هر بار که تصویری از گوهر عشقی میبینم با عکسی از جگر گوشه اش در دست، قلبم آتش میگیرد. آتش میگیرم از ستمی که بر او و بر ستار رفت و میرود. و هر بار وجودم سرشار میشود از حس احترام و تواضع نسبت به قدرت و صلابت زنی که یک تنه استبداد را به سخره گرفته است و حکومت مردان بی شرافت و پرمدعا را مقهور خود ساخته است. زنی که سکوت نمیکند، حق را فریاد میزند، و برای حق ایستادگی میکند. زنی که تمام کلیشه های مردی و مردانگی را به چالش کشیده است. زنی که زندگی را طلب میکند برای تمامی فرزندان این خاک،و حتی مادری میکند برای سربازان اسیری که رجال سیاسی آنها را مرده میدانند.
یا هر بار که نسرین ستوده را میبینم که چه زنانه از حق مردان دربند این خاک برای آزادی دفاع میکند ، و به یاد میاورم آنچه را که بر او و همسر و فرزندانش گذشت، تمام مفاهیمی که برای مبارزه و حق طلبی میشناسم رنگ میبازند. نسرین، زنی که سعادت و آزادی را نه فقط برای فردای فرزندان خود که برای تمامی فرزندان این خاک میخواهد. زنی که وجودش با ترس و سکوت میانه ای ندارد و ظلم را هرجا که باشد فریاد میزند.
این زنان برکت و مایه مباهات این سرزمین هستند و شرمساری ازان ماست که سکوت میکنیم تا استبداد حتی به پستوی خانه هایمان نفوذ کند، سکوت میکنیم که به ما بگویند چه بپوشیم، چه ببینیم، چه بنوشیم ، و .... . شرمساری از ان ماست که سکوت میکنیم تا فرزندان این خاک، یکی از حسرت و محرومیت فریفته تروریست ها شود،و یکی از بیکفایتی سپاهیان پر مدعا اسیر همان تروریست ها . شرمساری از ان ماست که سکوت میکنیم تا روزبه روز حلقه فقر بر گردنمان تنگتر شود تا استبداد به بلند پروازیهای هسته ای خود برسد. شرمساری از ان ماست ...
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar