم، صفحه 179
§ محمد دستور قتل پیرمردی به نام ابوعفک را داده است، چرا که علیه محمد شعر می گفته است! (منبع: سیره الرسول، نوشته ابن اسحاق)
§ زنی به نام عصما بنت مروان، صرفا به دلیل سخن گفتن علیه محمد و اعتراض به ترور ابوعفک، به دستور مستقیم محمد به قتل رسید.
منبع: The Life of Muhammad. A translation of Ishaq's "Sirat Rasul Allah", pgs. 675–676, A


- سیره محمد در جنگ ها چگونه بوده است؟
برای دیدن سیره محمد کافیست نگاهی به جنگ او و فتح قلعه خیبر بیاندازیم. محمد شبانه به آنان حمله کرد، بیست و پنج روز مکان آنها را به محاصره گرفت، آن هم در حالی که زنان و کودکان در آن جمع به محاصره گرفته شده وجود داشته اند. بعد که آنان تسلیم شدند، تمام مردان را کشت و زنان و کودکان را نیز برده فروخت.


وحشی گری محمد از اینجا مشخص است که اولا زنان و کودکان را نیز مشمول محاصره و گرسنگی کرد و از طرفی بعد از تسلیم شدن قبیله، محمد به زنان و کودکان نیز رحم نکرد. انتشار خبر رفتار و منش مسلمانان و محمد در قبایل اطراف، آنان را به وحشت می انداخت و آنها برای فرار از وحشی گری محمد، مسلمان می شده اند. علت رشد سریع و سرطانی اسلام صرفا همین بوده است، خوی وحشی محمد و مسلمانان!


لذا به شفافی تمام می بینم که اسلام صرفا با خشونت و وحشی گری پیشرفت کرد و گسترش یافته است!


اسلام مانند یک غده سرطانی ، با ایجاد وحشت در قبایل همسایه، ابتدا در عربستان پیشرفت کرد و سپس کارش به کشورگشایی و گسترش جهانی رسید.


نکته بعدی، این است که اسلام اجازه نمی دهد کسی از اسلام خارج شود و اگر کسی از پدر و مادر مسلمان زاده شد، حق جدا شدن از اسلام را ندارد!! در اینجا بیشتر توضیح داده ام: ارتداد چیست؟ چرا در اسلام مجازات مرگ برای اندیشیدن در نظر گرفته شده و به زور تلاش دارد که افراد را مسلمان نگه دارد؟


در پایان تنها می توان با جمع بندی نکات فوق به راحتی ملاحظه کرد که این دین، چه وحشیانه هم چون سرطان گسترش یافته و هم چگونه ادامه حیات داده است.


جنایات رژیم، چون گروگانگیری یک فرد بی گناه (پدر یاشار) نیز، فایده ای برای آنها ندارد و تنها ریشه اسلام را خشکتر می کند و جوانان با دیدن چنین رفتاری، از خود خواهند پرسید این چگونه آیین و دینی است که یک بی گناه را گروگان می گیرند؟!
http://gomnamian.blogspot.se/2012/07/blog-post_03.html

27 juni 2012

آهای وزارت اطلاعاتی که پدر یاشار را گروگان گرفته ای، آن امام نقی که ما در کمپین داریم، هیچگاه گروگان گیری نمی کند!/پدر یک وبلاگ نویس را گروگان گرفته اند!





لابد بسیاری از شما، «کمپین یادآوری امام نقی به شیعیان» را می شناسید، و اگر با این کمپین آشنا باشید، می دانید که یکی از اعضا اصلی آن، هنرمندی است که نام مجازی (یاشار نقی پژوه) را برگزیده است.

او یک دانشجوی ساکن اروپا است، نام واقعی او نیز یاشار خامنه است. چند هفته ای است که وزارت اطلاعات ایران، با بی شرمی تمام، پدر او را گروگان گرفته است و از او می خواهد که پیج کمپین امام نقی را ببندد و خودش هم به ایران باز گردد! 


در حالی که اصولا این جوان بیچاره، صاحب صفحه کمپین امام نقی نیست! و بازگشت او به ایران هم مساوی با شکنجه و اعدام است! 


یاشار خامنه، نامه ای سرگشاده خطاب به مسئولین وزارت اطلاعات منتشر کرده و در آن یادآور شده که هیچ گاه «نوح» را به خاطر پسرش مجازات نکرده اند. اینجا نیز می بینید که ادمین صفحه کمپین امام نقی، اظهارات او را تایید کرده است. 

