با هجوم خبرهای بد از بند ۳۵۰ زندان اوین، پر میشوم از تمام حسهایی که میتواند انسانی را به انسانیت خود بدبین کند. پر میشوم از خشم، از نفرت، از انتقام، و مشکوک میشوم به خودم، به آزادی، به تلاش، به با هم بودن و با هم ایستادن. امروز به این میاندیشم که حاصل صد سال مبارزه ما برای آزادی و برای قانون در کجای این مسیر پر پیچ و خم به خاک افتاده است. شاید همان ابتدای راه، شاید همان روز که مستشارالدوله رساله " یک کلمه " را مینوشت (۱۲۴۹ شمسی ۳۷ سال پیش از اعلان مشروطیت )...
هرچه بود ان یک کلمه هرگز برای ما درست تفسیر نشد، و هیچ انقلابی نتوانست ان یک کلمه را، قانون را، بر این سرزمین حاکم کند. و امروز در این قرن، همچنان بی قانونی در بدترین شکل خود از صدر تا ذیل حکومت را در بر گرفته، و همین قانون واپس زده و عقب مانده هم رعایت نمیشود. چرا که اصولا آخوند جماعت با قانون میانه ای ندارد، از سلفشان شیخ فضل الله نوری که مخالف سرسخت مشروطیت و حکومت قانون بود تا روح الله خمینی و علی خامنه ای.
شاید هم باز باید برگردیم به همین مستشار الدوله و آن روشنفکرانی که بعدتر آمدند و قانون را به یک مشت احادیث و آیات تقلیل دادند و از ان کاریکاتوری ساختند باب میل روحانیون. هر چه بود و هر چه شد حاصل اینکه اینها حتی به همان قانون نیم بند و به همان اسلام هم پایبند نیستند. جنایاتی که در زندان ها نسبت به بهترین و دلسوزترین فرزندان این آب و خاک کردند و میکنند گواهی است بر این مدعا.
سکوت و بیتفاوتی ما نیز تاییدی است بر تمام این بی قانونی ها و ظلم ها، ای کاش این بار سکوت نکنیم و کمترین هایی که از دستمان بر میاید در حمایت از زندانیان و محکوم کردن حرکت دیروز زندانبانان و به خاک و خون کشیدن عزیزانمان انجام دهیم، اعتراض کنیم حتی اگر فقط در فضای مجازی باشد. این سکوت باید شکسته شود.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar