منصوره بهکیش، فعال حقوق بشر و از حامیان مادران عزادار(مادران پارک لاله) که در تاریخ ۱۵ فرودین به ۴ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شده است با اظهار اینکه تنها فعالیت هایش طی سال ها رفتن بر سر قبر اعضای خانواده اش که در دهه ۶۰ آنها را از دست داده و دلجویی از کسانی که مثل خودش عزیزی را از دست داده اند، بوده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« من کار خلاف قانونی انجام نداده ام. به بازجویانم نیزگفتم این حق هر کسی است که سر قبر هر مرده ای که بخواهد برود و قانون هم ممنوعیتی برای این کار قائل نشده است. این حداقل حق شهروندی من است که انتخاب کنم سر قبر چه کسی بروم یا نروم و از این حداقل حقم نیز کوتاه نخواهم آمد. خودشان هم می دانند که کاری که من می کنم برخلاف قانون نیست ولی متاسفانه در ایران برای افراد به اشکال مختلف پرونده درست می شود.»
منصوره بهکیش در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۹۰ در خیابان بازداشت و ۱۸ تیرماه همان سال با تودیع قرار کفالت از زندان اوین آزاد شد. دادگاه او در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب در ۴ دی ماه سال گذشته برگزار شد و در تاریخ ۱۵ فرودین ماه امسال به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به ۴ سال و نیم حبس تعزیری محکوم گردید. منصوره بهکیش قبلا نیز چندین بار به صورت کوتاه مدت بازداشت شده و در اسفند ۱۳۸۸ نیز در فروگاه در حالیکه قصد خروج از کشور را داشت ممنوع الخروج و پاسپورتش ضبط شد. تعداد دیگری از اعضای مادران عزادار که مدتی پس از شکل گیری در سال ۸۸ به شدت تحت فشار بوده اند بازداشت و حکم حبس گرفته اند مانند ژیلا کرم زاده مکوندی و لیلا سیف اللهی.
منصوره بهکیش درباره روند بازجویی هایش به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« در اوایل بازجویی ها بیشتر در این باره صحبت می شد که چرا من همچنان سر خاک مرده هایم می روم و این مسئله را رها نمی کنم. من در دهه ۶۰ خواهر، شوهر خواهر و ۴ برادرم اعدام و یا کشته شدند. نه به ما جنازه شان را تحویل دادند و نه محل دقیق دفن را گفتند و نه حتی وصیت نامه هایشان را دادند. بعدتر خودمان متوجه شدیم که کجا به خاک سپرده شده اند. بعد از آن هم اجازه سر خاک رفتن و یا گرفتن مراسم را برایشان نداشتیم. هر بازجویی در این باره واکنش متفاوتی داشت، یکی می گفت چرا اینقدر این قضیه را پیگیری می کنید و دیگری می گفت آنها به حق کشته شدند. اواخر بازجویی هایم نیز به به مادران عزدار کشیده شد و آنها گفتند چرا سر خاک بقیه می رفتی، چرا سر قبر ندا آقا سلطان رفتی. و من هم گفتم این حق هر کسی است که سر قبر هر مرده ای که بخواهد برود. اما آنها می گفتند که من برای تحریک بقیه می روم .»
خانم بهکیش در پاسخ به این سوال که آیا فقط به دلیل رفتن سر قبر مردگان و شرکت در مراسم هایشان به دو اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی محکوم شده است، گفت:« دقیقا، و همین طور می گفتند من با مادران عزادار ارتباط داشته ام، فراخوان برای مراسم مرده هایشان می دادم و مطلب می نوشتم و به همین دلیل هم متهم به تبلیغ علیه نظام شدم. اما من گفتم که درهیچ کدام از فراخون ها و یا نوشته هایم نکته غیرقانونی وجود ندارد و فقط دعوت برای مراسم بوده است. آنها ناراحت بودند که چرا من تمام این سال ها به قبرستان خاوران و بهشت زهرا می رفتم و چرا همچنان پیگیر و شاکی هستم. البته من هیچ وقت برای مرگ عزیزانم به صورت قانونی شکایتی نکردم چون جوابی نمی دهند.اما اعتراضم را به شکل رفتن بر سر قبر و شرکت در مراسم خانواده خودم و دیگرانی که عزیزانشان را در کشتار دهه ۶۰ و بعد از انتخابات ۸۸ از دست داده اند به طور مستمر نشان می دادم. می خواستم نام شان را زنده نگه دارم، این حداقل کاری بود که می توانستم انجام دهم. بارها ماشین من را در طی راه به قبرستان گشته اند، پلاک ماشین را کنده اند، مثلا ماشین را متوقف می کردند و می گفتند که این گل ها چیست پشت ماشین؟ می گفتم گل است دیگر، نارنجک نیست، اسلحه نیست، برای سر قبر می برم. می گفتند این گل ها از نارنجک و اسلحه هم بدتر است.»
