28 apr. 2012

در مذمت حکومت سفله پروری ...! / دیپلمات بچه باز، وزیر متقلب، سفیر جیب بر...!


در دهخدا، کلمه سفله به معنای پست و فرومایه ذکر شده است و معنای آن واضح است.
در رژیم اسلامی، حکومت به دست سفله ها است و اصولا برای ورود به این چرخه بسته، باید که منش و خوی سفله ها را داشت.


یک مثال از قدرت گیری سفله ها در رژیم اسلامی:


زمانی که حکومت به دست رژیم اسلامی افتاد، جمعی سفله بر سر کار آمدند، نمونه بارز قدرت گیری افراد سفله، حکایت فرمانده شدن شخصی به نام اسماعیل افتخاری است. او که قبل از انقلاب در فاحشه خانه شهرنو به کار باج گیری مشغول بود، لقب اسمال تیغ زن را داشت، اما بعد از انقلاب به دلیل ارتباط و نزدیکی به آیت الله ایروانی، به فرماندهی بخشی از کمیته رسید. او که سابقه شرکت در قتل های زنجیره ای و پرونده تجاوز و آدم ربایی بعد از انقلاب دارد، به سمت های بالایی در وزارت اطلاعات رسید.


این مثال به خوبی نشان می دهد که چه نوع انسان هایی در این رژیم مشغول به فعالیت هستند. دو نکته در این میان جلب توجه می کند:


- سران رژیم هرگز اجازه نمی دهند افراد سالم و غیر سفله وارد این نظام شوند؛ چه آنکه چنین افراد حاضر نیستند در جنایات سران رژیم مشارکت کنند و شروع به افشاگری خواهند کرد.
- چنین سفله هایی، اجازه نمی دهند افرادی شایسته، وارد سیستم شوند و یا در آن دوام بیاورند، چون موقعیت آنها را به خطر می اندازند.
در حقیقت رژیم اسلامی، یک دایره بسته شده است که در آن تنها افراد سفله می توانند حضور داشته باشند.


تنها در رژیم اسلامی است که یک پدوفیل (یا بچه باز) می تواند به سمت مهمی چون دبیری سفارت در برزیل برسد(اینجا)، یا شاهد باشیم که نماینده ایران در سازمان ملل، به جرم دزدی از مغازه دستگیر می شود(اینجا)، یا شخصی چون کردان بدون هیچ سوادی، استاد دانشگاه و وزیر کشور شود...!


یا به همین دلیل است که در کل این رژیم نمی توان حتی یک نفر آدم با شرف و شایسته در رده های مدیرکل و یا بالاتر پیدا کرد! به دیگر عبارت شرط رشد در این نظام، بی شرفی و سفله بودن است...!



مدرک زندانی بودن کردان در قبل از انقلاب به جرم تجاوز و ازاله بکارت 
خبر روزنامه مربوط به دزدی نماینده ایران در سازمان ملل از یک فروشگاه لباس فروشی در نیویورک

24 apr. 2012

وکیل شیرکوه معارفی، محکوم به اعدام: به اعتراضم جوابی داده نشده؛ حکم هر لحظه قابل اجراست



سعید شیخی، وکیل شیرکو معارفی که به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است با تایید خبر اعتصاب غذای موکلش در زندان مرکزی شهرستان سقز به کمپین بین اللملی حقوق بشر در ایران گفت که موکلش در اعتراض به وضعیت بلاتکلیفیش در زندان دست در تاریخ ۱۶ فروردین دست به اعتصاب غذا زده است.سعید شیخی با تاکید بر اینکه حکم اعدام او هر لحظه قابل اجرا است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« من در جریان نیستم که او همچنان در اعتصاب است یا نه. اعتصاب او به تاریخ ۱۶ فروردین ماه مربوط می شود اما مهمتر از اعتصاب این نکته است که تایید حکم او بر خلاف اصول مسلم حقوقی و آیین دادرسی کیفری صادر شده است. دیوان عالی کشور که حکم را تایید کرده به هیچ شکل صالح به رسیدگی در این مقطع از پرونده نبوده است. متاسفانه حکم اعدام قطعی است و از سال گذشته تا به حال که حکم صادر شده به هیچکدام از اعتراض های من پاسخی داده نشده است.»

شیرکو معارفی، زندانی سیاسی کرد در نهم مهرماه سال ۱۳۸۷ در میان مرز ایران و عراق، در حالی که قصد داشت از کردستان عراق به ایران بازگردد، بازداشت شد. او به اتهام محاربه و اقدام علیه امنیت ملی از سوی دیوان عالی کشور محکوم به اعدام شده است. این زندانی که بارها به دلیل شرایطش و اعتراض به حکمش دست به اعتصاب غذا در زندان زده است سال گذشته با انتشار نامه‌ای از زندان از اجرای حکم خود در یازدهم اردبیهشت ماه خبر داد و نوشت: «همان طور که می‌دانید در روز دوم فروردین ۱۳۹۰ از طریق ماموران اجرای احکام زندان سقز که در واحدی به نام سایت اداری در زندان مستقر هستند به عنوان هدیه نوروزی به طور شفاهی به من ابلاغ کردند که درتاریخ ۱۱ اردیبهشت حکم به اجرا در خواهد آمد.» ظاهرا دوباره شایعه اعدام او بالا گرفته است.

سعید شیخی در پاسخ به اینکه چگونه پرونده موکلش به اعدام ختم شده است، گفت:« حکم اعدام او در دادگاه بدوی شهرستان سقز صادر شد در آن زمان او وکیل تسخیری داشت. بعد از آن من وکالت پرونده را در دادگاه تجدید نظر پذیرفتم متاسفانه دادگاه شعبه ۴ تجدید نظر سقز درخواست تجدید نظر خواهی ما را رد کرد و حکم اعدام صادر شده از سوی دادگاه بدوی را تایید کرد. بعد من اعادی دادرسی کردم که پرونده به دیوان عالی کشور رفت و باز هم حکم تایید شد. بعد ما از طریق اعمال ماده ۱۸ و درخواست از رییس قوه قضاییه و دادستان کل کشور خواستیم تا این حکم را بررسی کنند در واقع در این مرحله درخواست می شود تا رییس قوه قضاییه از اختیارات ویژه خود استفاده کند. خوشبختانه رییس قوه قضاییه رای اعدام را خلاف شرع دانستند و اعلام شد که باید رسیدگی مجدد صورت گیرد.»

وکیل شیرکو معارفی با تاکید بر اینکه از این مرحله کاملا رفتار غیرقانونی صورت گرفته است به کمپین گفت:« رسیدگی مجدد طبق اصول حقوقی به این معنی است که باید پرونده به دادگاه هم عرض دادگاه صادر کننده حکم بدوی برای رسیدگی داده شود اما متاسفانه آنها به دادگاه هم عرض دادگاه تجدید نظر یعنی شعبه ۹ دادگاه تجدید نظر فرستادند و بعد دیوان عالی کشور برخلاف تمام اصول حقوقی و آیین دادرسی کیفری وارد رسیدگی شد و دوباره حکم را تایید کرد. اصلا دیوان عالی کشور در این مرحله نباید دخالت می کرد. دیوان عالی کشور فقط در دو مرحله می تواند به پرونده ها رسیدگی کند، یا حکمی در دادگاه تجدید نظرصادر شده باشد و بعد از آن مرجع کمک بخواهند و یا به شکل فوق العاده رسیدگی پرونده به آنها ارسال شود که پرونده شیرکو شامل هیچکدام از این موارد نبوده است.»

سعید شیخی به کمپین گفت:« بعد از تایید مجدد حکم من دوباره به دادستان کل کشور، رییس قوه قضاییه و دادستان عمومی انقلاب شهرستان سقز اعتراض کردم اما هیچ جوابی به اعتراض من تاکنون داده نشده است.»

نامه حمایت آمیز رییس سابق پارلمان اروپا به احمدزیدآبادی: «عمیقا شهامت و استقامت شما را تحسین می کنم»



هانس- گرت پوترینگ پروفسور افتخاری و رییس سابق پارلمان اروپا و رییس کنونی گروه خاورمیانه در اتحادیه اروپا و رییس کنونی روابط خارجی بنیاد کنراد ادرنواشیفنگ آلمان در نامه ای به احمد زیدآبادی زندانی سیاسی با ابراز اینکه «برای من افتخار بزرگی است که حمایت از پروندۀ شما را به عهده بگیرم» نوشته است: « من عمیقا شهامت و استقامتی که شما در مبارزه برای آزادی بیان، اصلاحات، و اجرای قانون در کشورتان نشان داده اید را تحسین می کنم. امیدوارم حمایت من از آرمانهای شما باعث دیده شدن وضعیت ناراحت کننده ای که شما و زندانیان سیاسی دیگر ایران در آن قرار دارید بشود.»

جامعه بین المللی حقوق بشر فرانکوفورت (آلمان) به آقای پوترینگ پیشنهاد کرد که به حمایت و سخن گفتن از وضعیت احمدزیدآبادی بپردازد که با استقبال وی مواجه شد. در ادامه این نامه که نسخه ای از آن در اختیار کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران قرار داده شده آمده است: «آقای دکتر احمد زیدآبادی، دوست عزیز! عزم شما برای دفاع از عقیدۀ خود به رغم فشار بسیار زیادی که با آن روبرو هستید برای مردم شما الگوی بسیار مهمی است. من شنیده ام که شما در فارسی می گویید که “مکنونات قلبی به زبان راه پیدا میکنند.” من ایمان دارم به یمن تعهدی که شما و سایر مردان و زنان شجاع حس می کنید، این امر مجددا برای ایرانیان تبدیل به یک واقعیت خواهد شد. این به این دلیل است که در انتها، این قدرت نیست که بر عدالت فائق می آید، بلکه این عدالت است که بر قدرت فائق می آید. این باور صمیمانۀ قلبی من است. تعهد شما باعث تغییرات خواهد شد و مردم سراسر جهان را تشویق خواهد کرد تا برای دستیابی به حقوق خویش تلاش کنند و من میخواهم برای این امر از شما تشکر کنم.»

هانس- گرت پوترینگ ادامه داده است: «دکتر زیدآبادی عزیز، من برای شما و خانوادۀ شما ظرف ماههای آتی آرزوی قدرت بسیار زیاد می کنم. امید خود را برای وجود عدالت برای خود و همۀ ایرانیان از دست ندهید. در سراسر جهان مردمی هستند که با شما در این شرایط مشکل احساس نزدیکی می کنند و از آرمانهای شما دفاع می کنند. این سخن ناشنیده نخواهد ماند.»

هرانا؛ سه تن از زندانیان سیاسی زندان ارومیه بخاطر برگزاری مراسم نوروز تهدید به تبعید، انفرادی و تجدید محاکمه شدند


سه تن از زندانیان سیاسی زندان ارومیه که در طی نوروز امسال اقدام به برگزاری مراسم سال نو کرده بودند به حفاظت زندان فراخوانده و تهدید به تبعید و انفرادی و تجدید محاکمه شدند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سه تن از زندانیان سیاسی زندان ارومیه بنامهای ابراهیم احسن، شیرکوه عثمانی و احمد تمویی امروز ساعت ۱۰ صبح به دلیل برگزاری مراسم نوروز به حفاظت زندان احضار و تهدید به تبعید انفرادی و تجدید محاکمه شدند.







