28 feb. 2011

پرونده سازی جدید بازجویان وزارت اطلاعات علیه زندانی سیاسی ارژنگ داودی و قصد محاکمۀ وی در بندر عباس




بازجویان وزارت اطلاعات قصد دارند زندانی سیاسی ارژنگ داودی را تحت عنوان محاکمه به بند رعباس منتقل کنند.
در پی پرونده سازیهای متعددی که بازجویان وزارت اطلاعات علیه زندانی سیاسی ارژنگ داودی انجام داده اند، قصد دارند این زندانی سیاسی را 17 اسفند ماه در دادگاه انقلاب بندر عباس مورد محاکمه قرار دهند.بازجویان وزارت اطلاعات در حالی قصد محاکمۀ این زندانی سیاسی را در بندرعباس دارند که او ساکن تهران می باشد و در سال 82 در تهران دستگیر شده است. به نظر می آید قصد دارند تحت عنوان محاکمه در دادگاه انقلاب بندر عباس او را به زندان بندرعباس منتقل کنند تا وی را در شرایط طاقت فرسا و غیر انسانی قرار دهند.
بازجویان وزارت اطلاعات تا به حال چند پرونده جدید علیه زندانی سیاسی ارژنگ داودی گشوده اند. این در حالی است که او نزدیک به 8 سال است در زندان و تحت اسارت آنها قرار دارد. درآخرین پرونده ای که علیه وی گشوده شد در شعبه 3 دادگاه انقلاب توسط فردی بنام میرغفاری مورد محاکمه قرار گرفت و به 14 ماه زندان محکوم گردید.
زندانی سیاسی ارژنگ داودی 14 بهمن بدون هیچ دلیلی به سلولهای انفرادی بند 1 معروف به سگدونی منتقل شد و روز بعد از انتقال مورد شکنجۀ وحشیانۀ پاسداربندها و شکنجه گران این بند قرار گرفت و از آن زمان تاکنون از وضعیت وشرایط او هیچ خبری در دست نیست.
خانواده زندانی سیاسی ارژنگ داودی از زمان انتقال او به این بند که کاملا ایزوله و تحت نظر شورای عالی امنیت نظام است تاکنون هیچ گونه ملاقات و یا تماسی با وی نداشته اند و در بی خبری مطلق از وضعیت و شرایط او بسر می برند.
بازجویان وزارت اطلاعات علاوه بر بی خبری خانواده و تحت فشار شدید قرار دادن این زندانی سیاسی همسر او خانم نازنین داودی را به ستاد پیگیری وزارت اطلاعات احضار کرده اند و برای مدت طولانی مورد بازجویی و تهدید قرار دادند و به او تاکید کردند که نباید وضعیت و شرایط همسرش را با رسانه ها در میان بگذارد در غیر این صورت با تبعات سنگین آن مواجه خواهد شد.

27 feb. 2011

ابتلاء مرموزانۀ زندانیان سیاسی به تومورهای سرطانی و عدم درمان آنها

دانشجوی زندانی حسن ترلانی از 2 ماه پیش مبتلا به توموری در قسمت پایینی شکم شده است و در شرایط بد جسمی بسر می برد اما بازجویان وزارت اطلاعات مانع درمان وی هستند.
دانشجوی زندانی حسن ترلانی 23 ساله که برای طی کردن دورۀ محکومیت غیر قانونی و غیر انسانی 10 ساله خود به زندان کرمان تبعید شده است، از 2 ماه پیش در قسمت پایینی شکمش دچار توموری دردناک شده و از درد شدید رنج می برد. او حتی قادر به استراحت نیست و در شرایط سخت و غیر انسانی جسمی قرار داده شده است.
هنوز از ماهیت نوع تومور که بد خیم و یا خوش خیم است اطلاعی در دست نیست. علت نامشخص بودن نوع تومور عدم معاینه و انجام آزمایشات لازم برای تشخیص نوع تومور می باشد.دانشجوی زندانی به بهداری زندان احاله داده می شود در صورتیکه بهداری زندان اعلام کرده است به دلیل عدم داشتن امکانات لازم نه قادر به تشخیص نوع تومور است و نه امکانات درمان آن را دارد.
پدر این زندانی سیاسی که ناچار است هر ماه از تهران برای ملاقات کابینی فرزندش با صرف هزینه های زیاد مالی و طی مسافتهای طولانی به زندان کرمان مراجعه کند تا بتواند 20 دقیقه ملاقات کابینی با فرزندش داشته باشد.او تنها در آن زمان امکان پیگیری درمان فرزندش را دارد.برای درمان فرزندش و انجام آزمایشات لازم جهت اطلاع از نوع تومور به ارگانهای مختلف مراجعه کرده ولی تا به حال جز شنیدن وعده های دروغین و عدم انجام هرگونه اقدامی مواجه بوده است.این خانواده در نگرانی فزآینده ای بسر می برند.
تا به حال حداقل سه زندانی سیاسی به طرز مشکوکی در زندان مبتلا به تومور شده اند که تومور 2 تن از آنها بدخیم وسرطانی بوده است زنده یاد ناخدا یکم البرز قاسمی بدلیل عدم درمان سال گذشته در زندان جان باخت و در حال حاضر بازاری زندانی محسن دگمه چی از 6 ماه پیش دچار چنین توموری گردیده و لی بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی به مدت 4 ماه مانع درمان وی شدند این زندانی سیاسی همچنان با عدم درمان و مرخصی استعلاجی مواجه است و در بستر مرگ قرار دارد. 
سر بازجویان وزارت اطلاعات که با نام های مستعار علوی و سعید شیخان در مورد وضعیت این دانشجوی زندانی تصمیم می گیرند از درمان این دانشجوی زندانی ممانعت می کنند

26 feb. 2011

نقشه و تصمیم رژیم اسلامی درباره فرجام کار من (وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری)




