31 okt. 2010

پرونده سازی علیه زنان زندانی که با زندانیان سیاسی زن در ارتباط هستند



در طی چند روز گذشته خانم راحله زکایی 27 ساله یکی از زندانیان بند زنان زندان اوین به دلیل داشتن ارتباط با زندانی سیاسی زن زندان اوین به دادسرای اوین برده شد و چندین ساعت مورد بازجویی و تهدید به پرونده سازی قرار شد. او توسط فردی بنام رشته احمدی که خود را معاون دادستان معرفی می کرد با اتهام داشتن ارتباط با سازمان مجاهدین و به دلیل تبلیغ علیه نظام علیه وی پرونده سازی نمودد.عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران خطاب به خانم زکایی گفت : تو همان منافقی هستی که می گویند.خانم زکایی تا به حال 3 بار مورد بازجویی قرار گرفته است و هر بار این بازجویی ها چندین ساعت ادامه داشته است.

زندانی راحله زکایی در سال 1381 در حالی که 19 سال سن داشت و فرزند او 1 ساله بود توسط مامورین اطلاعات نیروی انتظامی مشهد همراه با پدر و دائیهایش دستگیر شد. او 6 ماه در سلولهای انفرادی اطلاعات نیروی انتظامی مشهد در بازداشت بسرد و تحت شکنجه های جسمی و روحی آنها قرار گرفت برای گرفتن اعتراف از آنها پدرش را مقابل وی و وی را مقابل پدرش مورد شکنجه قرار می دادند تا آنها را وادار به اعتراف شرکت در سرقت مسلحانه نمایند. کسانی که او را در زندان اطلاعات نیروی انتظامی مشهد مورد شکنجه قرار می دادند پاسدار منفرد،قنبری و معاون اطلاعات نیروی انتظامی مشهد علی اکبر یوسف زاده بودند. خانم زکایی در طی مدت بازداشت از ملاقات با فرزند یک ساله اش و خانواده محروم بود.

خانم راحله زکایی پس از 6 ماه انفرادی در اطلاعات نیروی انتظامی توسط قاضی قارونی رئیس شعبه 19 دادگاه مشهد مورد محاکمه قرار گرفت و به 4 سال زندان محکوم شد . سپس او را از زندان اطلاعات نیروی انتظامی به زندان وکیل آباد مشهد منتقل کردند و بجای اینکه او را به بند جوانان منتقل نمایند وی را به بند معتادین منتقل کردند که یکی از بدترین بندها می باشد. او در آنجا مورد خشونتهای زیادی قرار گرفت و در آن شرایط به اعتیاد رو آورد.خانم زکایی در آستانه پایان یافتن محکومیت خود بود که دوباره مورد محاکمه قرار گرفت و به 8 سال زندان محکوم شد.او پس از سپری کردن 4 سال مدت محکومیتش در زندان وکیل آباد مشهد به زندان سبزوار تبعید شد و به مدت یک سال درآنجا زندانی بود . پس از آن او را به زندان اوین تبعید نمودند.

خانم زکایی در بند زنان زندان اوین با زندانیان سیاسی در ارتباط قرار گرفت و با کمک آنها اقدام به ترک اعتیاد نمود.پس از ترک اعتیاد و گسترش یافتن ارتباط او با زندانیان سیاسی او را از زندان اوین به زندان خورین ورامین منتقل کردند که شرایطی همانند زندان کهریزک را دارا است. او به مدت 1 سال در آنجا در بازداشت بسر برد و بعد از یک سال او را مجددا به زندان اوین منتقل کردند.

زندانی راحله زکایی پس از بازگشت از زندان مخوف خورین ورامین به زندان اوین ارتباط خود را با زندانیان سیاسی بیشتر نمود.زندانبانان این بار او را ازکنار زندانیان سیاسی جدا کرده و به بند 3 زنان که یک بند ایزوله است منتقل نمودند.