خبرگزاری هرانا

ضرب و شتم جواد علیخانی، زندانی سیاسی، در سالن ملاقات زندان اوین



جواد علیخانی، زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین، امروز در سالن ملاقات، پس از اعتراض به محرومیتش از ملاقات، از سوی مأموران سالن ملاقات مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، مادر جواد علیخانی که از شهرستان برای دیدار با وی به تهران آمده بود، به دلیل آنچه "همراه داشتن اقلام غیرمجاز عنوان شد، از ملاقات با فرزندش محروم شد. جواد علیخانی پس از اطلاع از این مسأله، به اعتراض نسبت به عملکرد مسئولان سالن ملاقات پرداخت که از سوی آنان مورد ضرب و شتم واقع شده و به بند ۲۰۹ انتقال یافت.


خبرگزاری هرانا 

23 apr. 2012

8 نفر از 11 زندانی قزل حصار برای اجرای حکم اعدام به بند 1 زندان گوهردشت منتقل شدند


به گزارش»فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» 8 نفر از 11 زندانی که صبح امروز از زندان قزل حصار کرج به منظور اجرای حکم اعدام خارج کرده اند به سلولهای انفرادی بند 1 زندان گوهردشت کرج جهت اجرای حکم منتقل شدند.
صبح روز دوشنبه 4 اردیبهشت 11 زندانی محکوم به اعدام برای اجرای حکم ضدبشری اعدام از واحد 2 زندان قزل حصار کرج خارج و 8 نفر از آنها به سلولهای انفرادی بند 1 زندان گوهردشت کرج و 3 نفر از آنها احتمالا به زندان اوین منتقل شده اند.
بعد از ظهر امروز تعدادی از خانواده ها توانستند با عزیزانشان برای آخرین بار در زندان گوهردشت کرج دیدار کنند . به خانواده ها گفته شده است که فردا ساعت 5 صبح حکم آنها به اجرا گذاشته خواهد شد. 
اسامی تعدادی از زندانیان که قرار است حکم ضد بشری علیه آنها در زندان گوهردشت کرج به اجرا گذشته شود به قرار زیر می باشد:
1-شفیع حیدری 33 ساله متاهل و دارای 3 فرزند می باشد. او از شهروندان افغانستان است که 3 سال در زندان بسر می برد. او درسلول22 سالن4 واحد 2 زندان قزل حصار کرج زندانی بود.وزارت خارجه افغانستان کتبا خواهان متوقف شدن حکم وی بود .
2- قربان گل بابایی 48 ساله،6 سال در زندان بسر می برد و در سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود
3-محمد جوش مقانی 36 ساله در سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج زندانی بود
4-یدالله کبیری 50 ساله ،3 سال در زندان بسر می برد و در سالن 2 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود
5-عباس بیگی در سالن 2 واحد2 زندان قزل حصار زندانی بود
6-قاسم معروف به قاسم رشتی 6 سال در زندان بسر می برد و در سالن 2 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود.
در طی دو هفتۀ گذشته 22 نفر بنا بر اعلام رسمی رسانه های حکومتی اعدام شدند که 3 نفر از آنها در مرودشت و شاهرود در ملاء عام به دار آویخته شدند.
علی خامنه ای ولی فقیه رژیم به سیاست اعدام های گروهی ،اعدام در ملاء عام ،سرکوب خونین مردم و زندانیان سیاسی به طرز جنون آمیزی شدت بخشیده است.این سیاست قرون وسطایی و ضد بشری توسط منصوب وی در قوۀ قضاییه صادق لاریجانی از جنایتکاران علیه بشریت مورد تایید قرار می گیرد و دستور اجرای آنها را صادر می نماید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،موج تصاعدی جدید اعدام ها که از 2 هفته پیش آغاز شده است و همچنان در ابعاد غیر قابل تصوری ادامه دارد را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد می باشد.



منبع:فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران
4 اردیبهشت 1391 برابر با 23 آپریل2012
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه اعدام سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل

شیرین عبادی: صدای دانشجویان دربند را به گوش مردم جهان برسانیم





شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل و رییس «کانون مدافعان حقوق بشر» در تور سخنرانی خود در دانشگاه های آمریکا بر روی وضعیت دانشجویان زندانی در ایران تاکید زیادی داشته است.

در همین زمینه، دانشجونیوز گفتگویی را با خانم عبادی انجام داده و نظر وی را پیرامون نقض حقوق دانشجویان جویا شده است.

خانم عبادی می گوید که نقض حقوق دانشجویان مصداق نقض حقوق بشر است و با وجود تاکید بر این موارد در گزارش های بین المللی، حکومت ایران قصد سازش و آشتی ملی را ندارد و به رفتار غیرعادلانه خود ادامه می دهد:

«طبیعی است که وقتی به خاطر یک اعتراض ساده و یا به خاطر اعتقاد به مذهبی خاص، کسی را از حق تحصیل محروم می کنند و او را ستاره دار و اخراج می کنند، یکی از مهمترین حقوق بنیادین وی صدمه خورده است. یا زمانی که دانشجویان را بیگناه در حالتی که محروم از یک دادرسی عادلانه هستند، به زندان می اندازند و از آن بدتر، برخی از آنها را محکوم به حبس در تبعید می کنند این ستم مضاعفی است بر یک جوان. یعنی به جای آنکه سالهای جوانی را صرف دانش آموزی و اندوختن تجربه کند بایستی بیگناه پشت میله های زندان سپری کند.»

شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، در پاسخ به سوالی در مورد تنبیهات ممکن برای ناقضان حقوق دانشجویان، مانند روسای دانشگاه، مسئول کمیته های انضباطی و …، می گوید: «مجازات هایی که برای نقض حقوق بشر در نظر گرفته شده بایستی در شورای حقوق بشر مورد تایید قرار بگیرد. که بر حسب تخلف یک کشور می تواند از تعیین گزارشگر شروع شده و حتی منجر به ارسال پرونده به دادگاه بین المللی شود.اما همانطوری که گفتم این تنبیهات سلسله مراتب دارد یعنی ارسال پرونده با دادگاه بین المللی بایستی با موافقت شورای امنیت صورت گیرد و در حال حاضر به نظر نمی رسد با توجه به پشتیبانی چین و روسیه چنین امری اتفاق افتد. اما این دلیل نمی شود که سایرین سکوت بکنند و اعتراضی در زمینه زندانی شدن جوانان نداشته باشند.»

شیرین عبادی همچنین در پیامی خطاب به دانشجویان در دانشگاه های خارج از کشور می گوید که آنان باید از آزادی خود استفاده کنند و صدای همکلاسی دربند خود را به گوش مردم جهان برسانند. برای یک زندانی سیاسی و عقیدتی مهمترین مسئله آن است که صدای او در جهان انعکاس یابد.

متن کامل این گفتگو در ادامه آمده است:

حسین ترکاشوند: اولین سوال بنده از شما در مورد برنامه ی سخنرانی شما در برخی از دانشگاه های آمریکا است و اینکه محورهای اصلی این سخنرانی ها چیست و چه اهدافی را دنبال می کند.

شیرین عبادی: من همه ساله دو نوبت در دانشگاه های آمریکا تور سخنرانی دارم و برای جوانان دانشجو صحبت می کنم و محور صحبت های من در مورد حقوق بشر در جهان اسلام و در جهان غرب و امکان انطباق اسلام با حقوق بشر می باشد؛ با توجه به وضعیت دردناک دانشجویان زندانی در ایران که نمونه ای از آن را در نامه ی ضیاء نبوی می خوانید، تصمیم گرفتم که در این دوره از سخنرانیهای خود کمی راجع به وضعیت دانشجویانی که در زندان هستند اطلاع رسانی کنم و از دانشجویان آمریکایی بخواهم که از آزادی خود استفاده کرده و صدای همکلاسی های ایرانی خود را به گوش جهانیان برسانند.

خانم دکتر عبادی میدانیم که بیش از ٣٠ تن از دانشجویان در ایران با احکام طولانی مدت در زندان به سر می برند، و شاهد بیش از دو هزار نقض حقوق دانشجویان در دانشگاه های ایران اعم از احضارهای مختلف، اخراج و محرومیت از تحصیل و احکام کمیته انضباطی هستیم که هم در گزارش ویژه دفتر تحکیم وحدت و هم در گزارش آقای احمد شهید، گزارشگر ویژه ی شورای حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران، به آنها اشاره شده و مورد تاکید قرار گرفته است. سوال من از شما این است که آیا از نظر شما نقض حقوق دانشجویان، جنبه ای از نقض حقوق بشر محسوب می شود یا خیر.

بله. مگر دانشجو بشر نیست؟ طبیعی است که وقتی به خاطر یک اعتراض ساده و یا به خاطر اعتقاد به مذهبی خاص، کسی را از حق تحصیل محروم می کنند و او را ستاره دار و اخراج می کنند، یکی از مهمترین حقوق بنیادین وی صدمه خورده است. یا زمانی که دانشجویان را بیگناه در حالتی که محروم از یک دادرسی عادلانه هستند، به زندان می اندازند و از آن بدتر، برخی از آنها را محکوم به حبس در تبعید می کنند این ستم مضاعفی است بر یک جوان. یعنی به جای آنکه سالهای جوانی را صرف دانش آموزی و اندوختن تجربه کند بایستی بیگناه پشت میله های زندان سپری کند.

خانم دکتر عبادی، برای احیای حقوق بشر در ایران، به خصوص حقوق دانشجویان به عنوان جنبه ای حقوق بشر که شما به درستی به آن اشاره کردید، سازمان های بین المللی و نهادهای بین المللی حقوق بشر، چه تنبیهاتی را می توانند برای ناقضان حقوق بشر مشخصاً در دانشگاه ها اعم از رؤسای دانشگاه ها، معاونین آنها و مسئولین حراست و کمیته انضباطی در نظر بگیرند.

مجازات هایی که برای نقض حقوق بشر در نظر گرفته شده بایستی در شورای حقوق بشر مورد تایید قرار بگیرد. که بر حسب تخلف یک کشور می تواند از تعیین گزارشگر شروع شده و حتی منجر به ارسال پرونده به دادگاه بین المللی شود. اما همانطوری که گفتم این تنبیهات سلسله مراتب دارد یعنی ارسال پرونده با دادگاه بین المللی بایستی با موافقت شورای امنیت صورت گیرد و در حال حاضر به نظر نمی رسد با توجه به پشتیبانی چین و روسیه چنین امری اتفاق افتد. اما این دلیل نمی شود که سایرین سکوت بکنند و اعتراضی در زمینه زندانی شدن جوانان نداشته باشند.

در صحبت ها و سخنرانی های شما، روی سخن شما نه با مسئولین ایران بلکه با نهادهای بین المللی است، از شما می پرسم که با توجه به نقش عظیم دانشجویان در راه رسیدن به دموکراسی و پاسداشت حقوق بشر در ایران، در نظر نگرفتن نقض حقوق دانشجویان از سوی نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل متحد، شورای حقوق بشر و… چه تبعاتی دارد.

در درجه اول باید بگویم که نقض حقوق بشر در مورد دانشجویان در نظر گرفته شده است. شما به گزارش های آقای احمد شهید و یا قبل از آن گزارش های آقای بان کی مون مراجعه کنید، میبینید که این مسائل در آن منعکس شده است. بنابراین مسئله سر این است که با توجه به درج اینگونه مسائل در گزارش های حقوق بشر چرا دولت ایران به رفتارغیرعادلانه خود ادامه میدهد؟ که در جواب بایستی بگویم متاسفانه حکومت ایران قصد سازش و آشتی ملی را ندارد و همین پافشاری بر ادامه و استمرار حقوق بشر باعث شد که برای ایران گزارشگر بگذارند. الان در آسیا، کره شمالی و ایران گزارشگر دارند، یعنی هر دو کشور آنچنان وضعیت حقوق بشر را تضعیف کرده اند که گزارشگر تعیین شده است.