شرحی از وضعیت و شرایط وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) که توسط وی نوشته شده است و  متن آن به قرار زیر می باشد 
شرحی بر یک بیداد،
نقشه و تصمیم رژیم اسلامی درباره فرجام کار من بدین قرار است 
تا این زمان 3 سال حبس تعزیری ( یعنی همراه با شکنجه ) در بیدادگاه اسلامی نصیبم ساخته است که نه ابلاغ آن را پذیرفتم و نه اعتراضی کردم . ( چون اگر اعتراض می کردم معلوم نبود در دادگاه تجدید نظر رأی دادگاه بدوی تشدید نشود. دادگاه تجدید نظر در هلند و یا فرانسه تشکیل نمی شود . دو تا اتاق آنورتر یک آخوند طالبانی تر نشسته که ممکن است همه کینه اسلامی اش را بر من خالی کند. میدانیم که سابقه هم داشته است . چند سال پیش از این یک متهم سیاسی اهل کردستان که به 10 سال حبس محکوم شده بود در دادگاه تجدید نظر به اعدام محکوم شد.)
بنابراین به مدت 3 سال در چنگ اهریمن اسیرم .در این مدت رژیم اسلامی فرصت دارد که یا به طریقی مرا نابود کند و از میان بردارد و یا در بیدادگاه دیگری که به دادگاه پنج قاضی موسوم است و گویا در دادگاه شعبه 8 دادسرای عمومی کرج برگزار می شود و از دو تن آخوند رسمی و 3 تن آخوند مکلُا که جملگی شاکی و دشمن من هستند تشکیل می شود ،مرا به اعدام محکوم نمایند و طی این 3 سال که در شکنجه گاه رجایی شهر اسیرم ، هر زمان مصلحت دانستند و زمان را مناسب تشخیص دادند مرا به دار بکشند. این جلسۀ بیدادگاه اسلامی برای رسیدگی به اتهام " توهین به مقدسات " تشکیل خواهد شد. 
اهریمن همین اندازه به انسان فرصت زندگی می دهد که او فرزندانی به دنیا آورد تا مغز آنان خوراک مارهای دوش ضحاک شود . درست به مانند سرمایه سالارانی که دستمزد کارگران خود را به میزانی تعیین می کنند که مقدار کالری مصرف شده حین کار را برای روزکاری بعد جبران کنند و نه بیشتر. 
در بیدادگاه اول که در حقیقت حتی همان دادگاه فرمایشی هم در میان نبود و در اتاق محقری تشکیل شده بود ، دادرس دادگاه یک سئوال درباره اتهام توهین به " مقام معظم رهبری " کرد و یک سئوال هم درباره رابطه با "سایت های ضد انقلاب " پرسید. رای بیدادگاه اسلامی که در حقیقت توسط وزارت اطلاعات دیکته می شود و در دفتر و دبیرخانه دادگاه تایپ می شود مرا به دو سال حبس در مورد اتهام نخست و یک سال حبس در مورد اتهامی که به هیچ وجه در آن جلسه مطرح نشد و به تبع دفاعی هم از جانب من صورت نگرفت یعنی اتهام " تبلیغ علیه نظام " محکوم ساخت . آنهم در دادگاهی که نه قاضی داشت نه هیچ یک از لوازم و قواعد حقوقی یک جلسۀ دادگاه رسمی از جمله وکیل مدافع ، هیئت منصفه ، نمایندگان رسانه ها وجود داشت . حتی تا صبح روزی که پاسدار بند مرا از خواب بیدار کرد و برای اعزام به واحد قضایی راهنمایی نمود هم ، نه از جلسۀ دادگاه خبر داشتم و نه اتهامی که باید رسیدگی می شد و نه از کیفر خواست و نه از هیچ دیگر. 
واژه " داد" در فرهنگ ایران هرگز معادل کلمۀ عدالت نیست . بلکه داد به معنی حق ضعیف در برابر قدرت است. دادخواهی و دادگری به معنای اعادۀ حقوق ضعیف و ستمدیده در برابر قدرتمندان و ستمگران است و نه بالعکس. 
هنگامی که آقای خامنه ای در سفر به شهر قم در همین سال جاری ، مردمی که برای بازپس گرفتن رأی خود که در انتخابات 88 دزدیده شده بود به خیابان ریختند و گفتند " رأی من کجاست " را « میکروب » می خواند ، دقیقا این جاست که دادخواهی یعنی به محاکمه کشاندن.
وی به اتهام توهین به یک ملت مصداق می یابد .داد فقط و فقط اینجا معنا می دهد و نه محاکمه و محکوم کردن فرد ضعیف و ستمدیده و اسیری مانند من به اتهام توهین به مقام قدرت بلامنازع و بی حد و حصری که تا دندان مسلح است و جان و مال یک ملت در چنگ اوست. این عین بیداد است. 
***
در شعبه دوم دادگاه انقلاب کرج به اتاق کوچکی با اثاثیه و تزئینات محقری بود که آخوندی مکلّا که گفته می شد دادرس دادگاه است از من نام و مشخصاتم را پرسید . مرا با دستبند و پابند بطوریکه به مأموری متصل بودم به دادگاه انقلاب کرج آورده بودند. دادرس از من پرسید ه دینم چیست ؟ گفتم به خودم مربوط است ( روز اولی هم که توسط مأموران وزارت اطلاعات به بند سپاه زندان رجایی شهر معروف به بند 8 سپاه آورده شدم همین سئوال را پرسیدند و من همین جواب را دادم . فردی با دست محکم به پشت گردنم زد . بطوریکه چشم بندم جابجا شد .
گفت:هی اینجا اطلاعات است درست جواب بده!
گفتم: من آزاد اندیشم. 
گفت: می خواهیم بدانیم بهایی نباشی !
گفتم : من نه بهایی م ، نه مسلمانم ، نه مسیحی ام و ... گفتم من انسانم ، من ایرانیم .همین کافی است . 
دادرس پرسید اتهام " توهین به مقام معظم رهبری " را قبول داری ؟
پاسخ دادم: من مشی ای ، شخصی ، جایگاهی ... به این نام نمی شناسم. 
ادامه دادم: اگر منظور فردی است دیکتاتور و خودکامه و ستمگر که به خاطر حفظ قدرت و انحصار ارتش ، مخالفان و معترضان وضع موجود را در زندان ها با شکنجه به قتل می رساند و در خیابان به گلوله می بندد ، پس بسیار طبیعی است که از وی به دشنام یاد شود یعنی به نام بد. 
پرسش دوم در بارۀ ارتباط من با " سایت های ضد انقلاب " بود. گفتم من منظور از این عبارت و اصطلاح " ضد انقلاب " را نمی فهمم . به نظر من " ضد انقلاب " همان اتفاقی بود که سال 57 روی داد . ضد انقلابی علیه دو انقلاب ! انقلاب مشروطیت و انقلاب سفید . در هر صورت ارتباط من با هم میهنانم که در خارج از کشور در تبعید بسر می برند ، از حقوق طبیعی من است . طبق ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر کسب اطلاع و آگاهی و نشر آگاهی ها و اندیشه ها جزو حقوق بشر است . تبادل افکار با دیگران نیز نمی تواند. از سوی هیچ فرد و قدرت و سیستمی جرم تلقی شود.حق آزادی بیان که مادر آزادی هاست ، این اجازه را به من می دهد که اندیشه ها و آرا و افکار خود را بدون هیچ حصر و استثنایی بیان کنم 