فرزند خانم زکایی که هنگام بازداشت مادرش یک ساله بود در حال حاضر 9 ساله است ولی از داشتن شناسنامه محروم است و هنوز فرزند وی بدون هویت قانونی زندگی می کند و برای رفتن به مدرسه با مشکلات جدی مواجه است. اما قوه قضاییه مانع حل مشکل فرزند خانم زکایی می شود

29 okt. 2010

گزارشی از وضعیت قرون وسطایی بند 1 زندان گوهردشت کرج و گفته های سهراب سلیمانی



پس از ایجاد درگیری خونین توسط باند مافیایی زندان در 2 آبان ماه که منجر به در آستانه مرگ قرار گرفتن زندانی وحید خدا بخش شد .درب سالنهای بند1 بر روی زندانیان بسته شد و از آن زمان تاکنون زندانیان از رفتن به هواخوری محروم شدند و صدها زندانی که در فضای بسیار محدود و فاقد هواکش می باشند به حالت زندان در زندان در آمدند.به دلیل بستن بودن درب سالنها فروشگاه بند مواد مورد نیاز زندانیان را نمی تواند تامین کند و زندانیان که بخاطر پایین بودن کمیت و کیفیت غذا ناچار هستند که با خرید بیسکویت و غیره غذای مورد نیاز خود را تامین کنند خالی شده است. همچنین زندانیان سیگاری به علت پایان یافتن سیگار در فروشگاه قادر به تامین سیگار مورد نیاز خود نیستند .تعدادی از زندانیان این بند که سخت بیمار هستند اجازه انتقال به بهداری زندان را نیافتند. این مسئله باعث شده است که فضای تنش آلودی را در بند ایجاد کند.

گفته های سهراب سلیمانی رئیس سازمان زندانهای تهران: دقت در این نکته که سرویس‌رسانی و خدمات‌دهی در زندان‌ها به گونه‌ای شده که از جو یک محیط بد به محیطی دست پیدا کنیم که آن را هتل می‌نامند،...

از طرفی دیگر تعدادی از زندانیان که در سلولهای انفرادی بند 1 معروف به سگدونی در بازداشت بسر می بردند به سلولهای انفرادی بند 5 منتقل شده اند. اسامی تعدادی از افرادی که به سلولهای انفرادی بند 5 منتقل شده اند عبارتند از ؛شریف خسروی 24 ساله به دلیل شکنجه های وحشیانه پاها و دستهای او شکسته شده است و با ویلچر به بند 5 منتقل شد،محسن حسن وند28 ساله،امیر بیاتونی 27 ساله،محمود خانی 20 ساله و همچنین رضا جلال زندانی که به دلیل درگیری با یکی پاسداربندها که از شکنجه گران سلولهای انفرادی بند 1 می باشد انتقال یافتند.گزارشاتی حاکی از آن است که هدف از انتقال آنها به سلولهای انفرادی بند 5 احتمالا حذف فیزیگی این زندانیان است و بخصوص زندانی رضا جلال که جانش در معرض خطر جدی قرار دارد.تا به حال تعدادی از زندانیان معترض که به سلولهای انفرادی بند 5 (مانند سیامک بندلو و محمد عظیمی و...) منتقل شد بودند به صورت مرموزی به قتل رسانده شدند ولی در گزارشهای پزشگی آنها خودکشی و مصرف بیش از حد مواد مخدر ذکر شد.

گفته های سهراب سلیمانی رئیس سازمان زندانهای تهران: بحث خشونت و ظلم در حق زندانی از زندان‌های کشور رخت بربسته و صدمه جسمی به زندانی و ایجاد فشار بر وی خط قرمز عمل در سازمان زندان‌های کنونی است؛ در حال حاضر اقدامات و رفتارهای زندان‌بانی در ایران بهترین نوع آن در سطح دنیا است