در پایان شما برای دانشجویان خارج از کشور چه پیامی دارید.

پیام من برای دانشجویانی که در دانشگاه های خارج از ایران تحصیل می کنند آن است که از آزادی خود استفاده کنید و صدای همکلاسی دربند خود را به گوش مردم جهان برسانید.

برای یک زندانی سیاسی و عقیدتی مهمترین مسئله آن است که صدای او در جهان انعکاس یابد و توصیه من برای جوانانی که در کشورهای اروپایی و آمریکا تحصیل می کنند آن است که از آزادی خود استفاده کنید و صدای همکلاسی دربند خود باشید.

ممنون از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.

نگرانی نسبت به وضعیت بهروز آلاخانی، زندانی سیاسی کُرد محکوم به اعدام


یک منبع محلی حقوق بشری به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت بهروز آلاخانی فرزند فارس متولد ۱۳۶۴ شهروند کُرد ساکن سلماس که در مورخه ۷ بهمن ماه سال ۸۸ توسط نیروهای امنیتی در شهر سلماس بازداشت شده بود،، در بند زندانیان مربوط به مواد مخدری نگهداری می‌شود و به دلیل تحمل نزدیک به ۱۹ ماه انفرادی در بازداشتگاهای امنیتی شهر سلماس، خوی و ارومیه در شرایط خیلی بدی بسر می‌برد.

به گفته منبع یاد شده این شهروند کُرد ابتدا به اتهام همکاری با پژاک بازداشت شد و برای چندین ماه مورد بازجویی قرار گرفت اما بعد از این مدت اتهام مشارکت در قتل دادستان خوی به اتهامات نامبرده اضافه شد. اگر چه به گفته منبع محلی « در تمام مراحل بازجویی این زندانی سیاسی کرد اتهام مشارکت در قتل دادستان خوی را رد کرده است اما قاضی تنها بر مبنای استنباط و علم خویش و گفته‌ یکی از دوستان این زندانی سیاسی که وی را شب قتل نگران و پریشان توصیف کرده است، نامبرده را به مشارکت در قتل متهم کرده و حکم اعدام علیه وی صادر کرده است.» پرونده وی هم اکنون برای اظهار نظر نهایی در دیوان عالی کشوراست.

منبع محلی یادشده به کمپین گفت: «این زندانی از حق تماس تلفنی با خانواده محروم بوده و تنها هر ماه یک بار آن هم با حضور ماموران امنیتی قادر به ملاقات با خانواده‌اش است. وی بعد از نزدیک به یک ۲۰ ماه بر طبق کیفرخواست دادستان عمومی و انقلاب ارومیه به اتهام همکاری با حزب حیات آزاد کردستان ( پژاک ) و مشارکت در قتل دادستان خوی در شعبه اول دادگاه انقلاب شهر ارومیه محاکمه شد اما به دلیل عدم تعادل روحی و درخواست وکیل تسخیری او جلسه‌ دادگاه برای چند هفته بعد به تعویق افتاد. نهایتا در مورخه ۲۳ مهرماه سال ۹۰ در جلسه‌ ایی چند دقیقه‌ ایی با حضور وکیل تسخیری ، نماینده دادستان و نماینده اداره اطلاعات شهر ارومیه نامبرده به اتهام محاربه از طریق همکاری موثر با پژاک و مشارکت در قتل دادستان خوی به اعدام محکوم شد و در پرونده‌ جداگانه به اتهام نگهداری اسلحه‌یی که وجود خارجی نداشته است نیز به ۱۰ سال زندان محکوم شد. بعد از اعتراض وکیل تسخیری نامبرده، پرونده به دیوان عالی کشور ارسال شده است. وضعیت سلامتی این زندانی سیاسی وخیم گزارش شده است و به دلیل حساسیت پرونده وی مسئولان زندان از اعزام این زندانی سیاسی به بیمارستان خارج از زندان ممانعت به عمل آورده‌اند.»

بنابه گفته‌ این منبع محلی بهروز آلاخانی بعد از بازداشت به بازداشتگاه اداره اطلاعات سلماس و بعد از دو روز به بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات شهر ارومیه منتقل شد. نیروهای امنیتی در سومین روز بازداشت این شهروند کُرد به صورت یک کاروان نظامی به منزل پدری وی واقع دز خیایان شهدای غربی شهر سلماس یورش برده و ضمن تنفتیش منزل تعدادی از وسائل شخصی وی را با خود بردند. شاهدان عینی به این منبع محلی گفته‌اند نیروهای امنیتی تمام خیابانهای منتهی به این خانه را محاصره کرده و برای چندین ساعت فضای رعب و وحشت در این منطقه ایجاد کرده‌اند.

منبع یاد شده مدعی شد این زندانی سیاسی به مدت نزدیک به ۱۹ ماه در سلولهای بازداشتگاه اداره اطلاعات شهر سلماس، خوی و ارومیه تحت شدیدترین شکنجه‌های روحی و فیزیکی قرار گرفته است و در این مدت علی الرغم پیگیری خانواده وی به نهادهای قضایی و امنیتی شهرهای سلماس و ارومیه اما هیچ پاسخی در خصوص وضعیت فرزندشان در اختیار آنها قرار گذاشته نشده است.

این منبع محلی در ادامه به کمپین گفت:« بعد از ۱۹ ماه این جوان کُرد به زندان مرکزی ارومیه منتقل شد و به دلیل اینکه این زندانی سیاسی در وضعیت روحی بدی قرار داشته و آثار شکنجه بر روی بدن وی مشهود بوده، به دستور اداره اطلاعات ارومیه این زندانی سیاسی به بند زندانیان مربوط به مواد مخدر منتقل می‌شود.»

اعدام حداقل 2 زندانی و انتقال 11 نفر دیگر برای اجرای حکم اعدام


به گزارش «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران» حکم ضد بشری حداقل دو زندانی، زندان قزل حصار صبح امروز در زندان اوین به اجرا گذاشته شد و 11 نفر دیگر به سلولهای انفرادی جهت اجرای حکم اعدام منتقل شدند.
بامداد روز دوشنبه 4 اردیبهشت ماه حکم اعدام حداقل دو زندانی از 3 زندانی که روز گذشته از زندان قزل حصار به سلولها انفرادی زندان اوین برده بودند به اجرا گذاشته شد. زندانیانی که صبح امروز حکم ضد بشری آنها به اجرا گذاشته شد به قرار زیر می باشد:
1- زندانی علی شکوهی 26 ساله از سالن 3 واحد 2 زندان قزل حصار کرج و نزدیگ به 1 سال است که در زندان می باشد او به جرم داشتن 25 گرم مواد مخدر شیشه به دار آویخته شد.
2- حسین باقری 24 ساله از سالن 7 (سالن جوانان) واحد 2 زندان قزل حصار بیش از 1 سال در زندان بسر می برد حکم ضد بشری اعدام او اجرا گردید.
2- زندانی هادی خان زاده 27 ساله از سلول 1 سالن 3 واحد 2 زندان قزل حصار او بیش از 13 ماه در زندان بسر می برد.اجرای حکم ضد بشری او به مدت 24 ساعت به تعویق افتاده است.
همچنین صبح امروز 11 زندانی دیگر از سالنهای 1،2،3 و 4 واحد 2 زندان قزل حصار کرج جهت اجرای حکم ضدبشری اعدام به سلولها انفرادی منتقل شدند.اسامی تعدادی از زندانیانی که برای اجرای حکم اعدام به سلولهای منتقل شدند به قرار زیر می باشد:
1-شفیع حیدری 35 ساله از شهروندان افغانستان که 32 ماه در زندان بسر می برد. او درسلول22 سالن4 واحد 2 زندان قزل حصار کرج زندانی بود.وزارت خارجه افغانستان کتبا خواهان متوقف شدن حکم وی بود.
2- قربان گل بابایی 48 ساله،6 سال در زندان بسر می برد و در سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود
3-محمد جوش مقانی 36 ساله در سالن 1 واحد 2 زندان قزل حصار کرج زندانی بود
4-یدالله کبیری 50 ساله ،3 سال در زندان بسر می برد و در سالن 2 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود
5-عباس بیگی در سالن 2 واحد2 زندان قزل حصار زندانی بود
6-قاسم معروف به قاسم رشتی 6 سال در زندان بسر می برد و در سالن 2 واحد 2 زندان قزل حصار زندانی بود.
موج جدید اعدام ها که بسرعت غیر قابل تصوری رو به افزایش می باشد و تنها در طی دو هفتۀ گذشته 22 نفر بنابه اعلام رسمی رسانه های حکومتی اعدام شدند که 3 نفر از آنها در مرودشت و شاهرود در ملاء عام به دار آویخته شدند.
در آستانۀ انفجار عمومی در جامعه، از گرانی سر سام آور ،بیکاری، فقر ، دزدیهای نجومی 3 هزار میلیاردی و فساد ؛آخوند علی خامنه ای ولی فقیه رژیم به سیاستهای اعدام های گروهی ،اعدام در ملاء عام ،سرکوب خونین مردم و زندانیان سیاسی به طرز جنون آمیزی شدت بخشیده است.این سیاست قرون وسطایی و ضد بشری توسط منصوب وی در قوۀ قضاییه صادق لاریجانی از جنایتکاران علیه بشریت مورد تایید قرار می گیرد و دستور اجرای آنها را صادر می نماید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،موج تصاعدی جدید اعدام ها که از 2 هفته پیش آغاز شده است و همچنان در ابعاد غیر قابل تصوری ادامه دارد را به عنوان جنایت علیه بشریت محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه آخوند علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد می باشد.
فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران
4 اردیبهشت 1391 برابر با 23 آپریل2012
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه اعدام سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل

22 apr. 2012

بازداشت دو دانشجوی مقیم بلژیک هنگام بازگشت به ایران



خبرگزاری هرانا – بهزاد طالبی و میترا رستمی گرجی دو دانشجوی ایرانی مقیم بلژیک هنگام ورود به کشور توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.



بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، بهزاد طالبی و میترا رستمی گرجی هردو دانشجوی ارشد معماری در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰ از مرز هوایی وارد خاک ایران شدند. مامورین امنیتی در‌‌ فرودگاه پاسپورت ایشان را ضبط و هردو را به اداره اطلاعات در خیابان پاسداران و سپس دادسرا ارجاع دادند.

در دادسرا بهزاد طالبی به اتهام اهانت به رهبری و شرکت در تجمعات سال ۸۸ و۸۹ و همکاری در برگزاری تجمع اعتراضی به قصد خدشه به چهره جمهوری اسلامی بازداشت شدند و همچنین نامزد ایشان میترا رستمی گرجی به اتهام توهین به رهبری و شرکت در مراسم یادبود محمد مختاری تحت بازجویی قرار گرفتند.

میترا رستمی گنجی پس از چندی با تودیع قرار وثیقه از زندان آزاد ولی بهزاد طالبی همچنان بلاتکلیف در بازداشت بسر می‌برد.

شایان ذکر است هر دو این دوستان از هم دانشگاهی‌های محمد مختاری در دانشگاه شاهرود بودند.