حاشیه  
جالب اینجاست که دادرس مذکور در ابتدا از من پرسیده بود آیا وکیل دارم ؟
این در صورتی است که در پرونده ای که در زندان موجود است پس از اینکه بر ممنوع ملاقات و ممنوع تلفن بودن من تأکید کرده اند ، به صراحت نیز گفته شده است که " حق تماس با وکیل ندارد! " طرفه اینکه در برگه ای که به دست مأمور وظیفه ای داده اند که مرا به واحد قضایی می برد و می آورد ، پس از اینکه تأکید شده است که " با مراقبت شدید مأموران به واحد قضایی اعزام شود " آورده اند. 
"به سبک سلمان رشدی به مقدسات توهین کرده است" 
این جمله که پس از متن تایپ شدۀ اتهامات رسمی از جمله " اقدام علیه امنیت ملی ، توهین به مقدسات ، توهین به مقامات نظام و تبلیغ علیه نظام " نوشته شده است ، هیچ هدف و منظوری به جز تحریک اوباش برای آسیب رساندن به من نداشته و ندارد . بطوریکه مأمور همراه من که نوجوانی کم تجربه بود ، پس از بازگشت از دادگاه انقلاب و همراهی من تا زندان توصیه کرد که " مواظب خودت باش" !
سیامک مهر (محمد رضا پورشجری) 
بهمن 89
زندان رجایی شهر
نویسنده وبلاگ " گزارش به خاک ایران "

عدم درمان و سرایت سرطان به کبد بازاری زندانی او را در آستانۀ مرگ قرار داده است

سرایت سرطان از لوزالمعده به کبد بازاری زندانی محسن دکمه چی او را در آستانۀ مرگ قرار داده است. اما بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران و از جنایتکاران علیه بشریت مانع بستری و شیمی درمانی وی می شوند.
بازاری زندانی محسن دگمه چی 6 ماه پیش در زندان اوین بطرز مرموزی دچار سرطان لوزالمعده شد .پس از 4 ماه عدم معالجه و به حال خود رها کردن وی با وجود دردهای فوق العاده شدید سرطان وی پیشرفته شد. پس از وخامت وضعیت جسمی اش بازجویان ناچار به انتقال وی به یکی از بیمارستانهای تهران شدند. پزشکان به دلیل وضعیت حاد جسمی اش اقدام به انجام عمل جراحی نمودند. عمل جراحی وی ناموفق بود و پزشکان معالج برای عدم سرایت سرطان به سایر اندام های بدنش تاکید بر بکار بردن شیوۀ شیمی درمانی نمودند . علیرغم گذشت چند ماه از پیشنهاد پزشکان مبنی بر شیمی درمانی بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی از شیمی درمانی آقای دگمه چی ممانعت به عمل می آورند.
25 بهمن ماه وضعیت جسمی بازاری زندانی بشدت وخیم شد و ناچار به انتقال او به بیمارستان شدند.اودر حالی که در شرایط بسیار حاد جسمی بسر می برد به دستان و پاهای وی دست بند و پا بند زدند. همچنین در بیمارستان در حالی که بر روی تخت بیمارستان قرار داشت به او پابند و دست بند زده بودند و 3 پاسدار بصورت 24 ساعته او را تحت نظر داشتند.در آنجا پزشکان متوجه شدند که سرطان به کبد وی سرایت کرده و او را در آستانۀ مرگ قرار داده است. بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی همچنان با شیمی درمانی وی مخالفت می کنند. 
با وجود دردهای فوق العاده شدید و تأکید پزشکان متخصص معالج وی که در یک نامه به صراحت اعلام کرده بودند که آقای دگمه چی باید 6 ماه تحت شیمی درمانی و مراقبت خانواده قرار گیرد و حتی پزشکی قانونی با انجام معاینات پزشکی به این نتیجه رسیده اند که بیماری وی صعب العلاج است و قادر به تحمل حبس نیست .
در این مدت خانواده وی هر روز به دادستانی تهران مراجعه می کنند و برای نجات جان عزیزشان خواهان انتقال وی به بیمارستان و نجات جان او هستند اما تا به حال تلاش های آنها بی نتیجه مانده است و دادستانی هر بار اعلام می کند که ما از وزارت اطلاعات استعلام کرده ایم اما هنوز پاسخی مبنی بر دادن مرخصی درمانی به آقای دگمه چی دریافت نکرده ایم با وجودیکه تصمیم نهایی دادن مرخصی را علاوه بر بازجویان وزارت اطلاعات، عباس جعفری دولت ابادی دادستان تهران می گیرد اما از دادن هر گونه پاسخی به خانواده وی طفره می روند
تمامی شواهد حاکی از این است که بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران با عدم موافقت برای شیمی درمانی و به حال خود رها کردن او با وجود دردهای کشنده ، پیشرفت و سرایت سرطان قصد حذف فیزیکی این زندانی سیاسی را دارند