یکی از شیوه های ضدبشری مسئول سازمان زندانهای استان تهران سهراب سلیمانی و مدیران تحت فرمان او مانند علی حاج کاظم ایجاد درگیری قومی بین زندانیان است. بعنوان مثال در بند 1 زندان گوهردشت کرج سالنها را به شکل قومیتی تقسیم کرده اند. در سالن 1 زندانیان استان تهران نگهداری می شوند و در سالن 3 زندانیان کرد و لر زندانی هستند.علی حاج کاظم و علی محمدی رئیس و معاون زندان ،کرمانی و فرجی رئیس و معاون اطلاعات و رضا ترابی رئیس بازرسی زندان با تشکیل باندهای مافیایی که در فروش مواد مخدر و در سرکوب زندانیان معترض نقش دارند به آنها دستور می دهند تا به درگیری خونین قومیتی در این بند دامن بزنند که نتیجه این درگیریها تعداد زیادی کشته و معلول بر جای گذاشته است.در هر سالن تعدادی از پاسداربندها به عنوان تحریک کننده درگیری قومی عمل می کنند پاسداربندهایی که درسالن 3 این نقش را به عهده دارند به نام های رضا طریقی و محمد محمدی ( فرزند قاسم محمدی معروف به دائی قاسم که از شگنجه گران بند 6 زندان گوهردشت می باشد و در شکنجه فیزیگی معلم اسیر رسول بداقی نقش داشت).در این بند به وفور مواد مخدر مانند کراک و شیشه و غیره یافت می شود.

سلیمانی به امکانات خدمت‌رسانی به زندانیان در زندان‌ها اشاره کرد و اداره‌های موجود در زندان‌ها از جمله اداره حفاظت و اطلاعات را ابزارهای خدمت به زندانیان برشمرد و ادعا کرد: وجود این ابزارها باعث جلوگیری از تبعیض بین زندانیان می‌شود

28 okt. 2010

زندانی سیاسی زهرا بهرامی نزدیگ به 11 ماه در بلاتکیلفی



زندانی سیاسی زهرا بهرامی پس از نزدیگ به 11 ماه بازداشت، شکنجه و بلاتکلیفی در بند مخوف 209 شکنجه گاه وزارت اطلاعات به بند عمومی زنان زندان اوین منتقل شد.

روز سه شنبه 4 آبان ماه زندانی سیاسی زهرا بهرامی شهروند ایرانی- هلندی تبار از دستگیر شدگان اعتراضات گسترده عاشورا پس از تحمل نزدیگ به 11 ماه بازداشت در بند مخوف 209 شکنجه گاه وزارت اطلاعات به بند زنان زندان اوین منتقل شد.او در طی این مدت تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار داشت.

خانم بهرامی علیرغم گذشت نزدیگ به 11 ماه هنوز در بلاتکلیفی بسر می برد و از داشتن وکیل محروم می باشد.پیش از این خانم ستوده وکالت او را به عهده گرفته بود که با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر شد. همچنین وکیل طباطبایی که قصد به عهده گرفتن وکالت خانم بهرامی را داشت قاضی فرمایشی دادگاه انقلاب صلواتی با پاره کردن وکالت نامه عملا از کار او جلوگیری نمود.بازجویان وزارت اطلاعات و صلواتی با تهدید کردن وکلاء مانع به عهده گرفتن وکالت خانم بهرامی می شوند.

خانم بهرامی هفته گذشته به نزد قاضی فرمایشی صلواتی رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب برده شد و به او اعلام کرد تا 10 روز دیگر محاکمه خواهد شد.یکی از شیوه های صلواتی علیه زندانیان سیاسی، زمان دادگاه آنها را در آخرین لحظه چند بار به تعویق می اندازد تا آنها را در بلاتکلیفی و تحت فشارهای روحی قرار دهد.

زندانی سیاسی زهرا بهرامی 45 ساله و دارای 2 فرزند است. او دارای ملیت ایرانی- هلندی است و به قصد دیدن فرزندش به ایران مسافرت کرده بود که در اعتراضات گسترده عاشورا دستگیر و تحت شکنجه های جسمی و روحی قرار گرفت. بازجویان وزارت اطلاعات در بند سپاه زندان گوهردشت کرج و در بند 209 زندان اوین او را تحت شکنجه ها و فشارهای قرون وسطائی قرار دادند و وی را وادار به اعترافات تلویزیونی علیه خود نمودند.این اعترافات دورغین از تلویزیونهای دولتی پخش گردیده است.بازجویان وزارت اطلاعات اعترافات دروغین تلویزیونی را پرونده سازی وعلیه او بکار بردند وقصد دارند که او را بر مبنی محاربه محاکمه کنند.صلواتی رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب در احضار اولیه به دادگاه به خانم بهرامی گفته بود که محکوم به اعدام و یا حبس ابد خواهد شد. بازجویان وزارت اطلاعات ابتدا او را متهم به شرکت در تظاهرات روز عاشورا ، ارسال گزارشهای خبری اعتراضات به رسانه های خارج کشور و عضویت در انجمن پادشاهی و اتهامات دیگر نمودند. ولی بعد از اعتراض وزارت امورخارجه و توجه رسانه های جمعی هلند نسبت به این موضوع اتهامات دیگری به آن افزوده شد که از جمله آنها داشتن مواد مخدر و جعل پاسپورت بود.خانم بهرامی نزدیگ به 11 ماه است که در بند مخوف 209 شکنجه گاه وزارت اطلاعات زندانی است