بهزاد طالبی از فعالین دانشجویی و بازداشتی‌های سال ۸۸ است که در آن سال به حبس تعلیقی و شلاق محکوم می‌شود که پس از اجرای حکم شلاق آزاد می‌گردد.

بررسی موارد حقوقی نقض شده در این گزارش:
بند ۱ ماده ۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هرکس حق آزادی و امنیت شخصی دارد. هیچ کس را نمیتوان خودسرانه دستگیر یا بازداشت کرد.
بند ۱ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هیچکس را نمی توان بمناسبت عقایدش مورد مزاحمت اخافه قرار داد.
بند ۲ ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی: هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سر حدات خواه شفاهاً یا بصورت نوشته یا چاپ یا بصورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود می باشد.
ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر: هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد.

21 apr. 2012

بازداشت محمدرضا روزخوش و رسول مقدم در تهران وکرج


به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، طی روزهای اخیر، محمدرضا روزخوش، وبلاگ‌نویس و رسول مقدم، از حامیان جنبش سبز در تهران و کرج بازداشت شده‌اند.

طبق گزارش‌های رسیده؛ رسول مقدم، شامگاه یکشنبه در حال عزیمت به شهر کرج و حضور در محل خدمت سربازی خود توسط چند تن از ماموران امنیتی در مقابل منزلش بازداشت و پس از تفتیش منزل و ضبط برخی اسناد، مدارک و کامپیوتر شخصی‌اش، به محلی نامعلوم منتقل شده است.

هم‌چنین محمدرضا روزخوش، وبلاگ‌نویس (وبلاگ ندای درون) روز دوشنبه در محل کار خود در کرج توسط سه مأمور لباس شخصی بازداشت شد، مأموران، شامگاه همان روز با مراجعه با منزل وی، ضمن برخورد بسیار بد با خانواده او، به تفتیش منزل پرداخته و بسیاری از اسناد، کامیپوتر و اموال شخصی‌اش را ضبط کرده کرده و او را به محل نامعلومی منتقل کردند.

محمدرضا روزخوش در جریان حوادث بعداز انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ نیز، به مدت سه ماه در بازداشت بود.

هنوز از دلیل دستگیری، محل بازداشت و سرنوشت این دو اطلاعی در دست نیست.

طی روزهای اخیر، مقامات امنیتی جمهوری اسلامی از دستگیری تعدادی از شهروندان در شهرهای مختلف کشور خبر داده‌اند.

ضرب و شتم یکی از زندانیان عادی زندان رجایی شهر و شکستن دست و پای وی





مامورین زندان رجایی شهر کرج دست راست و پای چپ یکی از زندانیان عادی این زندان به نام «حامد خنجری» را در حین ضرب و شتم شکسته‌اند.

به گزاش هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، چندی پیش در بند ۵ که به بند جوانان معروف گشته جوانی بنام حامد خنجری به دستور ریاست بند «دفتری» و توسط ۴ زندانبان، مورد ضرب و شتم شدید با باتوم‌های چوبی قرار گرفت، تا حدی که دست راست و پای چپ وی شکسته شد.



وی که به علت خواندن آواز در سر صف آمار صبحگاهی مورد ضرب و شتم قرار گرفته، در حالی پس از این مهم به علت درد شدید با فریاد درخواست کمک می‌نموده که بیش از ۴۰ دقیقه هیچ فردی به وضعیت وی رسیدگی نکرده است.

گفتنی ست در بند ۵ که به بند جوانان معروف گشته در طی روز به طور متوسط سه زندانی با باتوم‌های چوبی مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرند و یا با کابل فلک می‌شوند.

شایان ذکر است که ضرب و شتم و تحقیر زندانیان عادی در زندان رجایی شهر کرج به امری عادی و متداول تبدیل شده است.

در پنج روز اخير ۹ نفر در ايران شده‌اند



بر اساس گزارش های خبری تنها در پنج روز اخير ۹ نفر در چهار شهر ايران اعدام شده‌اند که يک اعدام در ملاء عام بوده است. این افراد از روز يکشنبه ۲۷ فروردين‌ماه در شهرهای شيراز، مرودشت، سمنان و زنجان اعدام شده‌اند.

به گزارش رادیو زمانه و بر اساس گزارش های خبری از ایران شامگاه روز گذشته يک جوان در شهرستان مرودشت به اتهام «اعمال خلاف شرع» و «انجام عمل شنيع» در ملاء عام اعدام شد.

غلام‌حسين چمن‌سرا دادستان شهرستان مرودشت در اين‌باره به خبرگزاری فارس گفت: «اين فرد يکی از اراذل و اوباش اين شهرستان بوده که مبادرت به انجام اعمال خلاف شرع به‌ويژه انجام عمل شنيع کرده است که مسئولان قضايی شهرستان مرودشت برابر مقررات قانونی نسبت به صدور حکم و تأييد آن توسط رياست قوه قضائيه اقدام کردند.»

دادستان مرودشت روشن نکرد که «انجام عمل شنيع» چگونه اتهامی است.

روز چهارشنبه ۳۰ فروردين دادگستری کل استان سمنان از به دار آويخته شدن يک زندانی در شهرستان سمنان خبر داد.

روابط عمومی دادگستری کل استان سمنان گفت وی اهل مشهد بوده و به اتهام جرايم مربوط به مواد مخدر در زندان مرکزی سمنان اعدام شده است.

جرم اين فرد حمل و نگهداری سه کيلو و ۹۸۴ گرم هروئين فشرده (کراک) بود که حکمش پس از تأييد در دادستانی کل کشور و موافقت رئيس قوه قضائيه، به اجرا در آمد.

به گزارش خبرگزاری مهر، روز سه‌شنبه ۲۹ فروردين‌ماه نيز دو زندانی در زندان مرکزی زنجان اعدام شدند.

اين دو زندانی به اتهام قاچاق مواد مخدر اعدام شدند و به جرم خريد و فروش، حمل و نگهداری ۶۴۸ گرم هروئين، ۱۹۵ گرم کراک و دو گرم شيشه بدون لفافه دستگير شده بودند.

حکم آنها از سوی ديوان عالی کشور تأييد شده بود.

روز يکشنبه ۲۷ فروردين‌ماه نيز زندان عادل‌آباد شيراز شاهد اعدام دسته‌جمعی پنج نفر بود.

چهار نفر از اين اعدام‌شدگان افغانی‌تبار بودند و يک نفر از آنان از اهالی شيراز بود. بيشتر آنان بيش از سه سال بود که در زندان به‌سر می‌بردند.

احمد شهيد، گزارشگر ويژه سازمان ملل در مورد وضعيت حقوق بشر در ايران، در آخرين گزارش خود که در اسفندماه سال گذشته منتشر شد از «افزايش نگران‌کننده آمار اعدام‌ها از سال ۲۰۰۳ تاکنون» در ايران نوشته بود.

گزارشگر ويژه سازمان ملل گفت در سال ۲۰۱۱ بيش از ۲۰۰ مورد اعدام در ايران تا اواسط سپتامبر انجام شده و تا ماه دسامبر ۲۰۱۱، ۴۲۱ مورد اعدام به‌شکل رسمی و ۲۴۹ مورد اعدام مخفيانه اعلام شده است.

به‌گفته احمد شهيد ۸۱ درصد از تمامی موارد اعدام در ۲۰۱۱ مربوط به مواد مخدر، ۴/۳ درصد محاربه و ۴/۱ درصد تجاوز بوده‌اند.

گزارشگر ويژه در گزارش خود تأکيد کرد که جرائم مواد مخدری از جمله جرائمی نيست که تحت قوانين بين‌المللی به صدور حکم اعدام منجر شود.

سازمان عفو بين‌الملل نيز در گزارش سالانه خود که هشتم فروردين‌ماه امسال منتشر شد اعلام کرد در سال ۲۰۱۱ دست‌کم ۳۶۰ نفر در ايران اعدام شده‌ و دست‌کم ۱۵۶ نفر به اعدام محکوم شده‌اند.

اين تعداد اعدام پس از چين بالاترين رقم اعدام در جهان است.

منبع»کمیته گزارشگران حقوق بشر

19 apr. 2012

نامه سرگشاده محمدرضا معتمدنیا به علی خامنه ای: شجاعت داشته باشید و خواست ملت را بپذیرید



محمدرضا معتمدنیا زندانی سیاسی که این روزها در اعتصاب غذا به سر می برد طی نامه ای به رهبری با انتقاد از عملکرد وی سوالهایی را مطرح می کند که این روزها از زبان بسیاری در خلوت و جلوت شنیده می شود. از مردم عادی در کوچه و خیابان و اتوبوس و تاکسی تا فعالان و روزنامه نگاران دربند و رها. سوال هایی که هر بار پاسخش یا دشنام ها و اتهام هایی بوده از جانب افراد یا رسانه های وابسته با جناح حاکم و یا احضار و بازجویی و شکنجه و تنبیه و صدور حکم و افزایش حکم برای آنان که دربندند.

به گزارش کلمه، این زندانی سیاسی در نامه ی خود تاکید کرده است: اینک شما بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارید، یک راه همسویی با اراده ملت و احترام به حق انتهاب آزادانه آنان بر سرنوشتشان است و انتخاب دیگر تقابل با ملتی است که طی ۱۵۰ سال گذشته خیزش و انقلاب را در مقابل حاکمیت فردی و تحمیل اراده سلطانی سامان داده و به سرانجام رسانده است؛ فرصت را دریابید چه بسا که در آینده با الزام ها روبرو شوید نه با انتخاب ها.

محمدرضا معتمدنیا که تا چندی پیش به عنوان زندانی گمنام از او یاد می شد امروز در نامه اش به معرفی خود پرداخته و هر روز روشنتر از قبل می شود ماهیت انقلابی و میهن دوستی و جهادگر آنان که فتنه گر نامیده شدند.

مشاور شهیدان باهنر و رجایی و همراه سبز مردم میرحسین موسوی که این روزها در اعتراض به حبس میرحسین و کروبی و خانم رهنورد در اعتصاب غذا به سر می برد در پایان نامه ی خود تصریح کرده است: آنچه که امروز نجات بخش شما خواهد بود «شجاعت» است. شجاعت در پذیرش اشتباه، شجاعت در پذیرش خواست و اراده ملت و از همه مهمتر شجاعت در مقابل هوس قدرت و مقام. شاید برای کوتاه مدت بتوان بر پاره ای از امور سرپوش گذاشت اما به زودی همه واقعیت ها آشکار و در معرض داوری افکار عمومی، تاریخ و در مرحله بالاتر ذات اقدس الهی قرار خواهد گرفت که هیچ چیز نزد او پوشیده و مستور نیست برای شما بدنامی دارد که بگویند در برابر آنها که دشمنان خارجی و استکبار بین المللی می نامید پس از مدتی فشار تحریم و تهدید تن به گفتگو و مصالحه می دهید و اما در برابر ملت خود حاضر به خضوع و گفتگو با نمایندگان واقعی آنها نیستید و در سرکوب آنها بی پروا عمل می کنید.

معتمد نیا، هفته ی گذشته در پیامی از زندان اوین، اعلام کرده بود تا رفع کامل حصر خانگی نخست وزیر امام اعتصاب غذای تر خواهد کرد، از دوشنبه شب وارد اعتصاب خشک شده است.

معتمدنیا که بعد از ظهر یکشنبه با دستور مسئولان زندان اوین به سلول انفرادی بند٢۴٠ منتقل شده بود ظهر روز گذشته به دلیل بدحالی و افت شدید فشار به بیمارستانی خارج از زندان منتقل شده و پس از ساعاتی به انفرادی بند ۲۴۰ بازگردانده شد.