21 feb. 2011

پرونده سازی جدید و محاکمۀ زندانی سیاسی محمد نیکبخت بر مبنای محاربه





پرونده سازی جدید بازجویان وزارت اطلاعات علیه زندانی سیاسی محمد نیکبخت و محاکمۀ وی بر مبنای محاربه در دادگاه انقلاب اصفهان زمینه سازی برای صدور حکم اعدام، در حالی که او 5 سال است که در زندان بسر می برد. 
زندانی سیاسی محمد نیکبخت خرداد ماه 88 از بند عمومی زندان اصفهان به سلولهای انفرادی بند الف- ط وزارت اطلاعات زندان دستگرد منتقل شد و تحت شکنجه های وحشیانۀ جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار گرفت. او به مدت 20 ماه است که در بند الف-ط وزارت اطلاعات تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان قرار دارد. ازجمله شکنجه هایی که علیه او بکار برده شده است؛آویزان کردن تا بی هوش شدن، شکنجه با کابل و شلینگ ، بستن به میلۀ فلزی به مدت 4 روز پی در پی بدون غذا و حق استفاده از سرویسهای بهداشتی و بی خوابی، شکنجه های شدید روحی و موارد متعدد دیگر می باشد. بازجویان وزارت اطلاعات اقدام به گشودن پروندۀ جدیدی علیه وی نمودند و او را بر مبنیای محاربه محاکمه کرده اند و قصد دارند برای او حکم اعدام صادر نمایند. 
زندانی سیاسی محمد نیکبخت 6 ماه را در سلولهای انفرادی بسر برد و سپس به سلولهای 3 نفره در بند الف-ط منتقل شد و در طی این مدت دائم تحت اذیت وآزاها و فشارهای بازجویان وزارت اطلاعات و در شرایط طاقت فرسای این بند مخوف نگهداری می شود.خانواده اش از داشتن ملاقات با وی محروم هستند و از وضعیت و شرایط او بی اطلاع می باشند.
پدر محمد نیک بخت در زندان گلپایگان بسر می برد و مادرش در اثر بی اطلاعی از فرزندش و فشارهای روحی بازجویان وزارت اطلاعات بینایی خود را از دست داده است.
لازم به یادآوری است زندانی سیاسی محمد نیکبخت خرداد ماه 1383 در ارومیه همراه با همسر و فرزند 3 ساله اش دستگیر و به مدت 3 ماه در سلولهای انفرادی وزارت اطلاعات ارومیه تحت شکنجه های وحشیانه در بازداشت بسر برد. سپس او را از زندان اطلاعات ارومیه به بند الف-ط اطلاعات اصفهان منتقل کردند و بیش از 6 ماه در سلولهای انفرادی تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی قرار داشت. محمد نیکبخت با پرونده سازی بازجویان وزارت اطلاعات به 8 سال زندان محکوم شد و مدتی بعد به خاطر افشای جنایتها و شکنجه های بازجویان وزارت اطلاعات پرونده جدیدی علیه وی گشوده شد و به 1 سال زندان دیگر محکوم گردید.

آغاز اعتراضات مردم تهران در میادین اصلی و مرکزی شهر

از لحظاتی پیش تعداد زیادی از مردم در میدان ولی عصر تجمع کردند وبا سر دادن شعار اعتراضات خود را آغاز کردند.
مردم تهران و جوانان از حوالی ساعت 13:00 بسوی میادین اصلی شهر مانند میدان انقلاب،ولی عصر،ازادی ،امام حسین ،میدان پاستور و سایر نقاط در حال حرکت هستند و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده می شود. در میدان ولی عصر تعدادی زیادی از جوانان اقدام به سر دادن شعار نمودند و حرکتهای اعتراضای خود را آغاز کردند و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده می شود. همچنین جمعیت در مسیر آزادی_ انقلاب حضور دارند مردم و جوانان مصمم هستند که مراسم شب هفت گرامیداشت 2 شهید راه آزادی که توسط نیرهای ولی فقیه به قتل رسونده و ربوده شده اند را به اعتراضات گسترده تبدیل نمایند.
نیروهای سرکوبگر ولی فقیه علی خامنه ای بصورت گسترده در میادین اصلی و مرکزی شهر مستقر شده اند. میدان انقلاب و میدان پاستور در محاصرۀ ماشینهای شیشه دودی نیروهای سرکوبگر و گارد ویژه قرار گرفته است.همچنین تعداد زیادی از نیروهای گارد ویژه در خیابانها در حال گشت زدن هستند. نیروهای موتور سوار لباس شخصی در حال دور زدن هستند و با مانور دادن سعی در ایجاد رعب و وحشت دارند