چنین عمل زشتی، در حد حکومت های دیکتاتور هم نیست، و حتی از شان دزدان دریایی سومالی نیز پایین تر است! حداقل دزدان دریایی سومالی در قبال گروگان گیری و آدم ربایی، خواسته معقولی را بیان می کنند (مثلا می گویند یک میلیون دلار) و خواسته ای را بیان نمی کنند که کسی توان انجامش را نداشته باشد! 

در اینجا باید درود فرستاد به شرف دزدان دریایی سومالی، چون گویا شرافت و مناعت طبع آنها، از وزارت اطلاعات و ولی فقیه ایران، بالاتر است! 


به مسولین وزارت اطلاعات که دست به چنین آدم ربایی زشتی زده اند، یادآور می شوم که چنین عملی، بی پاسخ نخواهد ماند. خود آنها بهتر از هر کسی می دانند این رژیم در آستانه سقوط است. 



آدم ربایی، یکی از زشت ترین جرائم است و در همه دنیا، مجازات های سنگینی را دارد. مسولین وزارت اطلاعات، به یاد داشته باشند که در فردای آزاد ایران، باید بابت این عمل، پاسخ گو باشند، چه آنکه حتی مطابق قانون احمقانه جمهوری اسلامی نیز، این عمل جرم بزرگی است. 


این افراد مطمین باشند در صورتی که پدر یاشار را آزاد نکنند، زندان های طولانی مدت در انتظار آنها است، چرا که این کار آنها، یک جرم واضح و روشن است.

 وبلاگ گمنامیان

23 juni 2012

آیا می دانستید محمدرضا پورشجری، صرفا به دلیل روشنگری و داشتن وبلاگ، با حکم مجازات اعدام روبرو است؟


محمدرضا پورشجری وبلاگ‌نویس، به اتهام ابرازنظر شخصی در وبلاگ خود، بدون داشتن وکیل محاکمه شده است. میترا پورشجری فرزند او به دویچه‌وله می‌گوید: «قاضی به پدرم گفت، حکم صادر شده حالا اگر می‌خواهی از خودت دفاع کن.»

محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) وبلاگ‌نویس زندانی در زندان رجایی شهر، روز پنج‌شنبه ۳۰ آذر در دادگاه انقلاب کرج به ریاست قاضی غلام سرابی، به دلیل نوشته‌هایی که در وبلاگ خود به نام "گزارش به خاک ایران" منتشر کرده، محاکمه شده است.

محمدرضا پورشجری شهریور ۱۳۸۹ دستگیر شده و در این مدت اخبار مختلفی از سایت‌های حقوق‌بشری درباره وخامت حال او در زندان به دلیل شکنجه منتشر شده است.

میترا پورشجری فرزند محمدرضا پورشجری در گفت‌و‌گو با دویچه‌وله اتفاقات رخ داده در آخرین دادگاه پدرش را شرح داده است.

به گفته میترا پورشجری، محمدرضا پورشجری فقط عقاید شخصی خود را در وبلاگش منتشر کرده است.

آقای پورشجری در برخی نوشته‌های خود در وبلاگ "گزارش به خاک ایران"، به نقد شریعت اسلامی پرداخته است.


دویچه‌وله: آیا از نتیجه‌ دادگاهی که ۳۰ آذرماه برای پدرتان، آقای محمدرضا پورشجری، تشکیل شد خبر دارید؟ در این دادگاه چه گذشت؟

میترا پورشجری: حدود ساعت ۱۰ صبح، پدرم را به دادگاه ۱۰۹ انقلاب کرج آوردند. وقتی به داخل رفت، یک ربع بیشتر طول نکشید و بیرون آمد.

در حالی که دادگاه قبلی‌اش نزدیک به سه ساعت طول کشید. اما این‌بار دادگاه یک ربع بیشتر طول نکشید؛ با این تفاوت که دست‌بند و پابندش را هم باز نکردند. پدرم با یک سرباز داخل دادگاه شد. داخل دادگاه هم فقط سرباز بود و پدرم و قاضی غلام سرابی.

در پایان دادگاه، پدرم گفت که قاضی به او هیچ چیزی نگفته است. فقط گفته که، «از خودت دفاع کن.» پدرم پاسخ داده است که، «من دفاعی نمی‌توانم بکنم، چون نه وکلای من این‌جا هستند، نه هیات منصفه و نه حتی نماینده‌ی رسانه‌ها و من اصلا این دادگاه را به رسمیت نمی‌شناسم.»