متن کامل این نامه سرگشاده که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

جناب آیت الله خامنه ای

فریادی که امروز از درون زندان بر می آورم هر چند برای شما تکراری و ملال آور است لیکن نزد من رنج نامه ای است از آرزوها و آرمان های برباد رفته ای که مشاهده بازیچه قرار گرفتن آنها محنت و عذاب حبس را بر من صد چندان می کند.

این روزها به حکم تجربه و تامل در اوضاع و احوال جنابعالی، امید بستن به کارگر افتادن هر نوع پند و اندرز و یا انتقادی به امری ناممکن شبیه شده است. اما چه کند فردی چون من که یک عمر عمل به تکلیف را سرلوحه خود قرار داده و حق گویی را همچون سر مشقی وام گرفته از اولیا الله پیش روی خود می داند پس من آن می کنم که بایسته است و باز هم امید آنکه شما آن کنید که شایسته.

از آنجا که می دانم در مرام حضرتعالی نظر به «ما قال» جایی ندارد در ابتدا خالی از فایده نمی دانم که قدری از «محمدرضا معتمد نیا» که امروز چیزی بیشتر از یک زندانی سیاسی و همراهی کوچک در جنبش سبز نیست و البته افتخاری بالاتر از این نیز سراغ ندارد با شما سخن بگویم شاید کمکی برای توجیه سینه چاکان و دل سپردگان به «تئوری فتنه» جنابعالی؛ گرچه خود به خوبی واقفید که این بله قربان گویان دست به سینه را تنها با توسل به دلارهای نفتی و بذل و بخشش هایی ملوکانه می توان در رکاب نگاه داشته؛ و الا این عده تا خیالشان از بابت مواجب و مزایا راحت نباشد شما را تا روضه رضوان هم همراهی نمی کنند.

باری اول کسی که به من درس مقاومت و آزادگی به من آموخت کسی نبود جز شهید بزرگوار محمدعلی رجایی، ۵ سال شاگردی این آموزگار حق و عدالت در دبیرستان پهلوی تهران دریچه ای رو به من گشود که به حول و قوه الهی تا امروز آن را به روی خود نبسته ام. آشنایی با آن معلم و توجه ویژه ای که ایشان به من داشت سبب شد تا چندی بعد و با پایان یافتن دوره مبارزه علیه رژیم ستم شاهی و آغاز فصل نظام مقدس جمهوری اسلامی وعده داده شده، طی قریب به ۳ دهه که فعالیت در چارچوب نظام حمهوری اسلامی را – بهترین راه خدمت رسانی به معلمم می دانستم اخلاص و قناعت و بی توقعی را به عنوان مهمترین آموزه های شهید رجایی سعی کردم نصب العین خویش سازم. از همین رو با خواهش از آن شهید در سال ۵۹ به جبهه های جنگ اعزام شدم و پس از مدتی حضور در سنگر دفاع از میهن به عنوان مشاور و نماینده و بازرسی ویژه شهید رجایی معرفی و در پی نخست وزیری شهید باهنر در حکمی که از سوی ایشان دریافت کردم با اختیار حل و فصل امور محوله به عنوان مشاور و نماینده و بازرس ویژه ایشان منصوب شدم. اندکی پس از ضایعه شهادت آن دو بزرگوار دغدغه ای نداشتیم جز تلاش برای پیروزی جنابعالی در انتخابات ریاست جمهوری و برای یادآوری بد نیست که اشاره کنیم به ماجرای تهیه تصاویری از شما با پیراهن یقه دار و انتشار آن در قالب پوسترهای تبلیغاتی که توسط اینجانب و با هزینه شخصی در سطح کشور پخش شد.

در همان ایام به خوبی به یاد دارم که چه گفتگو هایی میان شما و جناب آقای مهدوی کنی در جریان بود و البته چه قرارهایی گذارده شد که پس از پیروزی در آن انتخابات هیچ گاه اجرایی نشد. چندی بعد بنا به اعتماد مهندس موسوی به عنوان مشاور و نماینده و بازرسی ویژه ایشان مشغول به کار شدم و از همین رو نیک می دانم که کینه و حقدی که امروز در درون شما نسبت به نخست وزیر محبوب امام ریشه دوانده از کجا ناشی می شود؛ وقتی در جلسه آخر هیئت دولت در پایان اولین دور ریاست جمهوریتان که در دفتر ریاست جمهوری برگزار شد در روی پله ها جناب مهندس میرحسین را تهدید به تعویض کردید من آنجا بودم و از نگاه خصمانه آن روزتان هراسی نگران کننده در دلم افتاد.

در سال ۶۵ به عنوان مسئول بازسازی صنایع مناطق جنگی و نماینده وزارت صنایع در جنگ معرفی شدم و خدمت در فاو و کارخانه یخ سازی در مناطق جنگی و واحد های سنگ سازی در غرب و جنوب از افتخارات من است که مشاور اجرایی قرارگاه مهندسی رزمی خاتم هم بودم.

اکنون که هویت و کارنامه به تعبیر حضرتعالی این «فتنه گر» روشن شد بگذارید به عنوان مسلمانی و شیعه ای که پس از رحلت حضرت امام خمینی روزی تصور می کرد همزمان با نصب رهبر جدید مرجعی نیر برای تقلید امور شرعی یافته که عادل و آگاه است لختی با شما سخن بگویم و صد البته نه از موضع یک مقلد که باید عرض کنم هیچ گاه به «بقای بر میت» اعتقادی نداشته و ندارم، آری فاش می گویم آن تصور از آیت الله خامنه ای که من برای خویش ساخته بودم، حالا قریب به سه سال است که به کام مرگ فرو رفته است.

جناب آقای خامنه ای

عدالت از جمله اوصافی است که در تمامی ایام و اعصار صفتی پسندیده و گویا به قولی شرط انسانیت بوده است؛ در اینجا قصد ندارم به عنوان رهبر یا مرجعی که از عدل، عدول کرده خطابتان کنم بلکه تنها به مثابه فردی که باید برای متصف به صفت انسان بودن حداقلی از انصاف را رعایت کند، عتابتان می کنم و انذار می دهم.

طی مدت قریب به یکسالی که در بندهای مختلف زندان اوین از سلول های انفرادی و بازداشتگاه های امنیتی تا بند ۳۵۰ در حبس به سر برده ام با صحنه هایی مواجه شدم که پذیرش رخداد آن در سایه نظامی که با عنوان صدها هزار شهید و جانباز شکل گرفته برایم تلخ و باور ناپذیر است. با خود می گویم چگونه ممکن است میراث خوار آن همه فداکاری و ایثار که جنابعالی باشید، به خود اجازه می دهد که جوانی ۲۰ ساله را صرفا به اتهام پیامکی انتقادی علیه حکومت یا شخص رهبر آن مقدار در سلول انفرادی و زندان نگاه دارد که خود در دوره مبارزه علیه طاغوت پهلوی حتی یک دهم آن را هم به عنوان یکی از رهبران نهضت تجربه و چه بسا تصور هم نکرده است. والله که پشیزی انصاف هم بد نیست.

واقعیت آن است که اینجانب هنوز به این باور نرسیده ام که حضرت عالی میزان و ملاک ایمان افراد را اعتقاد به شخص خودتان تلقی می کنید و نعوذبالله همچون فرعون ادعای خدایی در سر دارید. لیکن با این همه در پاسخ به این پرسش در مانده ام که با چه توجیهی سیل میلیون ها مخالف خود را که البته بارها در خیابان های تهران و شهرستان ها جاری شده است یکسره فتنه گر و میکروب می خوانید و آیا احتمال نمی دهید که در میان آنها مومنانی نیز باشند که تنها با سیاست های شما مخالفند و آیا حضرت آیت الله تاکنون این حدیث شریف را نشنیده اند که حضرت صادق فرمود «حرمت مومن از شان حرمت کعبه است»

گرچه هنگامی که جان و حرمت خون مخالفان خود را در خطبه های نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ به هیچ انگاشته و با اردو کشی نامیدن تظاهرات قانونی و مشروع مردم زمینه را فراهم ساختید که فردای آن روز به یکی از تلخ ترین و خونبار ترین سرکوب های پس از انتخابات بدل شود، بحث از آبرو و حیثیت مومنان مخالف شما امری عبث می نماید. و مگر در ادامه همان سیاستگذاری علنی نبود که عده ای از ماموران و قضات دست نشانده که پیش از این موارد مکرر تبعیت خویش از ولایت جنابعالی را اثبات کرده بودند برای تقویت هرچه بیشتر سطح شکنجه ها در بازداشتگاه های مختلف از جمله کهریزک را بدان پایه رساندند که از شدت قساوت آن دستکم ۴ جوان کشته شدند و بر عده فراوان دیگری چنان آسیب های جسمی و روحی وارد آمد که معلوم نیست چه زمانی آثار آن مرتفع شود. و شما بدانید که نمونه های قتل حاصل از شکنجه در دنیا به استثنای مواردی چون حکومت های بشار اسد و قذافی و هیتلر امری نادر و کمیاب است.

جناب آقای خامنه ای

وضع معیشتی مردم امری نیست که با تبلیغات تلویزیونی و وارونه نمایی حقایق و ارائه آمار های دروغین از تورم و بیکاری بتوان آن را پوشاند. دستاورد عمده دولت منصوب و محبوب شما طی قریب به ۷ سال گذشته چیزی نیست جز به راه انداختن موجی که هر روز گروه های بیشتری از مردم را در بر می گیرد و بی محابا در جریان است و نامی بر آن جز «موج فلاکت» نمی توان گذاشت. طی این مدت نه تنها نفت بر سر سفره مردم نیامد بلکه امید به تهیه اندک نان و نمکی هم رو به زوال رفته است، حضرتعالی عادت دارید که عموم مشکلات را به گردن عوامل خارجی و در یک کلام «دشمن» می اندازید ولی هم اینجانب و هم شما و هم بخش های وسیعی از مردم وضعیت معیشتی دوره جنگ و دفاع مقدس را به خوبی به خاطر دارند، شرایطی که دشمن متجاوز بخش هایی از خاک مقدس میهنمان را اشغال کرده و در مقاطعی شهرهای بزرگ نیز از اصابت موشک ها در امان نبودند، اما نخست وزیر حضرت امام و دولتش توانسته بود با نازل ترین سطح در آمد و تحت تحریم های جدی وضع معیشتی مردم را سر و سامان دهد و در عین حال کلیه منابع کشور را در خدمت دفاع از مرزها قرار دهد امری که عامل عمده آن را فارغ از کاری و لیاقت دولت ایشان می توان در پاک دستی و روحیه خدمت وی جستحو کرد و البته که باور به همین صفات بود که مردم را نیز با ایشان همدل ساخته و خاطره ای نیک را از دولت جناب آقای مهندس موسوی در خاطره ها به جای گذاشت.