دامنۀ اعتراضات و گستردگی نقاط مختلف تهران را در بر گرفته است

دامنۀ اعتراضات و گستردگی آن به سایر نقاط شهر تهران کشیده شده است.
اعتراضات گسترده مردم تهران و بخصوص جوانان تمامی میادین و خیابانها را در بر گرفته است. در حال حاضر حضور گسترده مردم و اعتراضات آنها از میدان آزادی تا انقلاب و از انقلاب تا فلسطین و میدان ولی عصر و همچین میدان 7 تیر ،میدان امام حسین و آرایشهر ادامه دارد و هر لحظه بر حجم و گستردگی آن افزوده می شود.مردم در چهار راه ولی عصر و فلسطین اقدام به سر دادن شعارهای مانند مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتورنمودند .
نیروهای سرکوبگر ولی فقیه علی خامنه ای بصورت گسترده در نقاط مختلف تهران و بخصوص در مناطق مرگزی آن حضور دارند. نیروهای سرکوبگر با ماشینهای شیشه دودی ، موتور سوار و پیاده در میادین و خیابانها چیده شده اند. ترس و وحشت در چهرۀ آنها عیان است و از هر واکنشی عاجز هستند. 
در یک اقدام دیگر بازجویهای وزارت اطلاعات از اوین و زندان گوهردشت کرج و حتی شهرستانها به تهران آورده شده اند. بعضی از آنها در نقش فرماندهی نیروهای سرکوبگر عمل می کنند و بعضی از آنها با پوشش شبیه جوانان معترض در میان آنها به عنوان اعتراض کننده حضور دارند و هدایت نیروهای سرکوبگر را به عهده دارند. این جنایتکاران به سادگی قابل شناسایی هستند به خاطر نوع برخورد و رفتارشان در حرکتهای اعتراض می باشد

درگیری شدید بین جوانان و نیروهای سرکوبگر در اطراف میدان انقلاب

نیروهای سرکوبگر ولی فقیه به سوی مردم و جوانان در اطراف میدان انقلاب یورش بردند آنها را مورد ضرب و جرح قرار دادند و حداقل یک زن جوان دستگیر شد. 
روز یکشنبه اول اسفند ماه حوالی ساعت 17:55 جوانان و مردم در حوالی میدن انقلاب در حالی که بسوی میدان انقلاب در حال حرکت بودند اقدام به سر دادن شعار مرگ بر خامنه ای نمودند که با یورش وحشیانۀ لباس شخصیها و نیروهای گارد ویژه مواجه شدند . نیروهای سرکوبگر با باتون بسوی تظاهر کنندگان یورش بردند و آنها را مورد ضرب وجرح قرار دادند. در این یورش حداقل یک زن جوان توسط لباس شخصیها دستگیر شد. مردم سعی داشتند که او را از دست سرکوبگران ولی فقیه نجات دهند که با یورش گسترده نیروهای سرکوبگر مواجه شدند.
در حال حاضر مردم در اکثر نقاط تهران حضور دارند و علیه دیکتاتوری ولی فقیه به اشکال مختلف اقدام به اعتراض میکنند به نظر می آید که شدت اعتراضات با تاریک شدن هوا بیشتر خواهد شد..
نیروهای سرکوبگر خیابانها ومیادین شهر را قرق کرده اند و با گله های 30 الی 40 موتور سوار در خیابانها مانور وحشت به راه انداخته اند و از این طریق سعی دارند که مردم را مرعوب کنند آنها همچنین در کوچه و پس کوچه حضور دارند و سعی در دستگیری مردم را دارند. امام مردم به اعمال سرکوبگرانۀ آنها توجه نمی کنند و از هر طریق اقدام به اعتراض می نمایند

بکار گیری شیوۀ جدید اعتراضی توسط جوانان در سطح تهران

اعتراضات در خیابانهای مرکزی شهر تهران ادامه دارد و مردم بصورت گسترده در خیابانها و میادین مرکزی حضور دارند.
روز یکشنبه اول اسفند ماه حوالی ساعت 20:00 مردم و جوان در نقاط مرکزی گسترده حضور دارند. مردم بصورت دسته های چند صد نفره اقدام به تجمع می کنند و شروع به سر دادن شعار می نمایند شعار ها علیه ولی فقیه علی خامنه ای متمرکز است با گسیل شدن نیروهای سرکوبگر به آن نقطه آنها پراکنده می شوند. همزمان دستۀ دیگری از جوانان در نقطۀ دیگری شروع به اعتراض می نمایند و همچنین اقدام به سر دادن شعار می کنند. 
این شیوۀ اعتراضی با تاریک شدن هوا در نقاط مختلفی ادامه دارد . از جمله نقاطی که این شیوۀ اعتراضی بکار گرفته می شود مسیر انقلاب تا چهار راه ولی عصر و میدان ولی عصر ،میدان انقلاب بسوی آزادی ؛میدان 7 تیر و خیابانهای اطراف آن ،میدان ونک و سایر نقاط تهران می باشد.
شیوۀ جدید اعتراض باعث سر در گمی و کلافگی نیروهای سرکوبگر و همچنین به هم ریختگی سازماندهی آنها شده است. نیروهای سرکوبگر به موقع قادر به واکنش و سرکوب و دستگیری اعتراض کندگان نیستند

