3 feb. 2014

نامه حمید بابایی از شکنجه گاه اوین








حمید بابایی دانشجوی مقطع دکترا در دانشگاه لی یژ بلژیک که پس از ورود به ایران، به اتهام جاسوسی بازداشت و به شش سال حبس محکوم شده است،  در نامه ای از روندهای موجود در دستگاه های امنیتی انتقاد کرده و میگوید اینجا خبری از اعتدال و تدبیر و امید نیست. 
اينجا مردمانى زحمتکش و مغزهايى مشکل گشا مورد بى مهرى قرار گرفته اند و با احکامى ظالمانه محبوس اند.

متن کامل نامه آقای حمید بابایی به شرح زیر است:
همه جاى ايران سراى من است حتى اگر خاکى از آن اوين باشد

در طى مسافرتى که به ايران داشتيم وقايع ناگوار و غير انسانى برايمان رقم خورد و مسافرت و تعطيلاتمان تبديل به يک تراژدى غمبار براى خودم و همسرم گشت. و دستگاه اطلاعاتى با رفتار سرشار از رأفت اسلامى خود، استقبالى گرم از خودم و همسرم به عمل آورد.

آنچه در اين مدت از نحوه برخورد وزارت اطلاعات متوجه شدم اين است که اين نهاد امنيتى بسيار درمانده، دستپاچه و ناتوان از احاطه بر بسيارى از مسائل بوده و اقدامات و تصميمات نادرست و رايج در ساير ارگان هاى کشور، در اين وزارت خانه نيز رواج دارد اين نهاد امنيتى عدم توانايى خود را با ارعاب و محکوم کردن مردم پوشش مى دهد و با زندانى کردن افراد بى گناه قدرت نمايى مى کند تا ايجاد ارعاب و ترس کند. حتى بسيارى در اين بين قربانى مى شوند تا براى سايرين ايجاد ترس و ارعاب شود.

به راستى که کشور عزيزمان غرق در هرج و مرج شده است. براى مردمى با چنين فرهنگ غنى و ريشه تاريخى چنين وضعيتى بسيار اسفناک است. اينجا سرشار از شگفتى و حرفهاى متناقض است. دورادور که حرف هايى دولتمردان را مى شنيدم با شوقى بسيار و به عزم خدمت به ميهنم به ايران آمديم اما افسوس که روزى درد نصيبمان گشت. از روز اول تا کنون شاهد رفتارهاى به شدت زشت و به دور از اعتدال وزارت اطلاعات بوده ايم که به هيچ وجه مستحق آن نبوديم.

از روز اول تاکنون حتى يکبار به وضوح تفهيم اتهام نشدم و حتى در دادگاه نيز کيفر خواستى برايم خوانده نشد و در کمال شگفتى ديدم که به تحمل ۶ سال حبس تعزيرى محکوم شدم اين چگونه سيستم قضايى است که اجازه مى دهد از يک سو افرادى با فساد هاى مالى بيشمار اقتصادى در جامعه جولان دهند و از دستگيرى و محاکمه آنها عاجز و ناتوان است اما من که تمامى عمرم را صرف مطالعه و تحقيق براى کشورم کرده ام به چنين سرنوشتى دچار شوم در حالى که حتى يک مدرک عليه من ارائه نشده است.

بگذريم در اينجا يادآورى يک نکته برايم شيرين است. و به مانند مرهمى است بر آنچه به ما گذشت. آن نکته اين است که خوشحالم که خود را در کنار هموطنان دربند خود، در بند ٣۵٠ اوين مى بينم اينجا از نزديک به واقعيات و حقايقى رسيدم که در هيچ کتاب و روزنامه و سايت شبکه تلويزيونى يافت نمى شود.

اينجا هم دانشگاهى هاى قديمى من در دانشگاه شريف محبوس اند و پس از سال ها توانستم بار ديگر آنها را از نزديک در بند ٣۵٠ اوين ملاقات کنم. اينجا تعدادى از نخبگان و اساتيد دانشگاههاى برتر کشور، فعالين کارگرى، مدنى و دانشجويى محبوس اند، افرادى که ساليان عمر خود را وقف پيشرفت سازندگى و آبادانى کشور کرده اند. اينجا دانشگاه است. اينجا اوين است. اينجا خبرى از اعتدال و تدبير و اميد نيست. اينجا مردمانى زحمتکش و مغزهايى مشکل گشا مورد بى مهرى قرار گرفته اند و با احکامى ظالمانه محبوس اند. اينجا در نهايت تاسف احکامى قرون وسطايى حاکم است. اينجا مردمى درد آلود محبوس اند و به قول مهدى اخوان ثالث:

بى شک اينجا ديگر اقليمى است

هيچ مى دانى که زندان چيست؟ از کدامين قاره است اين بوم؟

هيچ مى دانى که اين بوم، آشيان، اين شوم، از چه اقليمى است؟

اصلش اول يادگار از کيست؟

حمید بابایی - بند ٣۵٠


1 kommentar:

Anonym sa...

delam ba zabunam sare jang dare ,moalleme adabiyatemun migoft zabane sorkh sare sabz midahad bar bad ,ey kash mishod tu in khafegan hame harfashuno rahat bezanan vali jesarat va shojaate unai ke tu evin hastano bayad hame ja neshun dad ke shoma ham in karo kardin besyar mamnun az blog e zibatun duste aziz.
Hamid