قاضی هم به او گفته است، «اشکالی ندارد که تو ما را به رسمیت نمی‌شناسی. ما این‌بار باید رای شما را صادر کنیم و این‌کار را می‌کنیم. حال شما می‌خواهی به رسمیت بشناس، می‌خواهی نشناس!» قاضی شروع می‌کند به تهدید کردن پدرم. پدرم هم ناراحت می‌شود و می‌گوید، «بالاخره روزی می‌رسد که شما نیز همانند قذافی در سوراخی گیر می‌افتید.»

قاضی هم در پاسخ می‌گوید که، «اشکالی ندارد؛ تا وقتی هستیم، امثال شما تاوان‌اش را پس می‌دهند، وقتی هم رفتیم، که رفته‌ایم.»

پدرم می‌گوید نامه‌ای از دادستانی با مهر وزارت اطلاعات روی میز قاضی بوده است. قاضی به پدرم گفته است، «هرچه هم بخواهید بگویید فایده ندارد، حکم شما آمده است.»

به‌هرحال پدرم را همراه با نامه‌ای به دفتر شعبه بردند و پدرم آن نامه را امضا کرد. این‌بار نگذاشتند حتی من به پدرم نزدیک شوم. فقط همین چند جمله‌ را توانست بگوید و دو روز پیش گفت که این اتفاق افتاده است.


وکیل پدر شما چه کسی است؟

پدرم وکیل نداشتند. من با آقای شریف و بعد با آقای دادخواه صحبت کردم. با آقای دادخواه به زندان رفتیم، فرم اختیار وکیل را برای پدرم فرستادیم که امضا کند، اما نگذاشتند و گفتند که حق گرفتن وکیل ندارید.

بعد من پیش دادستان علی فرهادی رفتم. ایشان گفتند که من امضا می‌دهم که شما می‌توانید وکیل بگیرید، بروید وکیل بگیرید. اما وقتی فرم وکالت‌نامه‌ی آقای دادخواه را به خود آقای غلام سرابی دادیم، ایشان گفتند که شما نمی‌توانید به این شکل وکیل بگیرد و فقط می‌توانید وکیل تسخیری داشته باشید.

یعنی در دادگاه ۳۰ آذر، حتی وکیل تسخیری هم حضور نداشت؟

نه، پدرم گفت حالا که نمی‌گذارند آقای دادخواه وکیل‌شان باشد، وکیلی نمی‌گیرند. حتی خود آقای دادخواه گفتند اگر با من مشکل دارند، فرد دیگری را می‌فرستند. اما دادستان و دادیار زندان اصلا نگذاشتند که وکالت‌نامه‌ی وکیل را به دست پدرم برسانیم که پدرم بتواند با وکیل قرار ملاقات بگذارد.

پدر شما جز نوشتن در وبلاگ خود، آیا کار دیگری هم انجام داده است؟ اتهام محاربه به چه دلیل در مورد ایشان مطرح شده است؟

پدر من هشت سال می‌نوشت. وبلاگ‌نویس بود و با هیچ گروه، سازمان و فردی، به جز من که دخترش هستم، ارتباطی نداشته است. او تنها در خانه می‌نشست، می‌خواند و می‌نوشت.

پدرم به جز بیان نظر شخصی و وبلاگ‌نویسی، هیچ کار دیگری انجام نداده است. اتهاماتی که به او زده‌اند، بر اساس همان نوشته‌های او طی این سال‌ها بوده است.

آن‌طور که پدرم تعریف کرد، روزهای اول او را شکنجه‌ می‌کردند، می‌زدند، با شوکر الکتریکی می‌زدند و می‌گفتند که تو در فلان تاریخ این‌گونه نوشته‌ای. یعنی اتهام پدر من فقط نویسندگی و وبلاگ‌نویسی بوده است و هیچ کار دیگری نکرده است.

در ماه‌های اخیر، نامه‌ای از آقای پورشجری خطاب به شما منتشر شده است. ایشان در این نامه از اقدام به خودکشی به خاطر فشارهای داخل زندان صحبت کرده‌اند. در این مدت اخبار زیادی هم در باره ‌وخامت حال ایشان بر اثر شکنجه در زندان منتشر شده است. چه اطلاعی از وضعیت جسمی پدرتان دارید؟

وقتی پدرم در زندان گوهردشت بود، دیسک کمر و سنگ کلیه داشتند. دو تن از پزشکان زندان گوهردشت تشخیص داده بودند که ایشان باید به بیمارستان رسول اکرم تهران برود. یک کلیه‌ی پدرم تقریبا از کار افتاده، کلیه‌ی دیگرشان هم سنگ شدید دارد.