27 okt. 2010

انتقال زندانی سیاسی محمدعلی منصوری به سلولهای انفرادی بند 1 معرف به سگدونی






روز گذشته 4 آبان ماه اطلاعات زندان همراه با گارد زندان گوهردشت کرج به بند 4 یورش بردند و زندانیان سیاسی را مورد اذیت وآزار قرار دادند و دست نوشته های آنها و سایر وسایل شخصی را با خود بردند. این یورش وحشیانه به مدت دو ساعت ادامه داشت.

کرمانی و فرجی پس از پایان یورش وحشیانه، زندانی سیاسی محمدعلی منصوری را با خود بردند و برای مدت طولانی او را مورد بازجویی قرار دادند.پس از بازجوی و برخوردهای غیر انسانی او را به سلولهای انفرادی بند 1 معروف به سگدونی که شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج می باشد منتقل کردند.

روز دوشنبه 3 آبان ماه زندانیان بند 4 به دلیل پایان یافتن دوران محکومیت و آزادی یکی از همبندیانشان او را با "سرود ای ایران ای مرز پر گهر" همراهی کردند.تعداد زندانیانی که سرود ای ایران را می خواندند بسیار زیاد بود و فریاد سرود آنها زندان گوهردشت کرج را فرا گرفته بود.

کرمانی و فرجی رئیس و معاون اطلاعات زندان و سایر زندانبانان از این اقدام زندانیان به وحشت افتاده بودند و گفته می شود یورش روز سه شنبه و انتقال آقای محمد علی منصوری بدین خاطر بوده است.

زندانی سیاسی محمد علی منصوری به دلیل شرکت در مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367 دستگیر شد و توسط قاضی فرمایشی صلواتی به 17 سال زندان و تبعید به زندان گوهردشت کرج محکوم شد. او همچنین از زندانیان سیاسی دهۀ 60 می باشد

25 okt. 2010

احضار ،بازجویی و تهدید به بازداشت فرزند وبلاگ نویس زندانی



بازجویان وزارت اطلاعات اعضای خانواده وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پورشجری را احضار،مورد بازجویی و تهدید به بازداشت نمودند.

روز پنجشنبه 29 مهر ماه خانم میترا پورشجری فرزند وبلانویس اسیر را به ادراه اطلاعات مشهد احضار نمودند و بیش از 2 ساعت مورد بازجویی و تهدید به بازداشت کردند. یکی از بازجویان اداره اطلاعات مشهد با نام مستعار محمدی فرزند وبلاگ نویس زندانی را تهدید نمود در صورت اطلاع رسانی در مورد وضعیت و شرایط پدرش او را هم دستگیر خواهند کرد و همچنین فشارها را بر پدرش شدت خواهند بخشید.بازجویان وزارت اطلاعات از افشای اعمال ضد بشری خود وحشت دارند و با تهدید و ارعاب سعی دارند که خانواده ها را از شرایط قرون وسطایی که بر عزیزانشان روا داشته می شود را ساکت نمایند.محمدی در ادامه تهدیداتش گفت:شما اگر ناراضی هستید می توانید کشور را ترک کنید و از اینجا بروید.