اما امروزه در شرایطی که تنها در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد مجموع درآمد های نفتی برابر با تمامی تاریخ فروش نفت ایران بوده است و در آمدهای حاصل از آزادسازی قیمت ها و حذف یارانه ها فروش شرکت ها و املاک دولتی به طور بی سابقه ای افزایش یافته است مردم با چنان وضع نابسامانی مواجهند که هیچ کس اطمینانی نسبت به فردای خویش ندارد، با وجود سرکوب های وسیع، روزی نیست که از اقصی نقاط کشور خبر نرسد که صدها کارگر به دلیل عدم دریافت حقوق و یا اخراج دست به تجمع نزده باشند. وضعیت واحدهای تولیدی کوچک و بزرک نیز که اظهر من الشمس است و آمارهای رسمی منتشر شده نیز حکایت از توقف فعالیت درصد قابل توجهی از آنها دارد. بی انضباطی مالی و فساد دستگاه اداری تا بدان جاست که تنها در یک روز ارزش پول ملی بیش از۲۰٪ نزول می کند و مردم هراسان همچون جنگ زدگان در مقابل بانک ها و صرافی ها صف های شبانه روزی جهت خرید ارز تشکیل می دهند. این همان رونق و جهاد اقتصادی بود که وعده داده بودند؟ و آیا در چنین شرایطی سردادن شعار «تولید ملی» حکایت از توسل به سیاست فریب و فرافکنی ندارد؟

به همین گذشته نه چندان دور گاهی بیاندازید، در سال «جهاد اقتصادی» مهمترین رویداد در خود توجه چیزی نبود جز اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی که هوش از سر جامعه دزدان در سراسر دنیا ربود و صد البته که این تنها گوشه ای از فساد عظیمی است که تحت زعامت حضرتعالی در حال وقوع است؛ گرچه فرموده اید: که حرف و حدیث در این مورد «کش» پیدا نکند اما باور کنید اگر دزدی با این ابعاد در عصر ایران باستان هم روی داده بود خبر آن تا به امروز از خاطره ها محو نشده و همچو برگی از تاریخ محفوظ می ماند شما طی سالهای گذشته با کنایه و یا گاه به صراحت از دولت های قبلی به دلیل اشرافی گری و ریخت و پاش از منبع بیت المال انتقاد کرده اید اگر چه حتما انتقادهای به دولت های گذشته واد است اما برای من جالب است که چگونه با آنکه هیچ گاه ردپایی از چنین پرونده ی فسادی افشا نشده جنابعالی در خصوص فساد مالی دولتی که با اذعان صریح نمایندگان مجلس، معاون اول آن متهم به سوء استفاده کلان در پرونده مفتضح بیمه ایران است و رییس بانک ملی آن یعنی خزانه دار دولت به دلیل دست داشتن در اختلاس بزرگ اکنون در جزایر گمنام فراری است هیچ گاه سخن نمی گویید و دم فرو بسته اید.

و محبوبیت حضرت عالی در میان عموم مردم؟ اگر در چنین رویای شیرینی هستیدباید بگویم که خیر، این نمایشی که برگزار کردید نه تنها حماسه ای غرور آفرین نبود بلکه تراژدی غم باری بود در رثای جمهوریت برباد رفته نظام مقدس جمهوری اسلامی. آیا برگزاری انتخابات در شرایطی که بخش عمده ای از منتقدان جریان حاکم با در زندان هستند و یا با احکام حبس روبرو هستند و احزاب مستقل منحل و توقیف شده، هیچ روزنامه و رسانه آزادی حق اظهار نظر و انتقاد ندارد، امری افتخار آفرین است؟ اینکه حضرت عالی چند روز مانده به انتخابات داد سخن سر دهید و میزان مشارکت را پیش بینی بفرمایید و همان شود که باید، مایه مباهات است؟ خیر؛ اگر چنین بود و در دنیا بابت برگزاری چنین انتخابات هایی نشان افتخار به رهبران می دادند که بایستی بیشترین مدال افتخار را بر روی سینه صدام معدوم و حسنی مبارک مخلوع جستجو کرد. برگزاری چنین انتخابات هایی اگر مشروعیت آفرین بود که هیچ گاه بهار عربی به راه نمی افتاد و لرزه بر تن دیکتاتورهای خاورمیانه نمی انداخت.

جناب آقای خامنه ای

امروز که در حبسم و ضعف ناشی از اعتصاب غذا را تحمل می کنم یکی از عمده ترین دردهایی که قلبم را می فشارد حبس و حصر رهبران جنبش سبز و وضعیت جناب مهندس موسوی و همسر دانشمند و گرانقدرش سرکار خانم زهرا رهنورد و همچنین حجت الاسلام مهدی کروبی است. به صراحت عرض می کنم که آنچه با این بزرگواران کردید لکه ننگی است که تا ابد از دامان شما و مجموعه حلقه به گوشتان پاک نمی شود. من می دانم که هنوز به جهت حفظ ظاهر هم شده در محل کار و بیت خود تصویری از حضرت امام راحل بر روی دیوار نگاه می دارید اما نمی دانم که چگونه شرم نمی کنید وقتی به این تصویر نگاه می کنید در حالی که نزدیکترین و محبوب ترین یاران حضرت امام را یا چون آقایان موسوی و کروبی در حصر و حبس کرده اید یا چون سید مظلوم خاتمی و یا روحانی شجاع و انقلابی جناب آقای هاشمی رفسنجانی آماج تهمت ها و حملات اعوان و انصارتان قرار می دهید کسانی که به شک به مراتب نسبت به شما در شکل گیری و پیروزی انقلاب و در دوره مبارزه علیه استبداد پیشگام تر بودند.

و فی الحال نیز دلبستگی بیشتری نسبت به جنابعالی به آرمان های اولیه انقلاب و امام و خواست و اراده ملی دارند. دائما دم از خط امام می زنید اما عملکردتان چیزی جز عقده گشایی نسبت حضرت امام و نزدیکان آن رهبر مردمی نیست. آیا فراموش کردید همین آقای هاشمی که امروز در زمره خواص بی بصیرت است نقشی عمده و بی بدیلی در انتخاب شما به رهبری داشت؟ بر شاخه نشسته و بن می برید؟ اکنون آقایان جنتی، احمد خاتمی و مصباح یزدی خواص با بصیرت شما شده اند؟ چرا نظر حضرت امام را در خصوص برخی از این خواص بیان نمی فرمایید تا معلوم شود ادعای در خط حضرت امام بودن حضرت عالی تا چه پایه واقعی و جدی است؟

من به شما مشفقانه توصیه می کنم که کینه و حسادتی که نسبت به جناب میرحسین موسوی در دل داشتید و در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر و با مشاهده میزان محبوبیت ایشان در دل توده های مردم آن هم پس از بیست سال سکوت، صد چندان شد از قلب خود بیرون کنید و باور بفرمایید که شاید بتوان نام «میرحسین موسوی» را از روی برگه های رای میلیون ها ایرانی بیرون کشید اما علاقه ای را که نسبت به این خدمتگذار صدیق و قهرمان مبارزه با استبداد و دروغ در قلوب ملت رسوخ کرده نمی توان با سرکوب و تهمت و یاوه گویی از دل ها زدود.

جناب آقای خامنه ای

در پایان این نامه سرگشاده می خواهم بگویم آنچه که امروز نجات بخش شما خواهد بود «شجاعت» است. شجاعت در پذیرش اشتباه، شجاعت در پذیرش خواست و اراده ملت و از همه مهمتر شجاعت در مقابل هوس قدرت و مقام. شاید برای کوتاه مدت بتوان بر پاره ای از امور سرپوش گذاشت اما به زودی همه واقعیت ها آشکار و در معرض داوری افکار عمومی، تاریخ و در مرحله بالاتر ذات اقدس الهی قرار خواهد گرفت که هیچ چیز نزد او پوشیده و مستور نیست برای شما بدنامی دارد که بگویند در برابر آنها که دشمنان خارجی و استکبار بین المللی می نامید پس از مدتی فشار تحریم و تهدید تن به گفتگو و مصالحه می دهید و اما در برابر ملت خود حاضر به خضوع و گفتگو با نمایندگان واقعی آنها نیستید و در سرکوب آنها بی پروا عمل می کنید.

اینک شما بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارید، یک راه همسویی با اراده ملت و احترام به حق انتهاب آزادانه آنان بر سرنوشتشان است و انتخاب دیگر تقابل با ملتی است که طی ۱۵۰ سال گذشته خیزش و انقلاب را در مقابل حاکمیت فردی و تحمیل اراده سلطانی سامان داده و به سرانجام رسانده است؛ فرصت را دریابید چه بسا که در آینده با الزام ها روبرو شوید نه با انتخاب ها.

وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (در متن نامه ذکر نشده اما مربوط به سوره بقره آیه ۲۰۴ است)

سوخته نظام و انقلاب

محمدرضا معتمد نیا

اعتصاب کننده غذا

زندان اوین

قتل عبدالرحمن برومند از زبان دخترش،رویا برومند


خانواده عبدالرحمن برومند در بیستمین سالروز ترور این فعال سیاسی به «روز» گفتند که با گذشت 20 سال، پرونده ترورآقای برومند باز است و هرگز مشمول مرور زمان نخواهد شد تا وقتی که عدالت به اجرا درآید.


رویا برومند، دختر عبدالرحمن برومند در مصاحبه با «روز» گفت که عدالت و حساب پس دادن و جوابگویی از سوی قاتلان فعلا امکان پذیر نیست اما گفتن حقیقت، تهیه سند و گذاشتن ابعاد جنایات رژیم در مقابل افکار عمومی و آگاهی بخشی، امکان پذیر است و این قدرت ماست.

عبدالرحمن برومند، فعال سیاسی و رئیس هیات اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران روز 29 فروردین 70 در پاریس و در مقابل آسانسور منزل مسکونی خود با ضربات چاقو به قتل رسید. ترور وی سه ماه پیش از ترور شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر ایران در دوران پهلوی صورت گرفت.

عبدالرحمن برومند یکی از قربانیان ترورهای سیاسی و حذف مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در خارج از کشور است و خانواده او می گویند با حذف فیزیکی، تفکر و اندیشه کسی از بین نمی رود و خشونت راه مقابله با مخالف نیست.

مصاحبه «روز» با خانم برومند را در ذیل بخوانید که می گوید با گذشت 20 سال پرونده شکایت خانواده او همچنان در مرحله تحقیقات است اما هیچ شکی نیست که کار جمهوری اسلامی بوده و پلیس فرانسه از قبل به آقای برومند گفته بود که نامش در لیست ترور جمهوری اسلامی است.

خانم برومند، پدر شما از نخستین قربانیان ترورهای سیاسی در خارج از کشور بودند؛ ممکن است برگردیم به 20 سال پیش و از آن روزها بگویید؟

قبل از پدر من، آقای قاسملو را در اتریش کشته بودند؛ در ترکیه و پاکستان هم طی سالها کسانی ترور شده بودند. کشتن رهبران اپوزیسیون جمهوری اسلامی در دهه 60 شروع شد و پدر من اولین کسی نبود که مورد هدف قرار گرفت؛حتی در سالهای 79 و 80 میلادی هم کسانی کشته شده بودند. خیلی اتفاقات آن سالها افتاده که ما نمیدانیم. وقتی آقای قاسملو کشته شد یا در کردستان عراق، تعدادی کشته شدند ما اصلا این ترورها را مرتبط نکردیم و فکر کردیم جمهوری اسلامی در صدد حذف فیزیکی و ترور گروههایی است که مسلحانه با رژیم مبارزه میکنند.