20 feb. 2011

خطر جدی، جان فعال کارگری منصور اسالو را تهدید می کند




در حدود 2 هفته است که شرایط جسمی منصور اسالو رئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد تهران رو به وخامت گذاشته است و لی بازجویان وزارت اطلاعات از درمان وی در بیمارستانهای خارج از زندان ممانعت به عمل می آورند او در طی این مدت چندین بار دچار حملۀ قلبی گردیده است تا حدی که ناچار به انتقال وی به بیمارستان شدند ولی هر بار معالجات او را متوقف و به زندان بازگرداند.
آخرین باری که با پابند و دست بند به بیمارستان رجایی کرج منتقل گردید و وی را حتی بر تخت بیمارستان با دست بند و پابند قرار داده بودند.یکی از رگهای اصلی قلب او مسدود شده است و نیاز به درمان جدی و فوری دارد ولی از درمان جدی او خوداری می کنند و مجددا او را روز چهارشنبه به زندان بازگرداند.
مادر سالخورده ،همسر و فرزندانش پس از اطلاع یافتن از بستری شدن وی در بیمارستان رجایی به آنجا مراجعه کردند و خواستار ملاقات با آقای اسالو شدند اما بازجویان وزارت اطلاعات اجازه ملاقات به آنها ندادند. خانواده اسالو از پشت شیشه شاهد پابند و دست بند زدن به او در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان و حضور چند مامور در اتاق وی بودند.خانواده اسالو مقداری نوشیدنی تقویتی مانند آب میوه و غیره با خود برده بودند ولی ماموران حاضر در اتاق از تحویل گرفتن و تحویل دادن به آقای اسالو خوداری کردند.
در حال حاضر بازاری زندانی محسن دکمه چی در آستانۀ مرگ قرار دارد ولی بازجویان ولی فقیه او را از درمان محروم کرده اند ووی را به سوی مرگ تدریجی سوق می دهند همچنین زندانیان سیاسی ماشالله حائری و شیر محمد رضایی در شرایط حاد جسمی بسر می برند.
زندانیان سیاسی ارژنگ داودی و مصطفی اسکندری در سلول انفرادی بند 1 معروف به سگدونی تحت شکنجه های غیر انسانی مامورین ولی فقیه علی خامنه ای قرار دارند.
زندانیان سیاسی سالن 12 بند4 زندان گوهردشت کرج در ایزولۀ کامل بسر می برند و ارتباط تلفنی آنها با خانواده هایشان قطع شده است. زندانیان سیاسی زمانی که برای ملاقات کابینی با خانواده های خود برده می شوند هر سری 7 نفر حق ملاقات با خانواده خود و در حضور پاسداربندها را دارند.خانواده ها باید ساعتها منتظر شوند تا نوبت آنها برسد و هنگام ورود به سالن ملاقات با بازرسی بدنی توهین آمیز و غیر معمولی مواجه هستند.زندانیان سیاسی حق هیچگونه ارتباطی با بیرون از سالن را ندارند حتی با پاسداربندها،از هواخوری محروم هستند.آنها از امکانات اولیۀ پزشکی بهداری زندان محروم هستند،امکان خرید از فروشگاه بند از آنها سلب شده است. یورشهای مستمر گارد زندان به درون سالن و مورد ضرب وشتم و اهانت قرار دادن زندانیان سیاسی و تخریب حداقل امکانات شخصی آنها ادامه دارد و همچنین موارد متعدد فشار و اذیت وآزار بر آنها روا داشته می شود.
سالن 12 بند 4 زندان گوهردشت کرج تحت نظر مستقیم شورای عالی امنیت نظام و وزارت اطلاعات قرار گرفته است که فرا مین سرکوب و شکنجۀ جسمی و روحی زندانیان سیاسی را از شخص علی خامنه ای ولی فقیه رژیم می گیرند و توسط بازجویان وزارت اطلاعات،علی حاج کاظم رئیس زندان،علی محمدی معاون زندان فرجی جانشین اطلاعات زندان و پاسداربندها به اجرا گذاشته می شود