خانم بهکیش در خصوص اینکه ارتباطش با مادران عزدار چگونه بوده است، گفت:« مادران عزدار جریان خود جوشی بود که یکباره بعد از حوادث انتخابات ۸۸ توسط مادرانی که عزیرانشان را از دست داده بودند برای اعتراض به این کشتار و رفتارها شروع شد، تعدادی آنها بودند و تعدادی مانند من که قبلا زخم خورده بودیم و تعداد دیگر که هیچ کشته ای نداشتند و فقط از سر دلداری و دلجویی پیوستند. این دیگر طبیعتی ترین حرکتی است که آدم ها در قبال اتفاق بدی که برایشان می افتد انجام می دهند. وقتی همسایه، دوست و فامیل عزیرش را از دست می دهد دیگران برای دلجویی او می روند. من یکی از آنها بودم که در مراسم ها شرکت می کردم و سعی می کردم تا از خانواده ها دلجویی کنم،همین.»
خانم بهکیش در پاسخ به این سوال که آیا خودش و وکیلش توانسته اند در دادگاه دفاع کنند، گفت:« نماینده دادستان و قاضی صلواتی خیلی توهین آمیز برخورد می کردند. نماینده دادستان می گفت که باید به من اشد مجازات را بدهند. با این حال من و وکیلم نیز صحبت کردیم اما به نظرم دادگاه برگزار شده بود که فقط شده باشد. به نظرم تصمیم را هم قاضی نمی گرفت و بازجویم قبلا تصمیم ها را گرفته بود و به قاضی ابلاغ کرده بود. آنها حرف خودشان را زدند و من هم حرف خودم را. در این دادگاه ها به جای اینکه مصالح متهمان بررسی شود مصالح خودشان بررسی می شود و لابد به صلاحشان بوده که به من این حکم را بدهند. بهرحال قدرت در دست آنهاست.»
منصوره بهکیش که قبلا نیز بازداشت های کوتاه مدت داشته است، گفت:« یکبار در سال ۸۷ مراسم یکی از مادرانی بود که بچه اش را در کشتارهای دست جمعی ۶۷ از دست داده بود. خانواده ها در طی سال ها با وجود انواع فشارها باز هم سعی می کردند تا مراسمی بگیرند و نام عزیزانشان را زنده نگه دارند. در این مراسم خصوصی کمتر از ۲۰ نفر حضور داشتند و همه نیز زن های سن بالا بودند، ماموران به شکل بسیار بدی وارد خانه شدند و با کفش و اسلحه ما را تهدید کردند. بماند که یکی از خانم ها غش کرد و بقیه هم حالشان بد شد. فردایش ماموران به محل کار من که بانک خصوصی بود ریختند و به عنوان اینکه من قاچاقچی هستم به من دستبند زدند و بردند من هم برای اینکه همکارانم باور نکنند با صدای بلند به آنها گفتم که برای چه من را دارند می برند. کارم را هم بعد از آن از دست دادم و دیگر به هر سازمانی که برای کار می رفتم حراست آنجا مانع استخدامم می شد و من بی کار ماندم.»
منصوره بهکیش با تاکید بر اینکه به حکمش اعتراض خواهد کرد، گفت:« من امیدوار بودم که حکم تبرئه بگیرم، پاسپورتم به من برگردانده شود و به دنبال زندگی عادیم بروم. حرف دیگری ندارم جز اینکه مطمئن هستم یک روز ناراحتی های مردم سریز می شود و دیگر قابل کنترل نیست.»
برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر، که برنامه مشترک «فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر» (FIDH) و «سازمان جهانی مبارزه با شکنجه» (OMCT) است خواستار پایان یافتن آزار و اذیت قضایی علیه خانم بهکیش شده است. (لینک)
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar