4 feb. 2014

روحانیون و قدرت



جنگ ایران و روس در دوره قاجار، زمینه های اجتماعی تازه ای برای افزایش قدرت روحانیون در کنترل حکومت ها فراهم آورد. فتحعلی شاه برای بسیج مردم علیه لشگر کشی های روس به پشتیبانی و حمایت روحانیون نیاز داشت. مجتهدان با حکم جهاد علیه کفار روس به حمایت شاه برخاستند. این یک فرصت تاریخی را به روحانیون داد که در سرنوشت سیاسی کشور مداخله فعال داشته باشند و کم کم شاه و قدرت حکومت را در قبضه حمایت و اقتدار خود بگیرند. چنین تجربه ای هم به حکومت گران و هم به خود روحانیون فهماند که مجتهدان شیعه تا چه اندازه قدرت دارند. 

در دوره قاجار تا پیش از حکومت ناصرالدین شاه، قدرت این مجتهدان تا بدان جا رسید که نه تنها در امور داخلی ایران مداخله میکردند بلکه با خارجی ها هم علیه حکومت ایران زد و بند میکردند. (ملا احمد نراقی نظریه پرداز ولایت فقیه بود و سید شفتی که در اصفهان داعیه حکومت در سر داشت و با تحریک انگلیس به فکر خودمختاری هم افتاده بود که البته با لشگر کشی محمد شاه بساط او بر چیده شد)

در دوره ناصری و پس از ان قدرت روحانیون و مراجع تقلید به طرز عجیبی باز هم گسترش یافت و رنگ و بوی سیاسی بیشتری به خود گرفت. در شهرهای بزرگ حاکمان واقعی مجتهدان بودند و صرفا هم به قدرت سیاسی محدود نمیشد. از لحاظ اجتماعی تا ایجاد دادگستری و محاکم عدلیه در دست اینان بود تا جایی که بین "حکومت شرع" و "حکومت عرف" بر سر مرافعات مردم و نحوه قضاوت اختلاف ایجاد میشد. 

در جریان انقلاب مشروطه نیز روشنفکران (از هر نوع) در مبارزه با استبداد قاجار و در جهت برپایی نظام پارلمانی در ایران رهبری روحانیون را در انقلاب پذیرفتند. چون نفوذ کلمه اینان را در مردم میشناختند، از یک سو مشروطیت و دست آوردهای ان را با موازین شرع تطبیق و مفاهیم ان را به مفاهیم شرعی تقلیل دادند و از سویی دیگر برای مشروعیت بخشیدن به خاست ها و مبارزات سیاسی خود در پس روحانیون ایستادند تا کار مبارزه سیاسی را به پیش ببرند. اما با برقراری نظام پارلمانی قدرت سیاسی و اجتماعی روحانیون باز هم مسله آفرین شد و در عمل از عوامل اصلی شکست مشروطیت در ایران بود.

تجربه خام همان مشروطیت در همان دوره کوتاه نشان داد که مداخله دین ورزانه روحانیون در اداره سیاسی جامعه به نفع مشروطیت نبود. مداخلاتی که بیشتر بر اساس قدرت شرعی صورت میگرفت و نه موازین سیاسی دموکراسی.

مجد السلام کرمانی که زمانی رییس طلاب حوزه اصفهان بود و از مشروطه خواهان به نام مینویسد: " ورود آنها (روحانیون) به مجلس دو عیب بزرگ داشت، یکی آنکه عنوان مشروطیت را که به کلی خارج از امور دیانت بود، داخل در امور دیانت کردند و مثل سایر مسائل شرعیه رای و عقیده علما را در ان مدخلیت دادند..."

همچنین میگوید " یکی از اسباب انحطاط مجلس ورود آخوندها بود در او، و اگر یک مرتبه دیگر مجلس و مشروطیت در این مملکت پیدا شد، حتما باید مراقب باشند جنس عمامه به سر را در مجلس راه ندهند، اگر چه با عنوان وکالت هم باشد، والسلام."

سردار سپاه، رضا شاه بعدی، زمانی از راه رسید که ایران خسته از همه افت و خیزها تشنه امنیت و آرزومند یک حکومت مقتدر مرکزی بود. او قهرمان توانمند و مقتدر مشروطیت بود که توانست دو خواست مهم مشروطیت ایران، یعنی ایجاد حکومت مقتدر مرکزی و مدرن ساختن جامعه سنتی عقب مانده را با همه تناقضاتی که در مدرنیسم و تجدد ایرانی وجود داشت به پیش ببرد و در ظرف مدت بیست سال چهره جامعه ایران را به کلی دگرگون ساخت. او با اقتدار توانست قدرت شرع و روحانیون را محدود کند و حکومتی مدرن و غیر مذهبی را با همه ملزومات ان بنا نهد.

حال با چنین پیشینه و تجربه تاریخی از جنس عمامه به سر، سوال اینجاست که چطور انقلابیون سال ۵۷ باز به مراجع شیعه روی آوردند برای پیشبرد اهداف سیاسی خود. آیا روشنفکران ان دوره توان مطالعه مسائل هفتاد سال پیشتر از خود و تجزیه و تحلیل ان را نداشتند؟ آیا نمیتوانستند به جای تکیه بر روحانیونی که جز خیانت، تاریخ چیزی از آنها به خاطر ندارد، به قانون و دستاردهای مشروطیت تکیه کنند و در جهت اصلاح نواقص برایند؟ آیا علت را باید در بیسوادی و بی اطلاعی روشنفکران ان دوران جست یا در منافع شخصی آنان؟ 


۱. مطالب تاریخی برگرفته از کتاب مشروطه ایرانی به قلم ماشاء الله آجودانی میباشد .
۲. درمطالب بعدی نمونه های مفصلی از خیانت های روحانیون به ایران و ایرانی در این صفحه منتشر خواهد گردید.  


1 kommentar:

Anonym sa...

آقا پیمان گرامی ـ مرسی
پیشنهاد میکنم 1/ دوزخ سازان ـ خانم هما ناطق 2/(تاریخ معاصر 4جلدی یحیی دولت آبادی) و هم حتمن بخونی ـ موفق باشیدـ جانان