19 feb. 2011

خاطرات یکی از زنان همبند جانباختۀ راه آزادی زهرا بهرامی در بند 209

برگی از دفتر خاطرات یکی از زنان زندانی همبند جانباختۀ راه آزادی زهرا بهرامی در بند 209 
متن آن به قرار زیر است
خبر اعدام .......
خبری که از شنیدنش چهار ستون بدنم لرزید .برای چند لحظه مات و مبهوت در خود فرو رفتم خبر درست بود ؟ خبر اعدام صدایی که 24 روز همدم تنهایی ام در سلول 32 بند 209 بود . ناخودآگاه شرایط بند 209 برایم زنده شد . وقتی بعد از 14 روز بازداشت از سلول 54 به سلول 32 منتقل شدم صدای چند ضربه مشت از دیوار سلول مجاور به سلولم و صدای محکم ، آرام و رسای زنی که می پرسید کی هستی ؟ تازه بازداشت شدی ؟ مرا به دریچه کوچک جلوی درب سلول فرا خواند .تازه از بازجویی برگشته بودم و ذهنم همچنان درگیر بازجویی بود. با شنیدن صدا قدری از فضای بازجویی دور شدم .خودم را معرفی کردم صدا هم این گونه خود را معرفی کرد .بعد از عاشورا بازداشت شدم .انفرادی هستم .به اتهام جاسوسی بارداشت شدم .اولین جملاتی که بین من و صدا رد و بدل شدم . هر دونفرمان مواظب بودیم آرام و شمرده صحبت کنیم هر از گاهی سکوت می کردیم و گوشهایمان را تیز که مبادا نگهبان وارد بند شود 
صدا از خارج از کشور از هلند آمده بود .در تمام تجمعات و اعتراضات بعد از انتخابات شرکت کرده بود با وجودیکه دولت هلند تمام خطرات را برایش توضیح داده بود و مسئولیت آمدن به ایران را در آن شرایط به خودشان واگذار کرده بود باز به ایران آمده بود به قول خودش آمد تا همدوش و همگام و هم صدا با زنان و مردم کشورش شعار مرگ بر دیکتاتور را فریاد بزند .از تمامی تجمعات و اعتراضات فیلم و عکس می گرفت .تمامی حوادث را به صورت زنده برای دنیا گزارش می کرد. بعد از عاشورا توسط مأموران وزارت اطلاعات در خیابان بازداشت شده بود .وقتی از نحوه بازداشت شدنش می گفت محکم و بدون کوچکترین لغزشی در صدا صحبت می کرد. در حالیکه انتظار بازداشت را نداشته در خیابان یک اتومبیل پژو با چند سرنشین مرد جلوی اتومبیل آنها می پیچد . لباس شخصی ها از توی اتومبیل بیرون می آیند و به سمتش حمله می کنند .در حالیکه جیغ می زده مامورها با مشت و کشیدن موهایش اورا به داخل پژو می برند شب اول او را به اوین و روز بعد او را برای بازجویی به زندان گوهردشت کرج منتقل می کنند . از شکنجه شدید جسمی در گوهردشت و باقی ماندن آثار شکنجه بر دست ها و پاهایش که دلیل نگهداشتن طولانی مدت او در انفرادی بود و گرفتن اعترافات دروغین تلویزیونی از او گفت .از اعتراف تلویزیونی اش پرسید که آیا دیده ام متأسفانه ندیده بودم و جوابی برای این پرسش نداشتم .لحظه ای سکوت کرد به آرامی جزئیات اعتراف تلویزیونی را برایم گفت که چندین بار او را به دادگاه برده بودند و او را وادار کرده بودند که آنچه بازجویان وزارت اطلاعات می خواهند بگوید به دلیل شکنجه های جسمی و روحی بعد از چندین بار تمرین مصاحبه در حضور دوربین اعتراف کرده بود به آنچه بازجویان می خواستند نه آنچه خود بود و انجام داده بود. بازجو قول داده بود که بعد از اعتراف دروغین در مقابل دوربین ظرف 48 ساعت او را آزاد خواهد کرد . هفته ها گذشته بود و او همچنان در انتظار آزادی و همچنان ممنوع ملاقات و ممنوع تلفن .هر از گاهی به بهانه بازجویی او را از سلول خارج می کردند تحت فشار قرار می دادند برای اعترافاتی دیگر و گرفتن تعهد برای همکاری با وزارت اطلاعات . وقتی بعد از ساعتها فشار به سلول بازمی گشت صداش گرفته و خسته بود و در تنهایی خودش سرودهای انقلابی را می خواند
مدتی بعد از آزادی از زندان متوجه شدم که به وی اتهام قاچاقچی مواد مخدر زده اند مگر می شد صدایی که در سکوت بند 209 سرودهایی انقلابی را می خواند و همراه می طلبید و ما را از خلوت و تنهایی خودمان دور می کرد صدایی که وقتی می شنید فردی را کتک می زنند با ما همراه می شد و فریاد می زد نزنیدش صدایی که لحظه شنیدن گریه یک مرد ما را به خواندن شعر طاقت بیار رفیق با صدایی بلند دعوت می کرد قاچاقچی باشد. 
این صدا ، صدای زهرا بهرامی بود صدایی که در روزهای قیام پژواک فریاد آزادیخواهانه زنان و مردان ایران بود .صدای زهرا بهرامی زنی که همچون تمام زنان ایران زمین زنی قهرمان ، آزاده و مبارز بود . امروز این صدا به ابدیت پیوست .
دلاور زنان کامتان شاد باد 
زنام شما گیتی آباد باد 
فزونتر زنام شما نام نیست 
فراتر زفریادتان بانگ نیست
بغرید چون شیر بر دشمنان 
که شیران زغرش کنون باک نیست
یکی از زنان همبند زهرا بهرامی در بند 209
بهمن 1389

18 feb. 2011

تجمع و اعتراضات گسترده خانواده های دستگیرشدگان 25 بهمن در مقابل زندان اوین

خانواده های دستگیر شدگان در مقابل زندان اوین برای اطلاع یافتن از وضعیت عزیزانشان و آزادی بی قید و شرط آنها تجمع نمودند.
روز پنجشنبه 28 بهمن ماه خانواده های دستگیر شدگان اعتراضات گسترده و خونین 25 بهمن از حوالی ساعت 09:00 در مقابل درب اصلی زندان اوین تجمع کردند و خواستار آزادی بی قید و شرط عزیزان خود شدند.خانواده ها هنوز از محل بازداشت و شرایط و وضعیت عزیزان خود بی خبر هستند و به آنها گفته نمی شود که در کجا در بازداشت بسر می برند. تعداد تجمع کنندگان تا ساعت 11:00 بیش از 400 نفر تخمین زده می شد. حوالی ساعت 11:15 اعتراضات خانواده ها نسبت به عدم اطلاع و آزادی عزیزانشان و دادن وعده های دروغین به آنها شدت گرفت. نیروهای سرگوبگر به سوی خانواده ها یورش بردند و آنها مورد ضرب و شتم و اهانت قرار دادند با این هدف که آنها را مرعوب و متفرق نمایند ولی خانواده ها در مقابل یورش آنها مقاومت کردند و به آنها اعلام می کردند که تا آزادی عزیزانشان از آنجا دور نخواهند شد. خانواده های دستگیر شدگان از زمان دستگیری عزیزانشان بصورت شبانه روزی مقابل درب اصلی زندان اوین تجمع میکنند.
با ایستادگی و پافشاری خانواده ها تا این لحظه تعدادی از جوانان دستگیر شده آزاد شده اند.بنابه گفتۀ یکی از جوانان آزاد شده از زندان اوین تعداد دستگیر شدگان بیش 2000 نفر تخمین زده می شود.
مسئولین زندان اوین در ابتدا از جواب دادن به خانواد ها سر باز می زدند اما با دیدن ازدیاد جمعیت و فشار خانواده ها به آنها گفته اند بروید تا روز سه شنبه آنها را آزاد خواهیم کرد. خانواده ها که می دانستند تمامی این حرفها دروغ محض است و اگر صحنه را ترک کنند ممکن است هر بلایی برسر بازداشت شده ها بیاورند همچنان در مقابل زندان اوین ماندند و خواهان آزادی بی قید و شرط بازداشت شده ها هستند . 
تعداد نیروهای سرکوبگری و لباس شخصیهای که امروز به خانواده ها یورش بردند نزدیک به 50 می باشند. نیروهای سرکوبگر خانواده ها را در محاصرۀ خود دارند و به شدت آنها را کنترل می کنند تا مانع از حرکت های اعتراضی آنها شوند. 
.اسامی تعدادی از دستگیر شدگان اعتراضات گسترده و خونین 25 بهمن که در اختیار فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران قرار گرفته است عبارتند از : حمید 
حسین خانی ، آراس حسین خانی و حسن صباغی می باشند