یعنی بااینکه افراد دیگری توسط جمهوری اسلامی ترور شده بودند اما انتظار نداشتید و تصور نمیکردید سراغ پدر شما بیایند و پدر شما یکی از قربانیان ترورهای سیاسی باشد؟

همیشه این انتظار را داشتیم نه اینکه آن سال بخصوص که پدرم ترور شد چنین تصوری را داشته باشیم. در طول دهه 60 چندین بار پلیس فرانسه به پدر من گفته بود که در لیست ترور جمهوری اسلامی قرار دارد. پدرم آن مدت یک بادیگارد داشت که با او این طرف و آن طرف می رفت اما می گفت این راه صحیحی نیست، بخواهند بکشند بادیگارد را هم می کشند و انسان دیگری هم کشته می شود. می گفت تنها راه این است که شب ها ندانند کجا می خوابی مثل عرفات و دیگرانی که زندگی مخفی داشتند اما پدر من حاضر به زندگی مخفی نبود. حتی پلیس فرانسه جلیقه ضد گلوله ای به او داده بود که همان طور آویزان مانده بود و استفاده نمیکرد. یک هفت تیر هم به پدرم داده بودند اما تصور اینکه پدرم آن هفت تیر را در دست بگیرد عجیب بود. با توجه به هشدار های پلیس فرانسه خب این انتظار همیشه بود اما اینکه آن موقع چنین اتفاقی بیفتد، نه واقعا چنین انتظاری آن موقع نداشتیم و وقتی خبر را به من دادند اولین چیزی به به ذهنم خطور کرد و گفتم این بود که چرا؟ در اصل من فرانسه نبودم آن زمان و وقتی خبر را دادند مثل آدمی که تصادف کرده گیج بودم اما اولین سئوالی که داشتم این بود که چرا؟

آیا پاسخی هم برای این چرایتان پیدا کردید؟

بله. فکر میکنم این ترورها در حقیقت ترورهای پیشگیری بود چون نهضت مقاومت ملی در آن زمان، فعالیت زیادی نداشت یعنی قوی ترین دوران فعالیت اش نبود. شاید اواسط دهه 60 اگر چنین می کردند زیاد سئوال ایجاد نمی شد اما در آن زمان واقعا سئوال بود اما به مرور دریافتم که جمهوری اسلامی برای پیشگیری دست به چنین ترورهایی زده.

پیشگیری از چی؟

شما نگاه کنید سران مخالفین جمهوری اسلامی یا کسانی که در ترکیه ساماندهی میکردند و با داخل کشور ارتباط داشتند ترور شدند، کسانی که در سال 67 امکان توبه به هیچ شکلی را نداشتند در زندان ها اعدام شدند. کسانی که طی چندین سال ناپدید شدند، تمام آنها انسان های تاثیر گذاری بودند. وقتی بحران 18 تیر شد یا بعد از کشته شدن شوان قادری، کردستان شلوغ شد؛ یا اعتراضات و درگیریهای بعد انتخابات 88 و بحران های دیگری که در مقاطعی در کشور ایجاد شده کسانی که بتوانند در خارج از کشور سامادنهی ایجاد کنند و باعث همبستگی شوند و به داخل کمک برسانند نبودند. در اصل ترورها و کشتارهای هدف مند، یک نوع سیاست پیشگیری بوده؛ سران رژیم میدانستند جنگ که تمام شود سالهای بعد از جنگ دیگر وضعیت اضطراری زمان جنگ تمام می شود و مجبورند فضای به شدت بسته آن موقع را کمی باز کنند، تجارت شروع می شود و فضا کمی تغییر میکند لذا برای پیشگیری، مخالفان سرسخت خودشان را به انواع مختلف از بین بردند. اگر توجه کنید وجه مشترک زیادی بین کسانی که کشته شدند نیست جز اینکه سرسخت هستند و امید خرید آنها و همکاری با آنها نیست و امید اینکه دست از تلاششان بردارند نیست لذا آنها را حذف فیزیکی کردند.

خانم برومند برگردیم به 20 سال پیش. پدر شما چگونه به قتل رسید؟

در بعد از ظهر روز 18 آوریل 91 موقعی که به منزل بازمی گشتند در راهرو و جلو در آسانسور با ضربات چاقو کشته شد. به گفته پلیس فرانسه این ضربات خیلی تخصصی بوده و به جاهای خیلی حساس بدن پدرم خورده بود.

تا جایی که میدانم قاتل یا قاتلان پدر شما دستگیر نشدند درست است؟

بله. پلیس فرانسه، پدرم را قربانی تروریسم حساب کرد و هیچ شکی نبود که ترور کار جمهوری اسلامی بوده اما متاسفانه چیز زیادی پیدا نشد. آن موقع اصولا کسانی که این نوع ترورها و قتل ها را برنامه ریزی میکردند در صحنه قتل اثری بر جای می گذاشتند چون هدف ترور همانقدر که از بین بردن قربانی بود ارعاب اطرافیان هم بود. اما در مورد پدرم هیچ اثری نگذاشته بودند شاید برای اینکه کسانی که در قتل پدرم دست داشتند برنامه ریزی قتل دکتر بختیار را هم داشتند.

شاپور بختیار سه ماه بعد از پدر شما ترور شد. اشاره شما به این است که عوامل ترور پدرتان، چون قصد ترور آقای بختیار را هم داشتند هیچ اثری از خود بر جای نگذاشته بودند؟

بله احتمالا چنین مساله ای بوده. چون درست سه ماه بعد از پدر من، آقای بختیار ترور شد.متاسفانه دولت فرانسه هم اصراری نداشت که با دولت ایران به خاطر قتل چند مهره مخالف جمهوری اسلامی، درگیر شود و نهایتا سیاستمداران فرانسوی تمام تلاش خود را کردند که پرونده ها بی سر و صدا، فراموش شوند. البته آقای بختیار در فرانسه شناخته شده و محبوب بود و خیلی مشکل بود بتوانند پرونده او را مسکوت بگذارند اما پدر من بی سر و صدا بود و بیشتر آدم پشت پرده بود و زیاد شناخته شده نبود برای همین زیاد اصراری نکردند. احتمالا هم خیلی مدرکی نبود که بتوانند دنبال کنند. اما خب سالهای بعد هر موقع کسی از مسئولان نظام یا از رده های مختلف سپاه از جمهوری اسلامی می برید و به خارج می امد و اطلاعاتی میداد ما تلاش میکردیم که پلیس فرانسه از آنها سئوال کند ولی پلیس فرانسه علاقه ای به پی گیری نداشت. هر وقت وکیل ما به پلیس فرانسه خبر میداد که مثلا فلانی آمده خارج از کشور و اطلاعات هم میدهد از او سئوال کنید پلیس فرانسه استقبالی نمیکرد.

خانم برومند خانواده شما شکایت کرد. این شکایت چه شد؟ آیا هیچ وقت دادگاهی تشکیل شد؟

بله ما شکایت کردیم اما باگذشت 20 سال پرونده ما همچنان در مرحله تحقیقات است. دولت ها را نمی شود دادگاه برد باید شخصی مشخص باشد که به دادگاه برد که شخص مشخصی نداشتیم. نتیجه تحقیقات پلیس فرانسه را هم تاکنون به ما نگفته اند و ما چیزی نمیدانیم. اما تا وقتی که عدالتی نباشد این پرونده برای ما باز است و برای خانواده ما شامل مرور زمان نمی شود. در اصل تمام خانواده هایی که عزیزی از دست داده اند با ما همدل هستند که اجرای عدالت باعث تسکین می شود.

با گذشت 20 سال، یعنی در واقع با محاکمه قاتلان پدرتان فکر میکنید عدالت اجرا خواهد شد؟

من قبل از اینکه پروژه بنیاد و یادبود امید را داشته باشیم اینطور فکر میکردم اما هر بار که داستان یک اعدام یا سرنوشت یک قربانی را کار میکنم برای من یک آرامش عجیبی دارد. وقتی آرامش خانواده این قربانی را می بینم که عزیزی را از دست داده اند و می گویند که خوشحالند که عزیزشان فراموش نشده. همین به ما هم آرامش میدهد. چون عدالت و حساب پس دادن و جوابگویی از سوی قاتلان فعلا امکان پذیر نیست اما گفتن حقیقت، تهیه سند و گذاشتن ابعاد جنایات رژیم در مقابل افکار عمومی و آگاهی بخشی، امکان پذیر است و این قدرت ماست.

اشاره کردید به بنیاد. بنیاد عبدالرحمن برومند که پس از ترور پدرتان راه اندازی کردید. ترور پدرتان باعث راه اندازی این بنیاد شد؟

وقتی پدرم کشته شد من احساس ضعف عجیبی میکردم، نه تنها یک عزیز را از دست داده بودم بلکه مرتبا خودم را سرزنش میکردم که چرا زیاد وقت نگذاشتم. پدرم از ادبیات و تاریخ ایران خیلی میدانست و خیلی اطلاعات داشت و من خیلی بیشتر می توانستم از بودنش استفاده کنم اما همیشه درگیر کار بودم. وقتی پدرم ترور شد مدام خودم را سرزنش میکردم و احساس ضعف و ناتوانی شدید داشتم ولی احساسم این بود که اطلاع رسانی و اجازه ندادن به فراموشی عزیز از دست رفته این ضعف را از بین می برد. در واقع از قبل چنین برنامه ای نداشتیم بعد از قتل پدرم هم برنامه به این صورتی که الان می بینید نبود. ما دهه 60 کتابی منتشر کردیم، یعنی نهضت مقاومت ملی منتشر کرد، که ما و چندین نفر دیگر از جوانان و دانشجویان وقت گذاشتیم. از روزنامه های آن موقع اسامی کسانی را که اعدام و کشته می شدند و اتهام آنها را جمع آوری کردیم بدون اینکه برایمان مهم باشد از چه گروهی هستند. به فرانسه و سپس به انگلیسی ترجمه کردیم و منتشر شد. همه جا می بردیم و آن موقع برایمان روشن شد که نه سیاستمداران غربی و نه اپوزیسیون جمهوری اسلامی علاقه ای ندارند که به حقوق بشر توجه کنند. خودمان را خیلی تنها احساس کردیم و رفتیم دنبال تحصیل مان. متوجه بودیم که هر گروهی، شهدای خودش را فقط به حساب می اورد و به فکر بقیه نیست و کسی اصلا به فکر کسی که مثلا به خاطر لواط کشته شده یا به خاطر فحشا کشته می شود نیست. از نظر تئوری در ذهنمان بود که باید به خانواده ها فضای دفاع از عزیزان شان را داد و نباید فراموش کرد و باید مستند کرد. وقتی پدرم کشته شد دیگر فقط تئوری نظری نبود من با گوشت و پوست و استخوانم درد را حس میکردم و اینکه چرا وقتی کسانی که عزیزشان کشته شده از فراموش کردن آن عزیز، عصبانی می شوند. بعد متوجه شدیم که با آمدن اینترنت به ایران با نسل جدیدی مواجه هستیم؛ نسلی که با نسل های قبلی متفاوت است اعم از دانشجو و روزنامه نگار و… که در زنجیر ایدئولوژی نیست و دنیای دیگری میخواهد؛ دنیایی که خشونت کمتر باشد و این نسل حرف از حقوق بشر و دموکراسی میزند. فکر کردیم اکنون مخاطب جدیدی داریم که می فهمد و به اینترنت هم دسترسی داریم پس این پروژه را راه انداختیم.اما نطفه اش از قبل ها در ذهن ما بود.

و شد بنیاد عبدالرحمن برومند یعنی به نام پدرتان.

اسم پدرمان را گذاشتیم نه برای اینکه از پدرم یک ابرمرد بسازیم فقط برای اینکه کسانی که ناجوانمردانه ترور می کنند بدانند با حذف فیزیکی، تفکر و اندیشه کسی از بین نمی رود و خشونت راه مقابله با مخالف نیست. رژیم جمهوری اسلامی چون حرف بهتری در مقابل حرف مخالفان خود ندارد دست به حذف مخالفان میزند و خواستیم بگوییم با حذف، تفکر از بین نمی رود و اندیشه ها زنده است.