از طرفی دیگر از مدتی پیش به خانواده آقای پورشجری اعلام کرده بودند که روز یکشنبه 2 آبان ماه آقای پورشجری را به بازپرسی شعبه 6 دادگاه انقلاب کرج خواهند آورد تا توسط فردی بنام محمد یاری مورد بازپرسی قرار گیرد.بعضی از اعضای خانواده که از مشهد عازم کرج بودند تا شاید بتوانند او را ببینند ولی در آخرین لحظات به آنها گفته شد که جلسه بازپرسی انجام نخواهد گرفت و برای زمان نامشخصی به تعویق افتاده است.هنگامی که خانواده پور شجری به محمدیاری مراجعه نمودند و خواستار ملاقات با عزیزشان شدند با برخورهای و حشیانه و غیر انسانی این فرد مواجه شدند و آنها را از اتاق خود بیرون نمود و گفت: به هیچ وجه اجازه ملاقات به شما نخواهم داد.

از زمان دستگیری محمدرضا پور شجری تا به حال از وضعیت و شرایط او هیچ خبری در دست نیست.گزارشهایی حاکی از آن است که او در اثر شکنجه های جسمی و روحی چند بار از سلولهای انفرادی بند سپاه به بهداری زندان گوهردشت کرج منتقل شده است.مراجعات مستمر خانواده آقای پورشجری به دادگاه انقلاب و سایر مراکز برای اطلاع یافتن از وضعیت و شرایط عزیزشان تا به حالبدون پاسخ باقی مانده است.

لازم به یادآوری است وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پور شجری 21 شهریور ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات به منزلش در کرج دستگیر و به سلولهای انفرادی بند سپاه در زندان گوهردشت کرج منتقل گردید و از آن زمان تاکنون از وضعیت و شرایط او هیچ خبری در دست نیست.

تصمیم گیری در مورد زندانیان سیاسی و خانواده های آنها توسط ولی فقیه علی خامنه ای صورت می گیرد و این تصمیمات ضد بشری بوسیله بازجویان وزارت اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران به اجرا گذاشته می شود

10 okt. 2010

تبعیدی


من از جایی‌ می‌آیم که تاوان عشق ممنوع اعدام است و سنگسار، تاوان سخن 
.شکنجه است و زندان، و تاوان آزادی خواهی‌ مرگ است و مرگ
و من مینویسم از خود و از هم نسلانم، من مینویسم از درد‌های فرو خفته مان، از سخن‌های بر لب خشکیده مان، و از آزادی عقده شده در گلوها مان.


مینویسم از روز‌های جوانی‌ که پر پر شد، از روز‌های جوانی که تباه سیاه کاران شد. از روزهایی که رفتند بی‌ آنکه جوانی کرده باشیم، بی‌ آنکه شادی کرده باشیم، بی‌ آنکه طعم آزادی را چشیده باشیم. از روزهایی که همه اسارت بود و اسارت، اسارت تن، اسارت روح. و من مینویسم از آن زندان بزرگ، زندانی به نام ایران.

ما همهٔ عمرمان در این زندان گذشت، همهٔ کودکی، همهٔ نوجوانی، همهٔ جوانی. کودکی مان در کودکستان و دبستان به آموختن خرافات گذشت، به آموختن قوانین اسلام، این دین سنگسار و اعدام. و هر روز قرآن را در گوشمان خواندند، باشد که بیاموزیم زن ستیزی را، باشد که بیاموزیم انتقام را، کشتن را ، و جهاد را به امید حوریان بهشتی‌.

همهٔ نوجوانی مان تحقیر شدیم، در مدرسه کتک خوردیم، محدود شدیم، و باز خواست شدیم، مبادا که موی مان بلند باشد و ریشمان کوتاه، مبادا که پیراهن مان بی‌ آستین باشد و مبادا که نشانه‌ای از شادی در وجودمان باشد، آخر اینجا سرزمین نوحه و ماتم است. اینجا سرزمینی است که دهانت را میبویند مبادا گفت باشی‌ دوستت دارم.


و ما همهٔ جوانی مان را رویا ساختیم، عاشق شدیم، و تلاش کردیم برای لقمهٔ‌ای نان، برای رسیدن به رویا هایمان، عشق هایمان. اما رؤیاهایمان را نابود کردند، عشق مان را کشتند، و لقمهٔ نان مان را به خون آغشته کردند. و آنگاه بود که ما عصیان کردیم و شدیم عصیانگر، شدیم طغیانگر، شدیم محارب.


عده‌ای مان را بر دار کردند، عده‌ای مان را سنگسار، عدّه‌ای در بند شدیم و عده‌ای 


تبعید و من شدم تبعیدی.