16 feb. 2011

نیت پلید وزارت اطلاعات تحت عنوان تشیع جنازه برای ایجاد جو رعب و وحشت و سرکوب مردم تهران

از بعد ظهر روز سه شنبه 26 بهمن ماه وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران بصورت گسترده اقدام به ارسال اس.ام.اس بر روی موبایل های مردم تهران نمودند که از آنها خواسته شده است راس ساعت 09:00 صبح چهارشنبه 27 بهمن ماه در تشیع جنازۀ صانع ژاله از مقابل دانشگاه هنر شرکت نمایند.
شهید راه آزادی صانع ژاله روز 25 بهمن ماه با شلیک مستقیم گلولۀ نیروهای سرکوبگر ولی فقیه علی خامنه ای به شهادت رسید. ولی مامورین وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران قصد دارند و اقعیتها را عکس جلوه دهند و او را به اعضای نیروهای سرکوبگر بسیج نسبت دهند تا جنایت ضد بشری مرتکب شدۀ خود را بپوشانند. 
نیروهای وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران قصد دارند تمامی نیروهای سرکوبگر خود را جمع آوری نمایند و تحت عنوان تشیع پیکر این شهید راه آزادی مردم ایران اقدام به ایجاد فضای رعب و وحشت و سرکوب مردم در تهران نمایند. 
دستور شلیک گلوله بسوی مردم در اعتراضات گسترده 25 بهمن ماه بدستور ولی فقیه علی خامنه ای صورت گرفت و توسط احمدرضا رادان از جنایتکاران اردوگاه مرگ کهریزک ، سپاه پاسداران ،مامورین وزارت اطلاعات و بسیج در سطح گسترده ای علیه مردم به اجرا گذاشته شد. علی خامنه ای به دلیل صدور فرمان قتل و سرکوب مردم مرتکب جنایت علیه بشریت در ایران شده است و لازم است که دادگاه جزایی بین المللی اقدام به رسیدگی به جنایتهای وی علیه مردم ایران نماید

5 feb. 2011

اسلام، دین برابری و مساوات







اینجا سرزمین دین خداست، سرزمین اسلام، دین برابری و مساوات! اینجا قائنات است پارهٔ تن‌ ایران، این دیار ثروتمند آرمیده بر دریا دریا نفت. و من مانده‌ام کجاست دلارهای نفتی‌ ک به فریاد مردم تشنه قائنات برسد، به فریاد پیرزنان و پیرمردانی که همهٔ عمر کار و تلاش کرده اند، کشاورز و دامدار بوده اند، و حال باید در خرابه‌های زادگاهشان اشک بریزند و در فقر و فلاکت انتظار مرگ را بکشند.






چه کسی‌ مسئول ۸ سال خشکسالی در قائنات است؟مگرنه اینکه سیاست‌های غلط این دولت خدمتگزار! به این همه مصیبت دامن زده است، ومگرنه اینکه مدیریت غلط منابع آب سرزمینی را که هزاران سال مولد بوده به نابودی کشنده است.






حال این مردم می‌گویند کشور اسلامی شده که به داد ما برسد، آیا به راستی‌ داد رسی‌ هست؟ مگر نه اینکه اینجا سرزمین امام زمان است، کجایند مدعیان؟ کجایند رئیس جمهور دروغ گو و رهبر دزدش ؟ چرا به فریاد این مردم نمی‌رسند؟


فقر و اختلاف طبقاتی جای جای این کشور را در بر گرفته و محدود به یک شهر یا یک روستا نیست. مردمان این سرزمین هر روز فقر را زندگی‌ میکنند و با عمق وجودشان لمس میکنند.














چه زنانی که برای حفظ شرافت ناچار به فروش کلیه شده اند تا بتوانند برای خود سقفی فراهم کنند، و چه مردانی که برای تامین خانواده به فروش اعضای بدنشان روی آورده اند و چه درد تلخیست.






اما این زنان و مردان کیستند که استیصال آنها را به فروش قطعه‌های بدنشان وادار ساخته، و چه شد که به این خاک سیاه نشستند. به گمانم اینها، همان‌ها هستند که شغلشان را به لطف خدمات دولت امام زمان و واردات اجناس بنجل چینی‌ از دست داده اند و هیچ سهمی از بیت‌المال و دلارهای نفتی‌ ندارند.






و یا شاید زنانی که از ترس بیماران جنسی‌ دست پروردهٔ حکومت اسلامی، توان دوام در هیچ شغلی‌ ندارند، مگر که تن به هرزگی صاحب کاری بدهند که وقیحانه چیزی جز یک کلای جنسی‌ در آنها نمی‌بیند.






و من این سوال را فقط و فقط از رهبر فرزانه! آیات الله خامنه‌ای می‌پرسم، که آیا این انسانها و عمق درد و رنجشان را میبیند و باز چشم بر آنها می‌بندد، و آیا هنوز ذره‌ای انسانیت در وجودش باقی‌ مانده است؟






گمان نمیکنم گویا که اینان جز به حفظ قدرت به چیزی نمی‌‌اندیشند، و جز اینکه سرمایه‌های این سرزمین را وقف پرورش مزدور در لبنان، فلسطین و ایران کنند، چاره‌ای دیگر برای بقای خود متصور نیستند. ننگ بر آنها باد.