روزی که می‌خواستند پدرم را به زندان مرکزی کرج منتقل کنند، به او گفته بودند، می‌خواهیم شما را به بیمارستان ببریم. من هم خبر داشتم. او داخل ون بود و فکر کرد می‌خواهند او را به بیمارستان منتقل کنند. اما بعد از یک ساعت متوجه می‌شود که او را به زندان دیگری منتقل کرده‌اند.

در حال حاضر هم‌چنان مشکل دیسک کمر و کلیه‌ی پدرم باقی است. جدیدا به خاطر شکنجه‌ها و ضرباتی که در هفته‌های اول به سر پدرم وارد شده، هفته‌ای یکی دوبارغش می‌کند و زندانی‌ها به او کمک می‌کنند.

زندان مرکزی کرج یا قزل‌حصار - چندتا اسم دارد - که الان پدرم آن‌جاست، شرایط وخیم و بسیار بدی دارد و حتی همان پزشکی که در زندان گوهردشت بود، این‌جا نیست که بتواند معالجه‌ کند.

پدرم می‌گوید که دارو خیلی سخت به دست‌شان می‌رسد. جدیدا هم به خاطر ضربه‌های ماه‌های اول به سرش ، غش می‌کند و مشکل دارد. دکتری هم نیست که تشخیص دهد، چه مشکلی برای پدرم پیش آمده که هفته‌ای یکی دو بار غش می‌کند و از حال می‌رود.

آیا تاریخی برای دادگاه بعدی اعلام شده است؟

نه، هیچ چیزی نگفتند. قبل از این‌که پدرم به دادگاه بیاید، من رفتم با قاضی غلام سرابی صحبت کردم و گفتم که پدرم هیچ کاری نکرده است و فقط عقایدش را بیان کرده است. ایشان گفتند که این‌جا، چارچوبی دارد که پدر شما از این چارچوب تجاوز کرده و به سزای کارش می‌رسد.

الان هم پدرم می‌گوید که هیچ اطلاع دقیقی به او نداده‌اند که چه وقت حکم به او ابلاغ می‌شود. به او گفته‌اند، شما بروید زندان. دوباره شما را به دادگاه می‌آوریم و حکم را ابلاغ می‌کنیم.

یعنی حکم صادر شده که قرار است ابلاغ بشود؟

بله همان سی‌ام آذر، آقای غلام سرابی قاضی دادگاه به پدرم گفته بوده که حکم شما از قبل صادر شده است، اگر می‌خواهی دفاعی بکنی، بکن!

قاضی دادگاه نگفت چه حکمی صادر شده است؟

نه، به پدرم هم نگفته بودند. پدرم در دادگاه گفته بود، «من این‌جا آمده‌ام که حکم اعدام خودم را بگیرم و اصلا برایم مهم نیست. فقط حکم را به من ابلاغ کنید.» گفته بودند، «شما بروید، بعد حکم به شما ابلاغ می‌شود. پدرم می‌گوید که حکم من قبلا از طرف وزارت اطلاعات صادر شده و آقای غلام سرابی قاضی دادگاه کاره‌ای نیستند.»

پدرم می‌گوید نامه‌ وزارت اطلاعات و دادستانی در مورد پرونده‌‌اش را جلوی دست قاضی دیده است. قاضی هم اصلا حرفی نزده و فقط گفته دفاع کنید. پدرم گفته است صلاحیت دادگاه را قبول ندارد و دفاعی نمی‌کند. در هیچ کشور دیگری، این‌چنین دادگاهی تشکیل نمی‌شود. قاضی گفته است، پای این حرف‌های خود را امضا کن. پدرم هم امضا کرده و بیرون آمده است.

اگر فکر می‌کنید درباره پدرتان سخن ناگفته‌ای مانده است، بفرمایید.

من از رسانه‌ها، نماینده‌ها و گزارش‌گران حقوق بشر که حوزه‌ی کاری‌شان به ایران مربوط می‌شود، می‌خواهم که اگر کاری از دست‌شان برمی‌آید، برای پدرم انجام دهند.

چون پدر من کار خاصی نکرده ، فقط عقایدش را نوشته است. الان ۱۶ ماه است که پدرم را در زندان گوهردشت و این زندان نگه داشته‌اند. هفته‌های اول هیچ اطلاعی در باره‌ی او به ما نمی‌دادند. از آن‌ها می‌خواهم، قبل از این‌که با وضع بد زندان‌ها و بیماری‌هایی که پدرم دارد، در زندان بلایی به سر او بیاید، برای پدرم کاری انجام دهند. فقط همین!