خانم برومند پدر شما یک سیاستمدار بود که ترور شد اما از زاویه دیگری که نگاه کنیم یک پدر بود. یک همسر بود و یک انسان. این 20 سال به شما به عنوان کسی که پدرتان را از دست داده اید چگونه گذشته؟

پدر و مادر، عزیزترین کسانی هستند که هر کسی در زندگی دارد و نبودنشان همیشه بار غمی بر دوش آدمی میگذارد. نوع مرگ هم خیلی مهم است. با کشته شدن پدرم من احساس کردن قسمتی از من کنده شده و همیشه نبودنش، احساس می شود و هیچ وقت نیست که یادم نباشد. حول و حوش روزهای ترورش که میرسد حواسم هم به آن تاریخ نباشد اما حالم خوب نیست و به هم می ریزم. پدر من 63 سال داشت و ممکن بود 20 سال دیگر زنده باشد و بچه های فرزندانش را یکی پس از دیگری ببیند که ندید. برادر کوچک من که جسد خون آلود پدرم را دیده بود نمیدانم چگونه با این صحنه زندگی میکند. خانواده ما کاملا به هم ریخت و دیگر آن خانواده سابق نبوده و نیست. پشت مان خالی شد. من همیشه میدانستم که اگر بخواهم به جایی تکیه کنم پدرم است همیشه بوده اما دیگر نیست و این خیلی اذیت کرده و میکند و…

و سالها بعد از ترور و حذف مخالفان توسط جمهوری اسلامی، این بار و پس از انتخابات شاهد بودید که نه در پشت دیوارها و مخفیانه بلکه علنی و در خیابان ها معترضان را به گلوله بستند. خانم برومند این چه حسی در شما ایجاد میکرد؟

حس ما متفاوت با حس سایر مردم بنود پای مونیتور کامپیوتر اشک می ریختیم و با اینکه خیلی دردناک بود اما امید هم بود، چون زمانی که پدر من و سایرین را کشتند همه چیز تاریک بود هیچ امیدی نبود همه چیز بسته بود و هیچ صحبتی از انها نمی شد زندگی در تبعید آسان نبود اما بدتر از همه نداشتن امید بود اما وقتی مردم با آن جمعیت عظیم در نهایت صلح و آرامش به خیابان ها آمدند و در مقابل خشونت ایستادند امید زیادی ایجاد شد اینکه جامعه بین المللی دارد مستقیم می بیند این اتفاقات را و مشروعیت رژیم از بین می رود؛ اینکه مردم بسیاری طرفدار تغییر شده اند، اینها امیدها را زنده کرد. سالهای 59 و 60 و 62 جوانانی را که در خیابان ها کشته شدند کسی ندید و جز پاک شدن خاطره از جمعی ما سونوشت دیگری نیافتند اما این بار به خاطر تکنولوژی اینطور نشد و همه دنیا دیدند. مردم خودما هم دیدند هر آنچه که سالهای سال ندیده بودند. فقط می گفتم کاش پدرم زنده بود و می دید حرفهایی که او و دیگر عزیزانی که ترور شدند می زدند و به خاطر آنها هم حذف فیزیکی شدند اکنون حرف اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران است؛ دموکراسی، آزادی احزاب، آزادی بیان و حرف های دیگری که اگر آن موقع گوش شنوایی نداشت الان اما میلیون ها نفر فریاد می زنند.

سپاسگزارم؛اگر صحبتی در پایان دارید بفرمایید.

یکی از دردناک ترین مسائل برای قربانیان این است که عزیزشان را از دست داده اند ولی جامعه و اطرافیان نخواهند بدانند و جامعه بخواهد فراموش کند. اما من اکنون امید دارم که با گذشت زمان، جامعه و مردم ما بفهمند منافع تک تک ما، منافع جامعه است و از یاد بردن و یا قبول نکردن اتفاقاتی که افتاده و جنایاتی که صورت گرفته مثل این است که شما منزلتان را جارو کنید و گرد و خاک را زیر فرش بریزید و پنهان کنید، نه تنها از بین نمی رود به مرور سر باز می زند و خود شما را اذیت میکند. فکر نکنیم که با فراموش کردن و دوری کردن، امنیت خانواده مان تامین می شود در جامعه خشونت زده هیچ کسی در امنیت نیست چه فعال سیاسی باشد چه روزنامه نگار یا فعال مدنی و فعال حقوق بشر و چه اصلا هیچ فعالیتی نداشته باشد. دلم میخواهد نوشته شود که ما به عنوان جامعه و افراد جامعه در قبال قربانیان مسئولیت داریم.

18 apr. 2012

همه چیز در قاموس اسلامِ ، اجباری است!



به گزارش دویچه وله فارسی؛ به نقل از مقامات آلمان تا کنون در ۳۸ شهر این کشور‌ قرآن رایگان توزیع شده است. توزیع‌کنندگان قرآن رایگان گروهی از اسلام‌گرایان تندروی سلفی هستند که با شعار “بخوان” (به آلمانی: !Lies) قصد دارند ۲۵ میلیون نسخه قرآن را در سراسر آلمان بطور رایگان توزیع کنند. مبتکر این حرکت فردی به نام ابراهیم ابوناجی ساکن شهر کلن است.

با آغاز این حرکت روزنامه‌نگارانی که بطور انتقادی مطالبی درباره سلفی‌ها منتشر کرده بودند، از سوی افراط ‌گرایان مورد تهدید قرار گرفتند. در پی افشای این تهدید‌ها چاپخانه‌ای که مسئول تهیه نسخه‌های قرآن به زبان آلمانی بود، انصراف خود را از ادامه کار اعلام کرد. بنا بر گزارش رسانه‌های آلمانی تا کنون حدود ۳۰۰ هزار نسخه قرآن در شهرهای مختلف این کشور توزیع شده است.

خانم رهگذری که بچه‌ای در بغل دارد به گزارشگر دویچه‌وله می‌گوید: «مسلمانان بسیار معتقدند. به همین دلیل هم می‌شود [با دستورات دینی] افکار آنها را تحریف کرد.» او ادامه می‌دهد: «این فقط حرف من نیست؛ اینها را باید بیرون کرد. من نمی‌د‌انم دخترم را به چه مدرسه‌ای باید بفرستم که همکلاسی‌هایش فقط آلمانی باشند. اینها سطح فرهنگ ما را پایین می‌آورند

فرتور چهره محمد ابن عبدالله را نشان می دهد؛ ماهیت راستین محمد نیز همچون چهره ایست که در فرتور می بینید. وی انسانی خشونت طلب و تروریست بوده و هزاران هزار نفر به دستور وی کشته شده اند. امروزه پیروان حقیقی محمد ابن عبدالله نیز دنباله راه هولناک وی را گرفته و به ترور، کشتار و ترساندن سایر مردمان جهان می پردازند.

او سپس در حالی که بچه را در بغل جابه‌جا می‌کند، می‌پرسد: «قرآن به چه درد من می‌خورد؟ من نه قرآن لازم دارم، نه انجیل در خانه دارم نه هیچ کتاب مقدس دیگری.» یک خانم مسن که به دکه نزدیک می‌شود، چهره در هم می‌کشد و می‌گوید: «هر کس دین و اعتقاد خودش را دارد. اگر کسی دوست داشته باشد در مورد دین دیگری اطلاعات بیشتری داشته باشد دنبال آن می‌رود. اما با این روش نباید کسی را مجبور کرد.»

خانمی که در آن‌سوی میدان در میان میوه و سبزی کار می‌کند، به گزارشگر می‌گوید: «این مردان جوان ریش‌دار اغلب بی‌کار ایستاده‌اند. به زور که نمی‌توانند دست مردم چیزی بدهند.» سلفیان‎ که از تندروترین جریا‌ن‌های اسلامگرایان افراطی محسوب می‌شوند، در خطابه‌های خود آشکارا بر رنج و عذاب جهنم برای “کفار” تأکید می‌کنند و تبلیغات بسیاری در این مورد انجام می‌دهند.

کلودیا دانچکه، اسلام‌شناس از “بنیاد فرهنگ دموکراتیک” آلمان، در مورد سلفیان می‌گوید: «مشخصه سلفیان اعتقاد آنان به دوگانگی در جهان است.» او در توضیح سخن خود می‌گوید: «به عقیده آنها همه چیز به “حق” یا “باطل”، “خیر” یا “شر”، “سفید” یا “سیاه” تقسیم می‌شود. حد وسطی وجود ندارد. و تنها کسانی که این راه مذهبی را دنبال می‌کنند می‌توانند بخت راه یافتن به بهشت را داشته باشند.»

همانطور که خواندید، حتی تبلیغ دین در اسلام و به دست مسلمانان نیز به صورت اجباری صورت می گیرد، ایشان مردم و رهگذرانی که کمترین علافه ای به شناخت اسلام کشتارگر ندارند را مجبور می کنند تا یک جلد قرآن را گرفته، به خانه رفته و مشغول مطالعه شوند. مسلمانان برای تبلیغ دین ضد انسانی شان، به ناچار به دروغ نیز متوسل می شوند.

مبلغین مذهبی، به مردم دروغ گفته و اسلام را “دین صلح و دوستی” معرفی می نمایند؛ به راستی که دروغ و مغلطه ای از این بزرگتر وجود ندارد چرا که اسلام دین کشت و کشتار، خون و خونریزی و اساس اسلام در ضدیت با انسان دوستی و مهربانی است.

فرتور مسلمانان تروریست خردباخته را نشان می دهد، این مسلمانان روزی ۵ بار نماز خوانده و حتی یک روز، روزه عقب افتاده ندارند. ایشان همواره وضو داشته و تنها کتابی که می خوانند قرآن است. این ها مسلمانان واقعی هستند که کارشان کشتار هر چه بیشتر نا مسلمانان است. این فرتور خود نشان از میزان «صلح و دوستی» موجود در اسلام دارد.

یک نگاه گذرا به این مکتب انسان ستیز که کلمه “قتل” در کتاب به اصطلاح آسمانی آن ۱۷۰ مرتبه تکرار شده است، نشان میدهد که کمتر کسی بوده و هست که خطی و کلامی در رد و انتقاد آن بنویسد و به شکلی مورد حمله آخوند ها و مسلمانان قرار نگیرد و کشته نشود.

هر آنکه مخالفتی با مسلمانان کرده و نقدی بر قرآن و دستورات ارتجاعی اش نوشته، به دست بندگان الله مدینه ترور گشته و یا تهدید به قتل شده و مورد اذیت و آزار قرار گرفته است؛ چگونه می توان چنین دینی که تاب شنیدن سخن مخالف را ندارد و هر مخالفی را کافر، ملحد، محدور الدم، نحس و… می خواند و دستور به کشتن آنان را می دهد را “دین صلح و دوستی” خواند؟

اسلام دین زور، تهدید، قتل و شکنجه است. اسلام مکتبی ضد انسانی و ارتجاعی و تمامی قوانینش عین عقب افتادگی است و همه چیز در چهارچوب این آیین پلشت، اجباری می باشد؛ نماز خواندن اجباری، روزه گرفتن اجباری، مسلمان بودن و مسلمان باقی ماندن تا پایان عمر اجباری، حجاب اجباری، پول به امام و آخوند دادن اجباری و در یک جمله، همه چیز اجباری است.